منو

شنبه, 11 فروردين 1403 - Sat 03 30 2024

A+ A A-

راهبردهایی برای ورود به عصر نور بخش پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

دستور خواندن آیت الکرسی بعد از نماز صبح : شش آیت الکرسی خوانده شود . یکی به دست راست . یکی به دست چپ . یکی پشت سر . یکی روبرو . یکی بالای سر و آخری را دستها را به حالا قنوت در آورده و خوانده شود و سپس با دست قنوت خوانده شده به تمانم اندامتان از سر تا پا بکشید .
خیلی قبل به همه دوستان اشاره می کردم که مراقب باشید و آماده شوید . بعضی ها متوجه صحبت من شدند و اندک تلاشی هم برای خود کردند . درست است که تلاششان لنگان لنگان بود ولی عملا خوب بود و امروزه به دادشان می رسد . اما اکثریت یا متوجه نشدند یا توجه نکردند و سوال نکردند یا کلام من ناقص بود و اجازه نداد تا آنها کلام مرا بفهمند به هر حال تقصیر هر که بود نمی دانم . اما باز به شما گفتم تابستان امسال تابستان سنگینی است . مراقب باشید و خودتان را آماده کنید . این آماده سازی گرفتن یا کسب کردن یک روحیه قوی است و هیچ روحیه ای قوی نخواهد شد مگر آن که این ذکر را باور کند . و آن ذکر امن المتوکلون است .در امانند توکل کنندگان بر خداوند . هر که این را باور کرد شاید لنگان بیاید ولی در امان است و هر که باور نکرد دست و پا بزند و آخر سر یا چیزی از او باقی می ماند و یا هیچ چیز از او باقی نمی ماند . در این چند هفته اخیر استرس در جامعه زیاد بوده است زیرا که آدمها اخبار را گوش می دهند و می خوانند و فضاهای مجازی به وفور خبر پخش می کنند و درست یا غلط مردم آن را می خوانند و به هم پخش می کنند و کاری هم ندارند . من امروز از شما سوال می کنم تا هم به خود و هم به دیگران کمک کنیم و این سوال آن است که استرسهای روزهای اخیر چه راهی را برای شما باز کرد ؟ و آیا کمک حالتان بود ؟
اعصابمان خرد شد . تمام چاک راهها را مخدوش کردیم . می دانید که چاکراهها گرد هستند و در صورت بروز مشکلات این سطح دیگر صاف نمی چرخد بلکه یا به این جهت یا آن جهت می چرخد . و در هنگام چرخیدن به هاله بالایی خود گیر می کند و تق تق صدا می کند .
آرامشمان به هم ریخت . وقت و انرژی و پولمان همه سوخت . تصمیمات اشتباه گرفتیم . امنیت ذهنیمان رفته است . جسممان را به خطر انداختیم . نمازمان خراب بوده است . ذکرها خراب بوده است . غیبت بسیار بوده است . زن و شوهرهایی که هم سو نبودند تفکراتشان در هم ریخته است . چه دعواهایی ایجاد شده است . تمام غذاهایی که خوردیم به سم تبدیل شده است . چه زمانهایی می توانستیم تفکر کنیم و در حقیقت هستی می توانستیم نگاه کنیم نا ببینیم چرا سختی ها آمده است . به جای آن که یاد بگیریم و پی جویی کنیم و برای بعد از خود به یادگار بگذاریم تا آنها راه رفته ما را نروند همه این ها را سوزاندیم . به جسمتان چه کمی و کاستی ها را وارد کردید . تپش قلب و فشار خون و قند و چربی هایتان بالا رفته است . خسارت خیلی بالاتر از این حرف ها است . من خسارت ها را می گویم تا اگر عاملش را پیدا کردید اعدامش کنید . بدانید که این عامل جز خودتان کسی نیست و اگر می خواهید اعدام کنید همین الان اعدام کنید . زیرا شما مقصرید . روابط فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی تان چه قدر تاثیر گذاشته است . چه فضاهای پررنگی را کم رنگ کرده و چه فضاهایی را بی رنگ کرده و چه فضاهایی را تاریک کرده است می بینید با خودتان چکار می کنید ؟ می بینید چه بلایی سر خودتان می آورید ؟ حرف من را اشتباه تلقی نکنید . شما را به خدا وقتی من حرف می زنم ، جهت نگیرید . با من باشید . من طرف دار هیچ کسی نیستم . من فقط طرفدار انسان هستم . من فقط طرفدارآدم هستم . آدم خیلی ارزشمندتر از این صحبت ها است که اینجوری خسارت ببیند . خداوند در قرآن فرموده اند : خسر الدنیا و آخرت .
صحبت از جمع : دیروز در تلویزیون از مولوی این را نقل کرد که مولوی گفته است که در یک اتاق تاریک مردم را می فرستند و یک فیل می گذارند . یکی بیرون می آید و می گوید دو تا ستون بود . یکی دیگر می آید و خرطوم را چیز دیگری می گوید . وقتی که نمی دانم و در تاریکی هستم چرا الکی خودم را اذیت کنم . این استرس را باید کسی تحمل کند که می داند چی است . یعنی الان در جریان کامل این موضوع است که به خاطر این موضوع این اتفاقات افتاده است . دلار بالا رفته است . طلا اینطور شده . سکه آن طور شده . ولی وقتی من نمی دانم دلیلش چی است چرا باید استرس را تحمل کنم .
استاد : اشکال آدم ها این است که همه آنها می دانند چی است . اشتباه نکن . الان دانه دانه این آدم هایی که دچار استرس و اضطراب بودند اگر از آنها بپرسی یک ساعت برای تو بحث می کنند بحث ما یک جای دیگر است . من می توانم الان که اینجا نشسته ام دوستانمان خیلی از مواقع با من حرف می زنند .نه کور هستم و نه کر . اگر شما کنار هم نشسته اید من از این بالاتر شما را می بینم. پس خیلی راحت می بینم. دو گونه با این گفتگوهای شما می توانم برخورد کنم .اکثر مواقع شوخی می کنم و می خندم و در لفاف شوخی هایم به شما می گویم که می بینم حرف می زنید . اگر قرار باشد تمام این دفعاتی که تذکر می دهم و تمام دفعاتی که تذکر نمی دهم همه با همان عصبانیتی که چرا حرمت اینجا را می شکنید تذکر بدهم چه اتفاقی می افتد ؟ من بر شما شاهد هستم و شما هم بر همه شاهد هستید . شاهد قضاوت نمی کند . فقط بیان می کند . می گوید بابا مال و اموالم دارد می رود . اگر مال و اموال برای تو باشد نمی رود . میگه مالم و پولم افت کرد . اگر برکتش با آن باشد همان پول افت کرده زندگی تو را می گذراند . و هزارتا چیز دیگر . من کاری با این مسائل ندارم . فقط می خواهم بگویم هوشیار باشید که دارید با خودتان چکار می کنید . شما با خودتان بد می کنید . خیلی هم به خودتان بد کردید . خدا می داند که از شما چه فازهای بدی به من رسیده است . گاهی اوقات بی اختیار بلند می شوم و به دستشویی می روم و سر و صورتم را می شویم . از بس که بدنم جز جز می کند . من نمی توانم نسبت به شما بی تفاوت باشم . من شاهد ناراحتی های شما هستم . خب . حالا شروع کردم به نوشتن یک قوانینی . آرام آرام بنویسم و مرتبش کنم . بعداً هم برای شما می خوانم و هم یک جزوه می کنم و می دهم . شاید به درد شما خورد من نمی دانم .
صحبت از جمع :یک مطلبی الان فرمودید و برای من یک مرزی مبهم است. فرمودید که شاهد باشید برایم این سوال پیش آمد که خب بالاخره آدم عقل دارد و یک جایی باید یک کاری هم بکند . نگاه کردم به مضامین دینی مان .مثلاً در مورد توکل در سوره یوسف حضرت یعقوب وقتی می خواهند پسرانشان را بفرستند چه جور رفتار می کنند . راهکار می دهند . می گویند همه ی شما از یک در وارد نشوید . آنجا نمی گویند که شما بروید . اگر خدا با شما بود کشته نمی شوید
خیلی بحث عمیقی است . یا از پیامبر نقل است که در بحث توکل کردن می فرمایند که شتر را ببند و بعد توکل به خدا کن . یعنی در بحث دین و آیین ما همیشه آن تلاش و عقل انسان ها را به قول معروف رویش ضربدر نزدند . این یک مرزی دارد . مرزش کجا است ؟
استاد : من هم قبول دارم . باید کاری کرد . باید حرکتی کرد . دعوای من هم سر همین است . می خواستم این را برای شما نمایان کنم . حرکتی که این مدت کردید چه چیز را عوض کرده است . چه چیز را تغییر داده اید .؟ مثل شما زندگی می کنم . صاحب اولاد هستم . برای اولادهایم نگران هستم . هیچ کدام هم تاجر و سوپرمیلیارد هم نیستند . برای عاقبت و آینده شان هم باید من نگران باشم . مثل همه ی مادرها و ... . اما شیوه ای که شما رفتید ، شیوه ی من نیست . شیوه ی من فرق می کند . من همه چیز را می بینم . می شنوم . برای اینکه نمی خواهم ناآگاه بمانم . اگر قرار بود ناآگاه باقی بمانم به کوه و جنگل می رفتم . اصلاً از این استرس ها هم خبری نبود . من از شما دور نمی روم تا زندگی کنم . پس باید یک کاری و یک فکری کنم . آمدم و اندیشه ام این بود . ما جمعی هستیم . در ما تحصیل کرده وجود دارد . همه ی ما بزرگیم . همه ی ما صاحب تجربیاتی هستیم .از این جمع کوچک شروع می کنم و باید خودتان را آماده کنید . و جواب دهید . شما دو هفته است که دارید دست و پا می زنید . پس آماده هستید کاملاً . می خواهم از شما این سوال را کنم . اگر امروز کسی ، قدرتی نازل شود که تغییراتی در مملکت شما ، در جامعه شما ، در سیستم زندگی شما بدهد ، اولین چیزی که از او می خواهید چه چیز است ؟ خوب گوش کنید . به نظر شما بالاترین و اولین چیزی که می تواند در زندگی شما تغییر به وجود بیاورد و فضای شما را آرام کند و کسی این را فراهم کند چه چیزی است ؟
نتیجه اعلام نظرها : امنیت و صداقت . بالاترین حد است . امروز کشور ما ، مملکت ما ، مردم ما و آنچه که در اینجا دارد می گذرد من دنبال مقصر نمی گردم . برخلاف بعضی از شما که تند فکر می کنید و می خواهید تغییر بدهید و عوض کنید ، من اگر می خواستم دنبال عوض کردن بگردم خیلی از دوستانمان الان اینجا ننشسته بودند . من هیچ وقت این کار را در زندگی ام نمی کنم . در هیچ موردی . آنچه را که داشتم سعی کردم آن را تغییر دهم . شما دعای من را اول شنیدید . گفتم خدای شر ظالم و ستمگر و کافر و منافق و مشرک را از سر همه ی مردم جهان کوتاه کن . و در دعای دومم درخواست کردم که همه ی این ها را به راه راست هدایت کن .چون همه ی انسان ها مخلوقات خدای ما هستند . هیچ انسانی بد نیست ولی عملکرد بد وجود دارد و به خاطر عملکرد بد قلم روی انسانیت آدم ها نمی توان کشید . اما این وضع را هم نمی توان تحمل کرد . آن روزی که آمدم و از شما خواهش کردم که بیایید وشب ها ساعت 10 با همدیگر به فضای کُن الهی وصل شویم در فضای کُن که قرار گرفتی ، دست هایت را باز کن . بگو خدایا یک امکانی برای ما به وجود بیاور که در آن شفای دوستمان باشد . و این شفا را ما از فضای کُن الهی درخواست کردیم . ما به وجود نیاوردیم . می شود این کار را هم کرد ولی آنچه که ما به وجود می آوریم صاحب سقف است . تا یک جایی می رود ، به سقف گیر می کند و دوباره بر می گردد . من با سقف کار نمی کنم . جایی که بالای سرم بسته باشد کار نمی کنم . من شما را به فضای کُن الهی وصل کردم . گفتم به آنجا بروید و شنایی کنید . مواج است . نرم است . این فضا لطیف است . لذت بخش است . هم کیف کنید و هم از این فضا یک امکانی برای شفای دوستمان بردارید و بیاورید . درخواست کنید . از خدا درخواست کنید . امروز آنچه که در اینجا وجود دارد ، من به شما بگویم که خیلی ساده حل نمی شود . تمام نمی شود . اگر شما منتظر هستید که امشب می خوابم و فردا صبح یک اتفاق دیگر می افتد ، از این خبرها نیست . ما این ها را تجربه کرده ایم . خیلی چیزها را دیده ایم . اما باید بهایش را بدهید . ما نسل مقاوم بودیم . شما نسل زوار درفته هستید جوان ها . خیلی ساده می گویم . این را جدی به شما می گویم . هیچ گونه مقاومتی در وجودهایتان به چشم نمی خورد جز زبان هایتان . فقط زبانتان است که دارد دائم تکان می خورد . خب . پس چکار کنیم . زمین بنشینیم ؟ نه . من یکبار دیگر از درگاه حق فضای کُن اش را تقاضا کردم . و الان از آن هفته تقاضا کردم . خدایا ، در فضای کُن را به روی ما باز کن و ما را یکدل و یک سو و یک کلام در این فضا راه بده . و در آن فضا آن چیزی را بخواهیم که اکثریت می خواهند . امروز اکثریت اینجا چی خواستند؟ صداقت و امنیت . اگر بر جامعه ای ، هرچقدر کوچک و هرچقدر بزرگ ، این پارامتر حکمفرما باشد خیلی چیزها را می شود در آن وارد کرد . خیلی اصلاحات را می شود انجام داد . و اگر این دو پارامتر وجود نداشته باشد ، امکان هیچ تغییر و تحول صحیح و درستی نخواهد بود . شک نداشته باشید . از امشب که 12 تیر ماه است ، همه با هم هر شب ساعت 10 ، فقط 3 دقیقه ، اگر با وضو باشید و حضور کامل که چه بهتر ، اگر نشد فقط خودتان را به این در برسانید و تقاضای صداقت کنید برای تمامی اقشار جامعه ، اول خودتان . اول خودتان . چون ما صدیق نیستیم که با ما صدیق نیستند . مردم در کنار ما امنیت ندارند که ما صاحب امنیت نیستیم . هرکسی دوست ندارد به جمع ما پیوند نخورد . با بی میلی و از سر اجبار و ای بابا ، معلوم نیست این ها چی می شوند . این نمی شود ، در جمع ما نیاید . زهر نپاشید . ما از این فضا خیلی چیزها را به مرور زمان ، فعلاً چهل روز صداقت و امنیت طلب می کنیم . قول آن را دادند . قول دادند که مومنین جمع شوند ، بخواهند تا داده شود . هرکسی با من هم کلام است و با من هم مرام و هم عقیده است و به اندازه ی من پایش محکم به زمین چسبیده است ، بسم الله
دقت کردید کسانی که با شما هم کلام هستند هم مرام هستند شما را درک می کنند می فهمند به شما نمی خندند شما را مسخره نمی کنند مبحث را سیاسی نمی کنند انها را هم دعوت کنید.بگویید شما هم ساعت 10 بیایید. همه ی موبایل هایمان را کوک می کنیم خواهر من به شدت بیمار بود.امیدی برای او نبود. همین فضای کن الهی او را از جا بلند کرد. پس می شود خیلی کارها را کرد. اگر این را باور دارید که می شود این را هم باور کنید ما اولین قدم را برداشتیم نهضت ما نهضت سازندگی است نه تخریب ما هیچ چیزی را تخریب نمی کنیم آدمی را هم تخریب نمی کنیم سیستمی را هم تخریب نمی کنیم ولی آنچه را که تقاضا می کنیم آنقدر سازنده است که هیچ خرابی جلوی آن دوام نمی آورد. مثل تمرکز های قدیمی تقاضا می کنیم حداقل 3 دقیقه حالا اگر بیشتر بشینید چه بهتر سیرو سفری می کنید و خودتان کیف می کنید درآن فضا چرخیدن ، شادی می اورد. نشاط می آورد. ولی در آن فضا که قرار گرفتید بگویید : خدایا از فضای کن الهی خود امکانی برای ثبات یاایجاد صداقت و امنیت در مملکت ما استوار بگردان. اگر ما بتوانیم این فضا را بگیریم و از آن بهره ببریم بعد می رویم سراغ یمنی ها میرویم سراغ فلسطینی ها نمی شود؟ می شود. فقط همین یک مورد. اگر برای شفا خواستی خارج می شوید پلک می زنید چشم خود را باز می کنید دوباره یک وصل دیگر می شوید و تقاضا می کنید. همین. اما برای این درخواست و اینکه عملی شود چهارده صلوات چون صلوات دعای اجابت شده است بسیار عالی است اول و آخرش . ورود و خروج آن.
اولين ثمره ی آن را بگیرید. هر کجا ضرر دیدید مطمئن باشید تفرقی بین شما هست اگر ان برود بیرون یک دفعه همه چیز درست می شود. البته نه به دلخواه شما ؛ درست واقعی می شود. ما همیشه فکر می کنیم درست می شود آن طوری که من می خواهم از کجا معلوم که تو خودت درست باشی .از کجا معلوم چیزی که می خواهی درست است . درست واقعی می شود. به آن فکر کنید کسانی که امادگی دارند در این زمینه به ما کمک بدهند و همکاری کنند .
من بهترین کار را می خواهم انجام دهم ما دوتا راهکار خواهیم داشت یک راهکار ما این بود دیدیم که اکثریت آرای اینجا می گویند که صداقت در جامعه نیست این مفهومش این نیست که دوست دیگری بگوید تورم باید از بین برود پس حرف بی خودی است نه ولی وقتی که صداقت در جامعه نیست تورم را هم نمی شود درست کرد وقتی صداقت در جامعه وجود ندارد خرید و فروش صالحانه هم وجود ندارد فرهنگ جامعه هم زیر سوال است چون نمی تواند یک فرهنگ درستی باشد.اساس یک فرهنگ درست وجود یک صداقت است یک زیربنایی می خواهد یک فرش قرمزی می خواهد ما آمدیم یک راهکار دادیم گفتیم بیاییم تقاضای صداقت کنیم چون صداقت چیزی نیست که من بتوانم در شما ایجاد کنم شما بتوانید در ان ایجاد کنید. صداقت از ان زیربناها و از ان لایه های ظریف در جهان هست که خداوند باید عنایت کندو ما تقویت . ما روزی که به دنیا آمدیم بسیار موجودات صادقی بودیم
پس ما شبها این کار را می کنیم در کنار کار شبانه ی خود می خواهم یک پیشنهادی کنم به همه ی دوستان مان چون خیلی زود این امنیت و آرامش و بوجود نخواهد آمد زمان می برد. و در این زمان بردن اگر حواس مان را جمع نکنیم له می شویم داغون می شویم . بزرگ مردان چه می کنند به خودشان مربوط است من دستور را به آنها نمی دهم ولی وقتی تقاضای صداقت کردم شامل آنها هم می شود. اگر انها صادق بشوند و این لباس به تن آنهاهم پوشیده شود خواه نا خواه تاثیر می گذارد در عملکردهایشان.اما امروز من چه کار می توانم بکنم بااین جامعه من می توانم در همه چیزهایی که نیاز دارم اعم از خوراک پوشاک نوشیدنی تفریح سرپناه محل کار هر چیزی ، نگویید نمی شود حتماً می شود شروع می کنم به تعدیل کردن. نگویید نمی شود حتماً می شود . مثلاً وقتی میوه فروشی می رفتم هفت یا هشت مدل میوه می خریدم این را تعدیل می کنم به دوتا میوه هیچ اتفاقی نمی افتد من شرایطی دارم که مدت ها است خرید نمی روم زنگ می زنم و این آقایی که میوه فروش ما هست برای من می فرستد از او می پرسم مثلاً گیلاس چند؟هلو چند؟ و قتی قیمت خیلی بالا است می گویم من نمی خورم می گوید شما چرا دیگر؟می گویم چه فرقی می کند طبقه ی خیلی پایین را نمی گیرم چون آن یک فلسفه ی خودش را دارد. خیلی بالا را هم نمی گیرم ولی در یک سطح عادی و متوسط یک چیزی باید باشد که به همه بگنجد من هم آن را می خورم اگر دیدم این گران هست نمی خرم برای خرید لباس هم همین طور اگر برندهای خارجی گران است نمی خرم ایرانی می خرم شیک نیست خب نباشد. عالی نیست خب نباشد. نیاز من را برطرف کند من حتماً به آن رو می آورم بعد اگر قرار باشد در هر مهمانی یک لباسی را بپوشم و جدید باشد این کار را هم نمی کنم تصمیم بگیریم از زیاد خریدن و خوردن پرهیز کنیم مهمانی بدهیم ولی در کمترین سطح خرجی .مهمانی ها را کنسل نکنیم حتی اگر نمی توانید غذا بدهید به صرف یک چایی یک ظرف بیسکویت دور هم بنشینید ولی گفت و گوهای جمعی خود را داشته باشید. می توانید این واقعاً ایده شما می تواند باشد؟اگر کسی با من مخالف است دست خود را بلندکند.وقتی خیلی گران هست نمی خرم چون بقیه نمی توانند بخرند و بخورند من هم نمی خورم یک سال اصلاً گیلاس نخورم می میرم؟وقتی نخوردم ان وقت قیمت آن یک مقدار پایین می اید وقتی قیمت آن پایین آمد قشر بیشتری از جامعه می تواند بخورد. اشکالی دارد؟من به این فکر می کنم .
صحبت از جمع : من مخالف نیستم ولی واقعیت این است که ما یک جاهایی انگشت نما می شویم من یادم هست چندسال پیش آجیل خیلی گران شد بعد ما گفتیم نمی خریم به همه گفتیم بعد ما هر خانه ای رفتیم آجیل داشتند .
استاد: همین تفکر و همین نگاه که نمی شود امروز فلان میوه کیلویی 24 تومان و 30 هزار تومان چون جامعه نشان داد هر چی باشد آدم ها برای حفظ ابروی خود می خرند پس عدم صداقت بر این جامع حقش هست چرا ما به آن فکر نمی کنیم ما می خواهیم یک طوری به این جامعه کمک کنیم . یک کمک کاملاً روحانی با یک انرژی بسیار عظیم که اگر جمع ما زیاد شود آن وقت متوجه می شوید چه کار می شود انجام داد آن وقت می فهمید خیلی چیزها در سایه ی انرژی الهی می ترکاند و بزرگ می کند وسعت می گیرد این در یک سطح بالا من می دانم که می شود اگر شما من را قبول دارید ، قبول ندارید به سلامت خوش آمدید نکنید. من می مانم 5 نفر ما 5 نفر بس هستیم یک پیری بود می گفت ایران دچار خشکسالی می شود این قصه مال 18 سال پیش است نمی دانم این بنده خد الان ا کجا هست ؟بعد می گفت تهران باید با زلزله با خاک یکسان میشد پس چرا نشد؟ چرا تهران نشد؟گفت یک شب جستجو کردم تهران را یک شب تا صبح هفتاد مومن پیدا کردم خدا به عزت 70 مومن اینجا را زیر و رو نمی کند.
من اعتقاد دارم که به این فضا وصل شدن، درخواست کردن، کمک بسیار بزرگ است آنقدر بزرگ که باورنکردنی نیست، آنقدر بزرگ که خیلی از قدرتهای مخرب را از ما دور می کند، در هر صنفی، بیرون، داخل، هرجا، من این را باور دارم، سطح را آورده ام پائین تر، چون آدمها دوست دارند یک کارهایی بکنند، من راهکار عملی هم دادم به شما، به پوششهایتان نگاه کنید اگر پوشش لازم ندارید نخرید برای چه می خرید؟ وقتی نخریدید گرانی را تحمل نمی کنید، اجازه نمی دهید که خیلی اتفاقات در این مملکت بیفتد، در خوراکتان، در پوشاکتان، در امکانات رفاهیتان، من حتماً باید هفته ای دو شب بیرون غذا بخورم، چه کسی میگوید؟ اگر غذای بیرون را مطابق غذای خانه می توانید در بیاورید اشکال ندارد یک سری عادتهایی که من نمی توانم، اگر نباشد نمی شود، وای چکار کنم، اصلاً حالم بد می شود، اینها را بریزید دور، آدمهای صادق ابتدا با خودشان صادق می شوند، با خودتان صادق باشید شما خیلی کارها را می توانید بکنید خواهش می کنم انجام بدهید، نگذارید در این مسیر ما تنها بمانید، و نکته از همه اینها مهمتر فکر سلامتی تان باشید، مراقب سلامتی تان باشید.
صحبت از جمع: نکاتی را می خواهم بگویم و به عزیزان جوانتر بگویم روی شما حساب کرده بودیم، اینکه نمی شود کمی مرا بهم ریخت اتفاقی که برای خودم افتاد و اثرش را بگویم، یک روز آژانس گرفته بودم یک آقای خیلی جوانی پشت رول نشسته بود و خیلی تیز می رفت انصافاً با مهارت بود و تا دلتان بخواهد بی قانونی کرد رسیدیم به مقصد، من از او تشکر کردم گفتم خیلی عالی رانندگی کردید، مهارتتان عالی بود مرا با سرعت آوردید خیلی خوشحال شد، بعد گفتم کاش کمی هم قانونمند رفتار می کردید، با خودم فکر میکردم اگر من این بی قانونی را انجام می دادم، پنجاه و چند سال از سن و سالم گذشته و خیلی رانندگی نمی کنم، ولی وقتی شما اینکار را می کنید خیلی ناراحت می شوم، با خودم فکر می کنم تا پنجاه سال آینده وضع رانندگی کشورمان خراب است، چون همچنان بی قانونی ها اتفاق می افتد، یک نکته دیگر اینکه زندگی کوتاه در خارج از کشور به من خیلی کمک کرد که بعضی از چیزها را از نزدیک لمس کنم و بتوانم انتقال بدهم، آنجا وقتی افراد می خواستند بروند در پارک تفریح کنند اگر خیلی می خواستند به خودشان لطف کنند یک لقمه در کیفشان بود غالباً هم یک بطری آب یا هر نوشیدنی دیگری در دستشان بود، اینها دو سه ساعت می رفتند در پارک حرف می زدند، می گفتند، می خندیدند گاهی یک جرعه از آن آب را می خوردند، حالا تابستان در کشور ما، غروب مردم را نگاه کنید پارک می روند، زیلو، گاز پیکنیک، قابلمه ها، سبد، دست هر کسی را نگاه می کنید یک عالمه وسایل، همه می روند می نشینند، می خورند، می آیند، اگر به آنها بگوئید گیاه بغل دستی را دیده اند، اصلاً ندیده اند، آن اتفاق افتاده، اصلاً متوجه نشده، یعنی ما خیلی از مواقع لذت بردنها را یادمان رفته، بلد نیستیم لذت ببریم، اگر قرار بود همیشه لذت خوردن باشد که فکر نمی کنم روحمان اغنا شود. بنظرم می آید چیزی که شما می گوئید از یک جایی باید شروع کنیم.
استاد: شروع کنید، بسم الله، چه خبر است من برای شما دو سطح تعیین کردم که بدانید زندگی ما فقط یک سطح خورد و خوراک نیست، ما یک سطح روحانی داریم و در این سطح روحانی کاملاً قادریم خیلی چیزها را جابجا کنیم، خدا این قدرت را برای ما گذاشته، ما حتی در زندگیهایمان خیلی چیزها را می توانیم تغییر بدهیم، وقتی من در خانه خودم نشسته ام و شما در خانه خودتان هستید و با شوهرتان دچار اختلاف می شوید و من حس می کنم و از همان راه دور کارم را می کنم.
با یکی از دوستان صحبت می کردیم، بحث کار درمان بود، انرژی درمانی، خیلی از دوستانی که اینجا هستند می دانند من سالها این کار را کردم و نتیجه اش را برده ام، گفتند چرا الان انجام نمی دهید، گفتم شما از کجا می دانید، آنموقع می کردم همه می دیدند، به به و چهچه هم نصیبم میشد، بعضی ها که حسود بودند حسادتهایشان می ریخت به جانم اما الان کارم را می کنم هیچکس هم نمی فهمد، طرف خوب می شود و راه می افتد، می گوید نمیدانم چی بود چقدر سر درد داشتم حالم بد بود تهوع داشتم، ولی آرام آرام سبک شدم تا قبل از خواب، او نمی داند من برایش چکار کردم، من خودم می دانم، خدای عالم اینرا به من عنایت کرده اصلاً هم مهم نیست او میداند یا نمیداند، یک چیز در این دنیا مهم است آرامش او، سلامت او، چون من میدانم، من بچه ام را دوست دارم اگر بچه ام در فشار باشد همه وجود من انگار در فشار است، این مقیاس کوچک را با بنده و خدا مقایسه می کنم، بنده ها بچه های خدا هستند، بنده ای وقتی در عذاب است در فشار است خداوند می تواند او را از آن فشار بردارد، ولی خوب حالا تنبیه اش است، آزمایش او، اما من که می روم کنارش و می توانم کمی آرامش کنم خدا به من لبخند می زند، من لبخند خدا را خیلی جاها دیدم، آمدم گفتم بیائید باهم کمک کنیم دست هم را بگیریم هر شب ساعت 10 یک طبقه روحانی پر از نور بوجود بیاوریم سوارش شویم، برای این مردم طلب صداقت کنیم، از آن کارگر صفر، از آن روستایی بیسواد تا بالاترین مدارک دانشگاهی و بالاترین پستهای دولتی، هیچ فرقی نمی کند، ما به صداقت آدمها نیاز داریم اما اول خودمان باید با خودمان صادق باشیم اینقدر صادق شُدید کم بخرید، کم بپوشید، درآمدتان لااقل کفاف تان را بکند که از لحاظ درآمد در فشار نباشید؟ شما اصلاً نمی توانید آب را جوری استفاده کنید که همیشه آب بوده، شما چطور می توانید انتظار داشته باشید بازهم همانطور آب مصرف کنید؟ می گفتند گروه مایاها پیش بینی کرده بودند سال فلان دو سوم مردم دنیا می میرند و فقط یک سوم باقی می مانند و آنها روشن بین می شوند، گفتم چه کسانی می مانند؟ چون هرچه پیشتر آمدم دیدم عجب جریاناتی در دنیاست؟ بعید هم نیست این اتفاقات بیفتد، گفتم چه کسانی می مانند؟ الان من دلم می خواهد زنده بمانم چون آن درجه روشن بینی را طالبش هستم، که تجربه اش کنم و بعد از دنیا بروم، چطور می توانم زنده بمانم؟ زنده بودن من برای آن دوران اینرا به من نوید داد همه چیز را اندک کن و در اندک نگه دار، با اندک زندگی کن، وقتی با اندک زندگی کردی در شرایطی که اندک به تو زور می آورد قابل تحمل است، می توانی تحملش کنی، ما با اندک زندگی کردن را خیلی تجربه کردیم، سالیان سال، شاید این بچه های جوانتر به چشمشان نیاید، اندک زندگی کردن را نفهمیده باشند چون ما بزرگترها سختی را تحمل کردیم و اجازه ندادیم جوانترها سختی را بفهمند، امروز با کوچکترین فشار داد می زنند.
نکته آخر: می خواهم که این کلام من را پسرم با تجربه اش برای شما بیان کند، پذیرش مسئولیتها ارمغانهایی را به دنبال دارد، درکنار چیزهایی که گاهاً از ما می گیرد، بگذارید پسرم این را بگوید و بعد من ادامه می دهم.
صحبت: در مورد بحث مسؤولیت پذیری، برای من یک تجربه ی خیلی عجیبی اتفاق افتاد، ما از اوایل امسال در واقع از آخرین جلسه ی اسفند 96 یک برنامه ی را ترتیب دادیم که یک دوستی مسئول برگزاری شود و بحث ورود و خروج دوستان را ساعت بزند واز قبل از ماه رمضان ایشان اعلام کردند که نمیتوانند ، و یک برنامه ای ریختیم که نیرویی را جایگزین کنیم و متاسفانه نشد و مجبور شدیم اولین جلسه بعد از ماه رمضان خودم به جای ایشان نشستم ناگهان دیدم حقیقتا بستری است برای افزایش ظرفیتها . علی الرغم اینکه آنجا بنشینم و ورود و خروج آدمها را کنترل کنم، ساعتهایشان را نگاه کنم، تمرکزم به هم می ریزد اگر کسی پیغام می دهد یه یکی از اعضا باید به او برسانم، پس من از جلسه چی می فهمم؟ اینطور نیست واقعا ، من ناگهان دیدم که شما انگار که یک فیلد جدید در توانایی ها و ظرفیت هایت باز می شود چیزی نمی آید جای یک چیز دیگر را بگیرد ومن دیدم چه فرصت رشدی برای خودم است، من در حسینیه به واسطه ی مسئول برگزاری بودن، تمامیتم را به واسطه ی زمان احیا کردم .کاری که تا پیش از این برایم خیلی دشوار بود دست کم پنج شش دقیقه دیر می آمدم ولی اتفاقا در این بستر من موفق شدم به عنوان یک آدمی که شاید در عرصه ی زمان برای هیچکدام از دوستانم خیلی اسم و رسم خوبی ندارم موفق شدم در حسینیه تمامیتم را به لحاظ زمان احیا کنم، این برای من عرصه ی خیلی محالی بود. می خواهم بگویم که مسئولیت پذیری نه تنها باری نیست که یک فرصت رشد است.
استاد : پس مسئولیت پذیرفتن سبب نمی شود که شما از مسئولیت های دیگرتان جا بمانید. من امروز صبح یک لحظه برای خودم خیلی جالب بود، در آن واحد دفترم جلویم بود می نوشتم،دخترم زنگ زد با او گفتگو می کردم و یک چیزی را حساب کتاب می کردم، در آن واحد تبلتم جلویم بود یادم افتاد باید پولی را خیلی ضروری جابه جا کنم، دیدم من در آن واحد در لحظه چند تا کار را دارم باهم انجام می دهم، چه طور شد؟ سنم بالا می رود باید تواناییهای من کم شود ولی چه طور افزوده شده است؟ دیدم فقط به دلیل اینکه در آن واحد مسئول هستم، هم متنم را بنویسم، هم تلفنم را جواب بدهم، هم پولم را واریز کنم، هم یادداشت کنم، بعد در آن واحد خانم می آید می گوید چه کار کنم این غذا را، به او هم جواب می دهم که غذایم هم از حیث انتفاع نیافتد . پس مسئولیت پذیرفتن بسیار کار خوبی است توصیه می کنیم خودتان را از این همه بی مسئولیتی بیرون بکشید همه ماشاا... تو چاه رخوت و سستی بی مسئولیتی با کله فرو رفته اند همه هم استنادشان این است، وقت ندارم، حال ندارم، جان ندارم، هوا گرم است، نمی توانم، من مژده بدهم هیچکدام با خودتان صادق نیستید همه ی اینها از عدم صداقت تان بلند می شود. یک جمله ای را دوستمان هفته ی پیش اینجا گفت، از اون هفته تو ذهن من چرخیده است به من گفت یکی از دست آوردهای من این است که کاری را که قبول می کنم صفر تا صدش را خودم انجام بدهم، هیچ کاری تو این دنیا نیست که شما بتوانید صفر تا صدش را خودتان انجام بدهید چون در تعامل با آدمهای دیگر هستید. مثال ساده میزنم، جمعه ی پیش یک سری از دوستان برای تحقیق در کوره پز خانه های بیرون از شهر رفتند، بسیار کار پسندیده ای است، از صفر تا صدش هم در تحقیق اش بوده هم اعلام کمک کرده است که من حاضرم کمک کنم، هم در تامین مالی خیلی جاها کمک کرده است و قطعا در پخش هم داوطلب پر و پا قرص است که بیاید و تا لحظه ی آخر برود انجام دهد، ولی در صفر تا صد حرکت شما، خانمت چه جایگاهی داشت؟ تو این صفر تا صد او یک جایی دارد، مادرت چه جایی داشت؟ پدرت چه جایی داشت؟ پس در صفر تا صد تو، اینها شریک بودند، شما صفر تا صد کار انجام نداده اید و نمی توانید. آقای فلانی تا یک بعد از نصف شب در اداره می ماند و کارش را انجام می دهد، می گوید که صفر تا صد پرونده هایم و کارهایم را خودم انجام می دهم، سهمی که شما برای خانه داشتید و متعلق به همسرت بود چه شد؟ پس تو این صفر تا صد شما دو نفری کار کردید حداقل خانم تان با شما بوده است حالا اگر بچه هایتان سهم نبرند و یک نکته ی دیگر که به مسئولیت پذیری های شما اضافه بکنم این است که اگر قرار شد شما به عنوان یک ویژگی ، یک دستاورد برایتان مطرح بشود که در همه کار صفر تا صدش را شما انجام می دهید و از این بابت خوشحال هستید ،یادتان باشد که این فقط در یک امر نیست در تمامی مسئولیت های زندگی تان این صفر تا صد باید حکم کند وگرنه شما اصلا صفر تا صد نیستید. اگر یک مورد را به اعتقاد خودت انجام دادی که الان ایرادش را گرفتم دیدی در آن یک موردش هم شما کامل نیستی حتما سهم دیگران هم در آن وجود دارد ، زمانی را که باید خانه باشی نبودی به عنوان مثال همسرت تنها بوده یا باید خانه ی مادرت روز جمعه مهمان می رفتی و نرفتی ، آنها پذیرش کردند قبول کردند چون شما این کار را انجام دادی ، تو این صفر تا صد شما آنها جایی دارند اما تو صفر تا صد بقیه ی مسائل چکار می کنی؟ چرا اینها را در عرصه ی ظهور نمی آورید؟ ما باید اینها را از شما مشاهده کنیم اگر مشاهده نکنیم ارزش ندارد نه پولی که خرج شده ارزش دارد نه زمانی که گذاشته شده ارزش دارد نه نیرویی که برای شما خرج کردند ارزش دارد ، هیچکدام. اینجا من تقاضای پول نمی کنم ولی کلاسهای دیگه حتما از شما پول می خواهند به شما یاد دادند اول بشنوید بعد فکر کنید بعد جواب بدهید، کدامتان رعایت می کنید؟ همه جمله ی اول و دوم را گوش می کنند ، می گوید من تا آخرش را می دانم، در شنیدن را بسته شد . در شنیدن که بسته شد یک معنی دارد نه دیگر متوجه می شوی نه دیگر می توانی راه کار درست و حسابی بدهی ، به درد هیچ چیز نمی خورد. خیلی از زندگی ها به هم ریخته و در حال پاشیدن است یا از هم پاشیده شده است برای اینکه آدمها به حرف هم گوش نمی کنند و از همه مهم تر در حرمت با هم حرف نمی زنند. شما در گفتگویتان با دیگران اجازه ی یک کلمه حرف بی ربط ندارید، طرف آمد به امام شما گفت، یک کلمه حرف بزنی یا بن رسول ا... من صد تا به تو خواهم گفت، امام گذاشت حرفش تمام شد گفت: اگر تو صد تا بگویی من یک دانه هم به تو نخواهم گفت. شما مگر امت آن امام نیستید؟ کو حرمت های کلام؟ کو گفتگو های مسالمت آمیز و از سر صداقت و دوستی در خانه هایتان؟ حتی در خانه ها وجود ندارد بین دوستها وجود ندارد، اگر پیش نمی روید اشکالش از کلاستان نیست اشکال اصلی از وجود مبارکتان است و از کلام هایی که می گویید و به آن پایبند نیستید. یک چیز خیلی جالبی بود موقعی که سفره ی موسی بن جعفر(ع) را روشن می کردم یادم آمد بگویم من مخالف هستم این آیین به هم بخورد برخلاف یک عده ای که روشن فکرانه فکر می کنند، حرفهایشان هم قشنگ است، برای من امروز یک پیامی آمده بود: بیایید نذر ها را واقعی و درست کنیم. نذر فقط دیگ قیمه و پلو نیست نذر واقعی درست کردن یک واحد اخلاقی در شماست. من آن را رد نمی کنم، چون اگر نباشد آرام آرام کاملا تمام این آیین ها هم از بین می رود اینها لااقل یک نماد است، بگذار بماند که شما دورش جمع بشوید حرفی برای گفتن داشته باشید. اما خدا وکیلی شما که سفره ی موسی بن جعفر نذر می کنی، بیایید سفره ای که نذر می کنید یک نذر هم کنارش بگذارید، یا موسی بن جعفر (ع) شفاعت من را نزد خداوند بکن من مشکلم حل بشود، من نذر می کنم حداقل یک سال به هیچکس فحش ندهم یا موسی بن جعفر (ع) شفاعت من را بکن من لااقل چهل روز برای هیچکس منت نمی گذارم، بیاییم نذرهایمان را هرچه که تعیین می کنیم ، یک ریال هزاران میلیون ریال، من کار ندارم، مزین کنید، ببینید شما یک دسته گل برای من می آورید یک عروسی می روید یک دسته گل می برید رویش کارت می زنید روی کارت می نویسید اهدایی، تقدیمی، شادیتان اینجور باشد، شما به آن نذرتان یک کارت بچسبانید که یا موسی بن جعفر (ع) شفاعت کن سفر ه ی شما را پهن می کنم اما در کنارش متعهد می شوم به این کلامم، من چهل روز یک دانه دروغ هم نمی گویم، ببین می توانی؟ آنوقت نگو چرا سفره ی موسی بن جعفر (ع) را می اندازم جوابم را نمی دهد، چرا آقا موسی بن جعفر (ع) پشتش را کرده است نگاه می کند. امروز یک تز دیگر هم به شما دادم که نذرهایتان را مزین کنید به تعهداتتان ، یا موسی بن جعفر(ع) من نذر می کنم چهل روز خشم نمی کنم ، با کی؟ با اون کسی که بیشتر از همه به او خشم می گیرم ، هر کدام ما حساسیت مان روی یکی است یکی روی زنش یکی روی شوهرش یکی روی پسرش یکی روی دخترش یکی روی مادر شوهرش یکی روی مادر زنش، من کار ندارم . نذر کنید تا جواب بگیرید، برای اینکه این حرکت زیبای شما یعنی وصل شدن به فضای کن الهی و تقاضای یک امکانی برای صداقت در کل جامعه ، میتواند مزین بشود به چه نذری؟ یک نذر هم برایش بگذارید متعهد بشوید که آن را انجام بدهید ، بگویم دروغ ، مطمئنم از عهده اش نمی آیید چون هنوز هم گاهی به همدیگر دروغ می گویید ،من می گویم حرمت، بیایید حرمت همدیگر را حفظ کنیم حرمت آدمها را تو جامعه حفظ کنیم، از کوچکترین بچه تا بزرگترین آدم از نادان ترین و احمق ترین آدم ها تا داناترین آدمها همیشه برای همه سخت ترین کار است، حرمتشان را نگاه دارید به شما فحش می دهد شما ندهید نمی توانید کلام قشنگ به او بگویید سکوت کنید، موافقید؟

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید