منو

جمعه, 15 آذر 1404 - Fri 12 05 2025

A+ A A-

گفتگوی آقا امیرالمومنین از حکمت 289 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیم

ایشان فرمودند در گذشته برادری داشتم به اسم عثمان بن مظعون که حقیر بودن دنیا در چشم او وی را در چشم من بزرگش کرده بود، ببینید چطور بود که در چشم امیرالمومنین(ع) بزرگ می آمد. از بندگی شکم ،آزاد شده بود، لذا آنچه را نمی یافت آرزو نمی کرد، آنچه را می یافت زیاده روی نمی کرد، کلام من نیست کلام امیرالمومنین(ع) است. در بیشتر اوقات ساکت بود، اگر سخن می گفت بر دیگران پیروز میشد ولی ساکت بود اگر سخن می گفت عطش پرسش کننده را فرو می نشاند، یعنی تا جایی حرف می زد که آن کسی که از او سوال کرده به جواب درستش برسد ولی زیاده روی نمی کرد، ما چقدر حرف می زنیم؟ من سه شنبه ها از اینجا که می روم منزل، خودم احساس می کنم وای چقدر صحبت کردم بعد می گویم خدا به داد اینها برسد من این همه حرف زدم ولی چاره ندارم آخر چکار کنم؟ باید یک کاری را تمام کنم بروم شاید سه شنبه دیگری نباشد، هیچ کس نمی داند.

در ظاهر به خاطر تواضع ناتوان می نمود، انگار که جان ندارد در حالی که موجود متواضعی بود، یال و کوپال برای ملت نمی گرفت من چنانم که پدرم رستم و مادرم فلان از این خبرها نبود به خاطر تواضع در ظاهر ناتوان می نمود، اما در کار و جهاد چون شیر بیشه و مار بیابان بود، جز نزد قاضی و هنگام دادخواهی بر ضد کسی حجت نمی آورد، ما شبانه روز نشسته ایم استدلال می کنیم فلانی اینجوری، فلانی آنطور، بابا تو از کجا می دانی آخر؟ می گوید مگر در محضر دادگاه می ایستاد و لازم بود که برای یک دادخواهی حجتی را بیاورد آن موقع بر ضد کسی بود، مجاز بود که حرفش را بگوید، ما دادگاه عدل الهی بغل گوشمان جلوی چشممان بطور دائم حرف می زنیم. کسی را که عذری داشت سرزنش نمی کرد تا عذرش را بشنود، من خیلی از مواقع حتی از روی عکس آدم ها می توانم بفهمم که آیا درست زندگی می کنند یا خیر، اتفاقا 2،3 شب پیش مجبور شدم یک عکسی را نگاه کردم، بلافاصله مثل اینکه یک پتکی در سرم کوبیدند، حرف نزن چرا فضای خود را آلوده می کنی؟ رزقت خراب می شود فضای فکریت خراب می شود، آرامش فضای خانه ات به هم می ریزد و…، از درد شکوه نمی کرد تا آنگاه که بهبود می یافت، فشار خون من که بالا بود پسرانم زنگ می زدند که مادر فشار چطور است؟ می گفتم الحمدا…، میگفت تو همیشه می گویی الحمدا…، الان بگو دقیقا چند است، چون شکوه کردن دائم از درد، درد می آفریند، اگر شما فقط زانویت درد می کرد آنقدر بگو تا آن یکی هم درد بگیرد، اگر فقط سرت درد می کرد آنقدر بگو تا چشمانت هم درد بگیرد، اشکالی ندارد برای خودت است، کسی هم از تو نمی گیرد. آنچه را می گفت خود عمل می کرد و چیزی را که بدان عمل نمی کرد نمی گفت، کسی هست بین شما بگوید من زنگ زدم به تو و گفتم حالت چطور است تو گفتی که دارم می میرم همه اولین جمله ای که می شنوند می گویم الحمد ا… شکر، غیر از این است؟ تو رو به خدا اگر کسی هست دستش را بلند کند، بگوید بله شما به من اینجوری گفتی، همان موقع که الحمد ا… می گویم یک دنیا درد دارم، مگر چقدر آدم می تواند ناله و شکوه کند؟ اگر در سخن گفتن بر او چیره می شدند در سکوت شکست نمی خورد، کسی در سکوت کردن از این برادر امیرالمومنین(ع) نمی توانست پیشی بگیرد، حرف می زنند، سکوت می کند و گوش می کند، ما اولی را که شنیدیم شروع به بد و بیراه گفتن می کنیم . تلویزیون تبلیغی دارد که خیلی بانمک است، یک آقایی است که مثل خیلی از آقایان فعلی امروزی ما موهایش ریخته تولدش است برای او کادو آورده اند خیلی تشکر می کند می بیند یک سشوار است مو ندارد که سشوار کند، چنان بلند میشود برای طرف که می گویی الان او را می زند، درحالیکه بعداً کادویش را میدهند می گویند برای تو کادو شامپویی آورده ایم که اگر بزنی سرت موهایت چنین و چنان می شود، شما فقط تبلیغ می بینید؟ فرق من با شما این است من فقط تبلیغ نمی بینم خودم هم می خندم، کیف هم می کنم ولی فقط تبلیغ نیست درس است.
او بر شنیدن بیشتر از گفتن حریص بود، ما در گفتن حریصیم، خدا دوتا گوش داده یک زبان، ما به اندازه دو تا گوشمان از این یک زبان مان کار می کشیم، می گوییم… ولی عوضش گوش نمی دهیم، اگر در برابر دوتا کار قرار می گرفت، خب کدامش را انتخاب کند؟ با خودش فکر می کرد کدام این کارها به هوای نفس من نزدیک تر است؟ یعنی دلم خواسته، برای دنیایم خواستم، آن را که به هوای نفسش نزدیک بود با آن مخالفت و آن را رد می کرد.
پس به این خلق و خوها روی آورید، با این خلق و خوها ملازم باشید باهمدیگر در کسب این خلق و خوها رقابت کنید، اگر نتوانستید همه اش را کسب کنید بدانید لااقل بدست آوردن کمی از آنها بهتر از رها کردن همه شان است، کلام آقا امیرالمومنین(ع) بود. فرمودند اگر خدا برای گناهان ما وعده عذاب هم نمی داد، باز هم واجب بود به خاطر شکر نعمت هایش او را معصیت نکنیم.

نوشتن دیدگاه