منو

چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed 05 08 2024

A+ A A-

با اصول دین بگونه ای متفاوت آشنا شویم بخش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتگوی امروزم را با یک شعرخیلی آشنا شروع می کنم که این را همه بلدند اما اگر به آنها بگویید بخوان همه نصفه می خوانند ولی خیلی بی ربط با گفتگوی امشب ما نیست.
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی‌گفت ای گزیننده اله ( او همینطور می رفت و می گفت ای خدایی که خیلی بزرگی )
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
ببینید این شبان چه چیزهایی را دارد فدا می کند به این نکته توجه کنید بزها تنها سرمایه اش است فدا می کند وقتش را می گذارد که آن خدایی را که انتخاب کرده و دوستش دارد بمالد، بشوید، جایش را تمیز کند در حالیکه خودش شبان است خسته است حتی توی صحرا هی هی می کند به گوسفنداش آن را هم تقدیم می کند به این خدا.
این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان ( این حرفهای به قول خودمان بی خودی را می گفت این شبان و می رفت)
گفت موسی با کی است این ای فلان ( تو با کی داری این جوری حرف می زنی )
گفت با آنکس که ما را آفرید ( ببینید می داند با چه کسی دارد حرف می زند)
این زمین و چرخ ازو آمد پدید ( به خوبی می داند خدایی که خالق همه چیز است )
گفت موسی ای بس مُدبِر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی ( دید می داند این خدا کیه اما می خواهد برایش جا بیندازد، می خواهد پاهایش را بمالد، می خواهد دستهایش را بشوید گفت پس تو بالاخره چکاره ای؟ تو که می دانی این خالق توست این حرفها چی هست که میزنی؟)
این چه ژاژست این چه کفرست و فشار
پنبه‌ای اندر دهان خود فشار ( که دهانت بسته بشود)
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را
گفت ای موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت ( آه داغ)
سر نهاد اندر بیابانی و رفت
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا ( شما چندتا تا حالا بنده های خدا را از خدا جدا کردید با الدرم بلدرم هایتان؟ با خط دادنهای بیهوده تان، فقط با شناختهای ناقصتان از خدا چندتا را از خدا دور کردید؟)
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فَصل کردن آمدی؟ ( تو آمده بودی وصل کنی اینها را به من نیامده بودی اینها را از من جدا کنی)
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام ( هر کسی داری یک خوی و خصلتی است مخصوص به خودش همه یک جور نیستند)
هر کسی را اصطلاحی داده‌ام ( یک جوری یاد گرفته که با من حرف بزند)
در حقِ او مَدح و در حقِّ تو ذَم
در حقِ او شَهد و در حقِّ تو سَم
من نکردم امر تا سودی کنم ( خدا آن روزی که گفت نمازهایتان بخوانید منظورش این نبود که بایست هی من و تو دولا شویم و او کیف کند، گفت انفاق کنید، قربانی بدهید خودش سودی نداشت )
بَلکه بر بندگان جودی کنم ( احسانی کنم. بنده ای که اینقدر خسته و داغون از مسائل هست بیاید دوتا کلمه با من حرف بزند توی نماز آرامش بگیرد غصه هایش را بگوید دردهایی که توی دلش هست و به کسی نمی تواند بگوید بیاید در نماز به من بگوید)
ما زبان را نَنْگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
موسیا آداب‌دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
ملتِ عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
چونکه موسی این عتاب از حق شنید
در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو
من بچه هایم که کوچک بودند سجاده نماز برایشان حاضر کرده بودم خیلی هم اصرار داشتم توی اینها بخوانند چون خوشم می آمد توی سجاده نماز بخوانند حظ می کردم بعد هم فکر می کردم این آداب را یاد می گیرند هر چه بزرگتر شدند یک دانه مهر بر می دارند و بدو می ایستند و نمازشان را می خوانند یکی دو دفعه گفتم بعد نگاهم کردند و گفتند مامان نماز می خوانیم دیگر خودم با خودم گفتم راست می گوید تو دوست داری سجاده بیندازی رهایش کن بگذار هر مدلی که دلش می خواهد جلوی خدایش بایستد. جوانها را به نماز عاشق کنید وادار نکنید. وادار کردنتان هیچ فایده ای ندارد
کفر تو دینست و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان ( تو در امانی، تو نه تنها خودت در امانی بلکه با این روحیه خداپرستانت جماعتی از دست تو در امانند.)
تا روز گذشته کلاممان توحید و نبوت و امامت بود صد البته اگر بخواهیم بگوییم زمان خیلی طولانی باید در این باب گفتگو کنیم تمام شدنی نیست. قصه موسی و شبان را برای شما آوردم برای اینکه بتوانید و بفهمید هر کس به قدر ظرفش از اقیانوس بی حد و مرز توحید برداشت می کند هر کس به اندازه خودش یکی یک چایخوری، یکی یک کاسه، یکی خود اقیانوس را توی آن بالا و پایین می رود. هر کی به اندازه خودش برداشت می کند، می فهمد و بهره می برد هیچ دو انسانی هم مثل هم نیستند پس دیگران را در این باب اندازه و قواره ندهید. بعضی ها را من دیدم که تسبیح هایشان دستشان است بعد از این عارف این ذکر را برمی دارد از آن یکی آن را برمی دارد از این یکی این را بر می دارد خیلی خوب است اگر بیکارید با ذکر محشور باشید عالی است من خودم زمانهایی که کار اصلا نداشته باشم نه بخوانم نه بنویسم ،حساب و کتاب صندوقم را نداشته باشم معمولا ذکر می کنم چه با تسبیح چه بی تسبیح ولی اگر فکر کردید از اینجا از آنجا بر می دارید می شوید این می شوید آن ... نمی شوید!. هر چقدر وسعت وجودتان بیشتر بشود بیشتر بهره می برید والسلام. به کسی نگاه نکنید چه جوری می رود به خودتان نگاه کنید چطور می توانید پیش بروید.
در طی سالها بارها عرض کردم خدمت دوستان هیچ کلیدی قفل درهای معرفت را بسوی انسانها باز نمی کند مگر رعایت این دستور را که هرچه را خداوند فرمود انجام بده، انجام بده هر چه را که دستور داده دوری کن خب دوری کن فقط همین، تقوی همین است و بس خداوند هم تقوی برگزیده ها را والاترین انسانها می داند تحصیلاتشان را نگاه نمی کند رتبه های دولتی شان را نگاه نمی کند میزان حساب بانکی شان را هم نگاه نمی کند تعداد اولادشان را هم نگاه نمی کند اینها از وسایل سرگرمی انسانها در دنیاست. خداوند به تقوای انسان ها نگاه می کند.کسانی که تقوا را برگزیده اند هم کمکشان می کند که خطا نکنند و هم در عین حال مراقبت از آنها می کند. خیلی سال ها پیش یک جوانی داشتم که می خواست ازدواج کند .به من گفت آخر خانم من با 7000 حقوق چگونه ازدواج کنم. اولین بار به او گفتم.گفتم که مال خود را با امام زمان مشارکت کند.گفت یعنی چی؟گفتم هر چقدر که دلت می خواهد یک درصد کوچکی از مال خود را هرماه اختصاص بده بیاور به دست من بده تا برای خانواده های بی بضاعت خرج کنم.بالاترین مشارکت را بعد از این همه سال ها همان جوان هنوز به من می دهد و همه مسائلش باز شد.یکی از هدف های مهم برای این کاراین بود: ما گاها نمی فهمیم چگونه مال موش خورده به زندگی ما وارد می شود.چگونه فضله موش در وسائلمان می افتد. اما اگر مال من برای آقا باشدمن قلبا این شراکت را به این شکل پذیرفته باشم ایشان می بیند اجازه نمی دهد مال آن موش خورده و گاز زده وارد مال من بشود.به هر ترتیبی هست یا نشانم می دهد یا به سر پنجه ی عنایتش حذف می کند. بعد جوانی که عادت کرد مال خود را با آقا مشارکت کند هر جا عالما و عامدا بداند این کار خطاست می ترسد، می گوید نه،مال من با آقا شریک است. آبروی من پیش آقا می رود. آقا که مال حرام نمی خواهد.پس دنبال هیچ ذکر و آداب خاصی نگردیددرهای معرفت برای شما باز شودمگر این که در تقوا پیشگی را به روی خود باز کنید.والسلام.
مولانا می گوید:صدنامه فرستادم ،صد راه نشان دادم،
یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی.
اگر جواب نمی گیری ما گفتیم. مثل همه این سال هایی که گفته شده. صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی.124 هزار پیغمبر آمده آخرین هم که مال ما است .بعد از این هم که 12 امام فرستاده .دیگر بیشتر از این ما چه می خواهیم. اگر توحید برای شما در وسعت وجودتان جا افتاد مبحث نبوت که بزرگ ترین نعمت خداوند بر انسان ها است مطرح می شود تا توحید در جانتان جا نگیرد نبوت قابل درک نمی شود. خدایی را که نمی شناسی، رسولش را می خواهی چه کار؟کتابش را می خواهی چه کار؟پس اول خدا. خدایی که وجود دارد،خدایی که هست بشناسیم تا رسولش را قبول کنیم. در کل تاریخ هستی وجود پیامبران به عیان دیده شده است. همه جا ،درکتب،امادر بحث امامت یا جانشینی پیغمبر که باز در شرایطی مطرح و اعلام شد که هیچ تاریخی نمی تواند آن را انکار کند به وجود آمد.اما زمانی که پیغمبر در بستر بیماری قرار گرفت ببینید ابلیس چه کار می کند تا کجا دنبال آدم می آید. همه در روز عید غدیردر محل غدیر بودند.پیام پیامبر از جانب خداوند ابلاغ شد همه دست بیعت دادند حتی خانم ها پرده ای آویزان کردند ظرف بزرگی آب،امیرالمومنین از آن ور دست گذاشتند و از این ور خانم ها توی آب بیعت کردند. قبول کردند. ، روز عید غدیردر ماه ذی الحجه بود،اخر صفر پیغمبر رحلت نمودند،به رحمت خدا رفتند.دوماه نکشید. در بستر بیماری بودند حس کردند که باید نوشته داشته باشیم . این جماعت کاری را که می خواهند انجام می دهند.وسیله برای نوشتن وصیت نامه خواستند. صحابه ای که خودشان نزدیک ترین به پیامبر می دانستند گفتند که پیغمبر تب دارد. هذیان می گوید.یعنی کلام صریح خداوند را که در قرآن فرموده پیامبر عاری از هر گونه نسیان و هذیان اعلام شده این را زیر پا گذاشتند.از همان روز تدارک فاجعه ای را که در کربلا اتفاق افتاد از همان روز چیده شد.آن ها نمی خواستند این گونه بشود،خوابش را هم نمی دیدند. مثل خیلی اتفاقات که در زندگی ما می افتد، در مسیر دین ما می افتد که ما نمی خواهیم این گونه بشود،اما نسل بعد از خودمان هم تاثیر برمی داردو حرکت امروز ما. باید به این نکته هوشیار بود.از من گذشت من از یک سری مسئولیت ها جدا شدم ولی پدرمادرهای جوان باید به این نکته توجه کنند.
بحث امامت فراتر از بحث حکومت است.اشتباه نکنیم.امامت فراتر از بحث حکومت است.آمدم در بحث امامت نگاه کردم به آیه67سوره مائده.پیامبر خدا در روز غدیر این آیه را تلاوت فرمودند. « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ خداوند فرمودند:ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده کاملا برسان،اگر نکنی رسالت او را ادا نکرده ای.خداوند لحنی به این تندی با پیغمبر!!!جریان چه بود، باز جبرئیل وحی آورد که پروردگارت فرموده جانشین خود را معرفی کن. آقا رسول الله فرمودند:متقین کم هستند. همان طور که امروز امام زمان ظهور نمی کند چون متقین کم هستند ،منافقین زیادند. این آیه نازل شد: خداوندتو را از مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.این آیه و تلاوت آن برای چندین بار زنگ خطر هولناکی در گوشم به صدا در آورد.پروردگار عالم رسولی را انتخاب فرمود به شرف رسالت رساند،کتابی با احکام بسیار در لحظات خاص بر پیامبر نازل فرمود، در جای جای قرآن پیغمبر را عزت و عظمت عطا فرمود. آن وقت در باب اعلام امامت امیرالمومنین آیه ای این چنین تند و واضح نازل فرمود که اگر دستور اعلام امامت را ابلاغ نکنی رسالت را ادا نکردی. به نظر شما این فقط برای پیغمبر بود؟ به من و شما امت مسلمان چی؟ چی فکر می کنید؟چه خبر است اگر در لحظه ای در امامت مولا و فرزندان بر حق شان دچار تردید بشوم حتی دینی را که کتابش را پذیرفتم خدا می داند برچه منوال است آیا مسلمان از دنیا خواهیم رفت؟نمی دانم.با بعضی ها که حرف میزنی،این طور می گوید: من خدا را قبول دارم، قرآن را هم قبول دارم.بابقیه کاری ندارم. تو اصلا کی هستی؟ قبول نکن هیچ اشکال ندارد به کسی ضرر زیان نمی زنید که اگر عده ای را به خودت به راه غلط بکشانی تاوان آنها را هم باید پس بدهید، آنها برای خودشان را میدهند ولی مال شما مضاعف است برای خودتان را که می دهید هیچ، مال آنها را هم که به راه غلط بردید باید بدهید،‌ دیدید بچه بزرگها را در خانواده همیشه اگر یواشکی بزنند به کوچه یا یک کار غلط انجام بدهند پدر مادر بزرگتر را دو دفعه تنبیه می کند،‌ آخر من این بلا را کشیدم چون بچه بزرگ خانه بودم یک روز در حیاط بازی می کردم در کوچه سر صدایی بلند شد من همینطور که روی تاب آرام نشسته بودم و تاب می خوردم ۵ سالم بود خواهر برادرم در حیاط بازی می کردند این دوتا کوچک ها زدند به کوچه من نفهمیدم اینها رفتند ،خودم هم نرفتم در خانه هم میهمان داشتیم پدرم وقتی فهمید با عصبانیت آمد پایین رفت این دو را کشید آورد داخل گفت کتک آنها را باید تو بخوری، چرا آخر؟ تو اولاد بزرگ بودی باید مواظبت می کردی که اینها کوچه نروند جای همه شما خالی یک کشیده هم خوردم به عمرم یک کشیده خوردم آنهم آنروز، یک خرپشته داشتیم رفتم آنجا نشستم گریه کردم آخر مگر من چکار کرده بودم اینها رفتند کوچه چرا من را می زنی آخر؟ مادر بزرگم خدا رحمتشان کند آمد بالا نقل و کشمش که با نخ جیب می آید بالا آورد داد دست من ننه جان بخور عیب ندارد پدرت است، گفتم آخر ننه من که نرفته بود کوچه من دوبله تنبیه شدم هم کتکش را خوردم هم خجالتش را کشیدم در حالیکه آن دوتا خطا کرده بودند حالا شمایی که راه خلاف می روید حواستان هست؟ دوبله می خورید، نوش جان به من چه، من یکبار خوردم حواسم جمع است دیگر سعی کردم لااقل فهمیده خطا نکنم اگر هم خطایی داشتم حداقل فهمیده خطایی نکنم، امروز دیگر من فقط تکلیف خودم را می دانم شما هم بهتر است تکلیفتان را بدانید خداوکیلی هرچه می فهمم می گویم اما تکلیف کسی را به گردن نمی گیرم شما هم تکلیفتان را بدانید هیچ معلوم نیست چقدر فرصت جستجو و تحقیق داشته باشید، پس دیر نکنید حالا ببینم بگذار این چهارتا همایش را هم بروم بگذار این کلاس ها را بروم ببینم تصمیم بگیرم که بالاخره من امام دارم یا ندارم، آنوقت بدون امامت رفتی زیر خاک شب اول قبر کی می آید دستت را بگیرد؟ عزیزترین کسانتان تا شما را زیر خاک می گذارند با شما هستند خیلی محبت می کنند هفت قدم می روند و هفت قدم برمی گردند خداحافظی می کنند هفت قدم بعدی رستوران، همین قدر بیشتر نیست پس مراقب خودت باش هوای خودت را داشته باش امامت بخش جدانشدنی از زیربنای اعتقادی ست، مثال می زنم، این ساختمان ۴ تا پی دارد، غیر از این است؟ روزیکه پی ساختمان را می ریختند اگر برادرم می گفت من از ۴ تا پی بدم می آید دوست دارم فقط ۳ تا پی باشد یکی دیگر را نزنید، فکر کنید این ساختمان چه شکلی می شد؟ هرگز این ساختمان ساخته نمی شد هرکاری می کردند می ریخت پایین، امامت بخش جدا نشدنی از زیربنای اعتقادی انسانهاست پس عمیقا فکر کنید امروز دنیا هنوز درهم نپیچیده، دارد می پیچد ولی هنوز آن پیچیدنی که کاملا دنیا از بین برود و روز محشر برسد، نرسیده، ولی فقط زیرنویس تلویزیون نگاه کنید فقط اخبار آتش سوزی خرابی ساختمان خروج قطار از ریل، رانش زمین، زلزله، طوفان و و و همه چیزهایی که خارج از دست انسان است، امروز هنوز دست مبارک مولا امام زمان (عج) هنوز بر سر دنیاست چون امام حی و زنده و حاضر هستند، امسال محرمی ست که یک عده زیادی مسیر مستقیم و کوتاه را پیدا می کنند و در آن مسیر می روند چه کسانی ؟ من نمی دانم!!! شاید بدترین آدمها ولی در یک نقطه حساس تکان می خورند و یک عده زیادی هم می مانند و می نشینند، برگردید، قصه عاشورا را برگردید در سایت لااقل برایتان حاضر گذاشتند، از مدینه همراه با آقا و خاندان و یارانشان آمدم تا مکه از مکه آمدم تا کربلا بروید بخوانید ببینید چه کسانی می توانستند همراه امام باشند و نشدند، چه کسانی می رفتند که نباشند و بالاخره پیوند خوردند چون مسیر مستقیم شان را پیدا کردند، این را می دانم که وقتی یا حسین می گویید وقتی یا ابالفضل می گویید فریاد نکشید،‌ فریاد به تنهایی به درد نمی خورد یا حسین و یا ابالفضلی که از عمق وجودتان بیرون نیاید اگر ده تا بلندگو هم دستتان باشد به هیچ کجا بر نمی خورد، نه برای خودتان به درد می خورد نه بری مردمی که اطراف شما هستند در حالیکه یک یا حسین که از عمق نوری وجود یک انسان بیرون بیاید قطعا هرچه دور تا دور او هست به شعاع آن نور روشن می کند، صدایتان را به نور درونتان وصل کنید، بعد از وصل آن، صدا را به بیرون بفرستید چون بسیار مهم است. فکر می کردم در دو جلسه می توانم اصول دین و فروع دین را بگویم ولی ظاهراً نه نمی شود، اصول دین را تا اینجایی که من می فهمم تمام کردم، شاید بعدها بیشتر آن را فهمیدم و بیشتر گفتم، ولی بعد از آن فروع دین را باید بگویم، شما پیش پیش بروید و فروع دین را هم مطالعه کنید.
سوال: چگونه می توان فهمید وقتی یا حسین می گوییم صدایی که می زنیم به آن نور درونی متصل شده است؟
صحبت از جمع: چیزی که به ذهن، درون آدم خودش به خودش می گوید که درگیر شد، مثل موقعی که دعا می کند، احساس می کند که نشست، تیری از کمان رفت و به هدف نشست، یک چنین حسی رو می فهمد.
استاد: نمی گویم غلط می گویی ولی کامل نمی گویی.
صحبت از جمع: فکر می کنم این ربط دارد به موضوعی که شما دیروز فرمودید که هرچه رذیله داریم دانه به دانه از خودمان بکنیم و دور کنیم چون یک نوری درون ما هست، وقتی که دانه دانه سعی کنیم رذایل کنده شود آن پرده ها یکی یکی برداشته می شود .
استاد: در این که رذایل را باید حذف کنیم شکی نیست، خب الان این جا نشسته ام و امروز هم روز سوم محرم است، بعد از اذان هم مراسم عزاداری شروع می شود، من الان نمی دانم هنوز چند تا رذیله ام سر جایش است، سعی کردم یک چیزهایی را کم کنم، کم هم کردم ولی هنوز از بقیه اش خبر ندارم که آیا رفته و توانستم پاکش کنم یا نتوانسته ام، خب حالا تکلیفم امشب چی است؟ تکلیف ما این است؛ بارها و بارها عرض کردم؛ هروقت خواستید حقیقت را بیابید در همان لحظه باشید، آن لحظه ای که شما صدای یا حسین می کنید، در لحظه با حسین باش، اگر در آن لحظه فکر کنی که کاش مثلاً شب زودتر تمام شود که بتوانم بروم چون فردا کار دارم یا این که آخ آخ پول فلانی را نریختم، خدایا حالا زیر دینش می مانم، ببینید چیزهای بد هم که نمی گویی، جزء رذایل اخلاقی هم نیست ولی این پرید و رفت، تمام شد، دیگر نیست. شما می خواستی صدا را به این نقطه نورانی وصل کنی که آن نور باشد که بیرون بیاید چون اصلاً وظیفه ما این است تا روزی که می خواهیم از دنیا برویم آن نور را در عیان نشان دهیم، خب الان وقتش است. آن لحظه ای که می خواهی بگویی یاحسین، نباید به هیچ چیزی، به هیچ کسی، به هیچ احدی، فکر کنی آن لحظه ایستاده ای و می خواهی بگویی یا حسین؛ یک لحظه آقای بغل دستی تو به تو می زند، دستش می خورد، نباید فکر کنی که به هم خوردم اگر بتوانید. من خیلی وقت است که در لحظه حال کار می کنم، انسان ها در لحظه حال اگر قرار بگیرند خیلی چیزها را پیدا می کنند. ساده به شما بگویم، می نشینم سر غذا که غذا بخورم، از این آب رقیق تر چیزی داریم؟ من اگر لیوان آب را ببرم جلوی دهانم یک جرعه بنوشم در حین این که دارم فکر می کنم که مثلاً آخ با خانم فلانی تماس بگیرم خیرات شب جمعه را برقرار کنم، ببین به چیز بد هم فکر نکردم، ولی به جای این که به آبی که می نوشم و باید شاکرش باشم و این که به آن نیاز دارم فکر کنم، نه فکر بلکه توجه کنم، به چیز دیگری فکر کردم، باور کن آب در گلویم می ماند، بچه های خودم را این جا شاهد بگیرم، آنها بارها دیده اند، بارها اتفاق افتاده، لقمه که جای خود دارد خفه می کند، این می شود در لحظه زندگی کردن، آن وقت آب را که می نوشم آن را حس می کنم، آن را می فهمم و بعد به خاطر این آبی که حس کردم شاکر خدا می شوم. وقتی بلند می شوم و پاهایم را زمین می گذارم، امیدوارم هرگز تو نفهمی من چی گفتم چون سخت است، راحت نیست ولی وقتی بلند می شوم و می خواهم قدمم را بردارم و جلو بگذارم، فقط به قدمم فکر می کنم و به خدایی که باید من را کمک کند چون من از او کمک می خواهم، آن موقع می توانم پایم را بردارم. اگر نصف شب بیدار شوم و خیلی خوابالو باشم، بعضی اوقات داروهایی که می خورم این طور هستم، و این را از یاد ببرم، فاصله تختخواب من تا در سرویس بهداشتی یعنی بسیار کم است، 3 دفعه به این طرف و آن طرف می خورم، به دیوار می خورم چون یادم رفت به پاهایم فکر کنم و حرکت کنم، اما بلند می شوم و لب تخت می نشینم و اولین چیزی که می گویم بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به امید خودت، من فقط به امید تو راه می افتم، پا بر می دارم و قشنگ می روم، این پا که همان پا است، دوا و درمان نشده بود که، یک ساعت پیش این طوری بود، چلاق، الان قشنگ پا بر می دارد برود، چه اتفاقی افتاد؟ آن اتصال درونی به وجود آمد، آن که به وجود بیاید همه چیز درست می شود، آن وقت وقتی به وجود می آید و تو می بینی، آن قدر لذت بخش است که نمی توانید آن را رها کنید، در همه چیز آن طوری حرکت می کنید، حالا امتحان کن کاری ندارد، وقتی می گویی یاحسین، فقط به یا حسین خود فکر کنید، فقط به چیزی که داری می گویی فکر کن.
صحبت از جمع: یک سوالی برای من پیش آمد برمی گردیم به یک سری جلسات قبلی معرفت، تا ذره ای از دنیا خواهی و منیت در وجود آدم باشد گرفتار است، این لحظه حال یک مقدار جرقه ای در ذهن من زده شد که علی رغم این که دنیا خواهی و منیت در وجود انسان وجود دارد در یک لحظه می شود جدا شد؟
استاد: ولی تدوام دیگه ندارد این یک لحظه ای که بر قرار می شود عنایت خدا است اما ما می خواهیم که این تدوام داشته باشد اگر بخواهید تداوم داشته باشد حتماً باید از سیاهی ها دور شوید، از منیت ها دور شوی، هرچه دورتر می شوید فضای شما روشن تر می شود.
صحبت از جمع: مثلا در دیالوگ دو نفره در حد یک دقیقه ای، این منیت شاید مثلاً 5 ثانیه اش بیاید و برود.
استاد: می آید اگر تو بتوانی آن را رد کنی تو برنده ای
سوال: آیه إن الله یَحولُ بَیْنَ المَرءِ وَ قَلبِه آیه، یک تفسیر آن می شود همین لحظه یا حسین گفتن؟ چون افرادی که آلوده به کل سیاهی بودند شاید یک لحظه با همین یا حسین گفتن پاک شدند، این خاصیت را دارد؟
استاد: به طور حتم اما باز هم این را هم می گویم، ببین شما را به زور نیاوردم که این جا بنشانند به زور آوردند؟ با پای خود آمدی، چون خودت آمدی یک میلی داشتی این میل محترم است، نزد کی؟ نزد خداوند و نزد مولایی که صاحب این جاست، این میل شما محترم است، بر خودش واجب می داند که شما را پذیرا باشد، حالا اگر این میل شما اگر این را شنیدی این میل بالاتر گرفت، به تو کمک می کند، اما نباید آن را رها کنی، نباید از آن دست بکشی، خیلی ساده بگذار بگویم؛ من خیلی بعد از کرونایی که گرفتم و فوت حاج آقا خیلی زیاد ورم کردم، پای من 36 بود و برای من کفش سایز 40 خریدند، ببین چه خبر بود، خیلی سختی طی کردم، وقتایی که بر می گردم به آن یک لحظه انگار دیوانه می شوم ولی فوراً از آن خارج می شوم که داخل آن نمانم یادت باشد راهی نداریم، هیچ راهی ندارد، این مسیر غیر از این که یک دانه یک دانه بکنی، از خودت بکن و دور کن، تا برسی به جایی که باید برسی و می رسی، چون هر یک دانه ای که شما می کنی، شاید ده تا دانه تمیز برای تو جایگزین می کنند بدون این که خودت متوجه بشوی، لحظات حال را از دست ندهید، خوردن آشامیدن وقتی گل را نگاه می کنید، گل را نگاه کنید، شما نسبت به آن گل تعهد دارید، وقتی گل را نگاه می کنی به بدبختی ها فکر میکنی باعث افسردگی گل هم می شوی، فقط به گل نگاه کن آن وقت ببین چه تبادلی با تو می کند، نیروی حیاتش را به تو تقدیم می کند. در این بیماری جدید که گرفتم خیلی حالم بد بود و تا این چند روز پیش گلدان های من همه داغون شدند، همه هم سرحال بودند، با این که سعی می کردم آنها را نگاه نکنم ولی نمی شد چشمم می افتاد و من عادت کردم فقط گل ببینم، همه آنها مریض شدند، حالا پدرها و مادرها بچه های خود را با حال بد بغل نکنید. دکترها مریض خود را با حال بد نگاه نکنید، قبل از این که بروید سراغ آن، یک چیزی بخورید، یک کاری بکنید، سید علی آقای قاضی، خدا رحمتشان کند، وقت اذان بلند می شدند برای نماز شب وضو که می گرفتند چای می گذاشتند، قبل از نماز شب چای می خوردند، آخه نماز شب، چای چیست؟ باید برای نماز خواندن حال خوب داشته باشید حتی برای نماز خواندن. خانم ها غذا می پزید با بد اخلاقی نپزید، غذای مزخرفی می شود، جدی می گویم، من اصلاً آشپزی دوست نداشتم هنوز هم ندارم ولی غذا که می پزم با عشقم فقط می پزم، همه محبت من برای کسانی که می خواهند بخورند حالشان خوب بشود، معمولاً هم غذای های من خوب می شود حالا اگر تعریف نباشد واقعاً می بینم همه با عشق می خورند. غذا را با محبت و خوش رویی بپزید. آقایان با خوش رویی و با محبت پول خود را به خانه بیاورید و تحویل زن های خود بدهید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید