جهاد خود را بشناسیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 26
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمومنین امیر مومنان عالم علی (ع) فرمودند: پاداش مجاهد شهید برتر از پاداش پاکدامنی نیست که توانایی بر گناه دارد آلوده نمی شود .
می گوید آن که به جنگ رفته و در راه دین و خدا شهید شده مجاهده کرده و جانش را داده ارج و قربش بالاتر از آن کسی که پاکدامنی اش را حفظ کرده، گناه دم دست و آسان و بسیار شیرین ولی خودش را عقب نگه داشته و آلوده نکرده، می گوید آن مجاهد شهید حتی مقامش بالاتر از این نیست این بالاتر است .
همانا پاکدامن نزدیک است فرشته ای از فرشتگان گردد . حکمت 474 از نهج البلاغه .
آیا کسی هست که از حکمت های امیرالمومنین(ع) بتواند بگوید که در زندگی خود چه کاربردی داشته است ؟
صحبت از جمع : بنده اولین حکمت آقا به جانم نشسته است و سعی کردم سر لوحه زندگی ام قرار دهم و بهره ها هم برده ام . آقا می فرمایند در فتنه ها همچون شتر دو ساله باش نه کوهان دارد که سواری دهد و نه پستان دارد که شیر دهد . این را در هر فتنه ای از باب آزمایش و بلای الهی همه اینها از این بهره ها بردم .
استاد : یعنی فتنه به هیچ کجا ما را نمی رساند . ما دو به هم زنی می کنیم که چه شود ؟ به پول و مقام به موقعیتی برسیم . فتنه ای را که به وجود می آوریم هرگز از هیچ سویی به ما منفعتی نخواهد رساند .
1001 امیدتان را چه می کنید ؟ روزی یک امید پیدا می کنید ؟ زندگی که بدون فکر بگذرد زندگی نخواهد بود .
صحبت از جمع : یک امیدی که پیدا کردم این است که هر هفته اینجا می آییم و در آخر سلامی به آقا امام زمان(عج) می دهیم .
صحبت استاد : این برای این که زندگی ات را ادامه دهی و زنده باشی خوب است ؟
صحبت از جمع : شما گفتید خیلی عمومیت بدهید مثلا صبح به این امید از خواب بیدار می شوید که حرکت شاخه درخت را ببینید .
صحبت از جمع : برای من خیلی سخت بود که در جزئیات ورود کنم زیرا همه کلیات به ذهنم می آمد . جمله ی دوستمان را شنیدم خیلی روی من تاثیر داشت به نظرم آمد امید این است فردا قطره ای به تو اضافه کنند که شاید در قیامتی که قرار است فردا پس دهی مفید باشد یا طور دیگری که بخواهد روند زندگی ات را عوض کند همان یک قطره همان یک جمله کفایت می کند که من می خواهم یک روز دیگری زنده باشم و زندگی کنم و به آن برسم .
استاد : بنده حرف تو را این طور تکمیل می کنم، که من انتخاب شدم اینجا باشم و مطلبی را به گوشم برساند این یک امیدی است برای روزهای آتی تا روزی که زنده ام یعنی اراده خداوند بر من قرار گرفته و در این دوره ای که هر چقدر هست 1ساعت، 1 سال، 10 سال، 50 سال… می توانم چنین چیزی را داشته باشم و از آن بهره ببرم من را زنده نگه می دارد و پیش می برد، می شود یک امید خوب .
صحبت از جمع : بنده هر شب نوشتم فکر کردم که چرا می نویسی؟ می خواهی به کجا برسی، آخرش می خواهد چه شود ؟ دیدم که آرزوهایم را در قالب امیدهایم آوردم، آرزویی که آدم را وادار به حرکت نکند به درد نمی خورد فقط باعث فرسودگی می شود ولی وقتی امید می شود برای آن تلاش می کنم . یک سری امیدهایی را که نوشتم دارم تلاش می کنم تا به آن برسم هم آرزویم به واقعیت می رسد و هم تلاشی که در این راه کردم خوب است. دیگر این که ایمان به خدا قوی تر می شود زیرا آرزو خیلی آدم را به خدا وصل نمی کند مینویسم امید دارم که خدا کمک کند این اتفاق بیفتد . و چیزی که دلم می خواست به آن برسم این است که هر لحظه بتوانم خدا را در زندگی ام داشته باشم و یک لحظه غفلت نکنم.
صحبت از جمع : من شب که می خوابم یا صبح که بیدار می شوم فکر میکنم امید است بلند می شوم وضو میگیرم امید است . جزء به جزء بدنم هر کاری که انجام می دهند و من را به سوی خدا می برد یا کاری کنم که بنده خدا خوشحال شود اینها را امید حساب می کنم . خدا که همیشه ناظر است من واقف به این نظارت باشم آن روز حالم بهتر است و این امید ها ادامه دار است. به سخنرانی یک کارشناس مذهبی در مورد امام علی (ع) گوش می کردم می گفتند نگاهتان، عملتان ولایی باشد، در نتیجه اثر ولایی می دهد ولی با این همه که ما در تلاش هستیم و فکر می کنیم باز هم موفق نیستیم.
استاد:ندانستید که چه می گوید، فهمیدید که نگاه ولایی یعنی چه؟
ادامه صحبت از جمع: نگاهمان را عوض کنیم ، عید غدیر فقط عید نیست چون پشت سر آن یک اتفاقات عجیبی افتاده است که اصلا نه حرف پیامبر (ص) به کرسی نشسته نه آن طور که حضرت علی(ع) می خواستند باید ولایت و حکومت می کردند، گذاشتند؛ اگر یک کمی از این ها انجام می شد و سرجای خود بودند قطعا این دنیایی که ما الان داریم نداشتیم .منظورم این است فقط با یک جشن و پایکوبی نمی شود بگوییم ما ولایت امام علی (ع) را داریم.
استاد: این جا دو مطلب عنوان می شود. نگاه ولایی، یک مطلب خیلی جالبی است که اکثرا عنوان می کنند اما به آن توجه نمی کنند. نگاه ولایی نگاهی است که باور کرده ولیی که بالای سرش است بر تمامی افکار و اعمال و حرکاتش نظارت دارد، شما اگر در خلوتت بنشینی و فکر کنی کسی نیست ممکن است خیلی کارها برای خودتان انجام دهید به خصوص جوان ها ولی وقتی می توانی یک ولیی به طور دائم شما را می بیند دیگر نمی توانی تکان بخوری این نگاه ولایی می شود.در امر خرید و فروش، داد و ستد؛ در امر رابطه با خانواده در امر رابطه با محرم و نامحرم در هر امری که شما فکر می کنید نگاه ولایی باشد یعنی به طور دائم یک نفر هست که آن یک نفر را شما پذیرش کردی کسی به زور به شما نداده است شما پذیرش کردی که آقا جان به قربانت بروم تو باش و مراقب من باش اگر خطا کردم اصلا گوشم را بگیر این نگاه ولایی می شود.
عمل ولایی در تعاقب، در امتداد نگاه ولایی است چون می دانید و باور کردید که این طور است عملا شما به طور دائم حرکات تان و رفتار های اجتماعی و انفرادی تان و گفتگوهایتان، خیلی ساده بگویم بنده عاشق موسیقی هستم و خیلی هم دوست دارم از بچگی دوست داشتم ما خانم هستیم و صدای خانم بر ما حرام نیست برای آقایان حرام است گوش می کنند و می گویند طوری نیست من توجه نمی کنم ولی منِ خانم چون می دانم صدای خانم در جامعه پخش شود گناه است من گوش نمی کنم می گویند ای بابا؛ می گویم خب وقتی گوش کردم یک تایید روی این کاری می گذارم که به غلط انجام شده است گوش نمی کنم.چون آن نگاهم است این عمل من می شود.باید بسیار زیاد توجه بگذاریم . نگاه ولایی، عمل ولایی جامعه ولایی می شود جامعه ای که صاحب دارد حاکم ندارد . حکومت حاکم می خواهد حاکم اندازه مالیات را بر اساس دستورات آن ولی تعیین می کند.حکومت ولی نمی خواهد یا ولی عملا حکومت نیست ولی بر تمام کل جامعه بشری حاکم است حاکمی که بر همه چیز آن ها، نگاه، حرکات و … اما وقتی ما می گوییم گیلان استاندار دارد آن استاندار تحت نظارت ولی کار می کند مالک اشتر یکی از استاندارهای امیرالمومنین(ع) بود تحت نظارت ایشان کار می کرد یا خیلی های دیگر.
یادمان باشد اگر نماد ظاهری را نشان ندهیم و عید نگیریم نسل های کوچک از کجا می فهمند، کدام پدر و مادری برای عید غدیر در منزلش آذین می بندد، امشب برویم بیرون شام بخوریم این نهایت کاری است که می کنند اما اعمالی که در خیابان ها انجام می شود نسل نوجوان ، بچه های کوچک را به حرکت وا می دارد که دنبال کنند ببینند ماجرا و واقعیت چیست ؟ وگرنه کارناوال و ساز و دهل که نداریم یکی کمی افراد ناساز اذهان عمومی را خراب میکنند شما نکنید اجازه هم ندهید که برای دیگران این اتفاق بیفتد بگویید اینها باید باشد و بچه ها باید این ها را ببینند .بنده چه احتیاجی دارم خیابان بروم یک لیوان شربت و دو تا شیرینی بخورم و بگویم عید غدیر است من سالیان دراز است که عید غدیر را می شناسم شما می شناسید ولی آیا بچه های کوچک می شناسند؟ خیر.
روزانه به امیدهایی که باعث می شود شما به زندگی و زنده ماندن فکر کنید، و خوشتان بیاید و ادامه دهید، بنویسید . شما نمی دانید در انتها، انتهایی که ندارد، همین طوری می تواند هر روز یک چیزهای جدید بیاید ولی بعداً می بینید چه مجموعه ی زیبایی دارید که می توانید در اختیار آدم های بعد از خودتان بگذارید و چقدر کمک کننده خواهد بود. نسل بعد از ما، نسل ناامیدی است . من و شما هستیم که امروز باید برای آنها هر چیزی از ما بر می آید انجام دهیم . چرا ناامید ؟ همه چیز دستش است، برای چه تلاش کند ؟ من آن موقع ها می خواستم درس بخوانم ، دوست داشتم که رادیو گوش کنم و به پدرم میگفتم وقتی رادیو گوش می کنم بهتر می توانم درس بخوانم ، هنوز هم وقتی کار می کنم و تک و تنها در خانه هستم ، تلویزیونم را با صدای کم روشن می کنم . بعد پدرم برای من یک رادیوی کوچک خرید در یک کیسه به گردنم انداخته بودم و بعد قدم می زدم و جغرافیا حفظ می کردم . اما امروز بچه ها همه چیز دارند پدر و مادرها برای اینکه چیز بیشتری در اختیار بچه شان بگذارند مسابقه می دهند، بچه ام عقده نکند . وقتی عقده می کند که عرضه ی هیچ کاری را ندارد. از من گذشت . الهی صدهزار مرتبه شکر در این امر با وجود اولاً عنایت پروردگار و وجود خدا بیامرز همسرم موفق بودم. ولی واقعیت این است که این نسل باید این کار را کند، به طور مثال بچه کوچک خودش را از ذوق پدر، وقتی پدرش از در منزل داخل می شود می کشد تا چند سال دیگر، این بچه بزرگتر که شود ، وقتی در حال بازی است و پدرش داخل شود خیلی با تربیت باشد می گوید سلام . از جایش هم بلند نمی شود . مواظب باشید .
از 1001 امید ، برای خودتان بنویسید به درد خودتان هم می خورد . با خودتان فکر نکنید که عقل من کم شده و یک کار بیهوده ای را در پیش گرفته ام اینطوری نیست از نظر من مهم نیست که بقیه چه فکر می کنند . از نظر مهم این است که من چی فکر می کنم و آیا درست فکر می کنم یا غلط ؟ آیا نتیجه میگیرم یا نه ؟ بنده سالها تلاش کردم که با اصلاح اعمال روزانه ، اگر 10 تا دروغ می گویی آن را 8 تا کنی اگر 8 تا دروغ می گویی آن را 7 تا کن . با اصلاح اعمال روزانه و حرکت اعمال و افکار مردم، دیگران به سوی احکام پروردگار، سد راه های پیشروی به سوی تکامل و رسیدن به یک نقطه ی معنوی ، که آن نقطه ی معنوی فقط بندگی انسان است . اگر فکر کردی یک روزی برسم صدای فرشته ها را بشنوم، فرشته ها و ارواح را ببینم، چند تا می خواهی تا نشانت دهم . به چه دردی می خورد ؟ این نقطه ی معنوی نیست، نقطه ی معنوی آنجایی است که وقتی در محضر پروردگار می نشینی دیگر نیستی در بغل خدا هستی. اما فی الواقع بعد از مدتها بالاخره پی بردم که این کفایت نمی کند باید یک حرکت دیگری هم در این مسیر داشته باشیم.
امروز می خواهم یک چیز دیگر به گردن شما بگذارم . خوب فکر کنید . همه ی شما با کلمه جهاد آشنا هستید . جهاد یعنی چه ؟ از جهد می آید . یعنی ما در قرآن با کلمه ی جهاد، حمله ی دشمن به انسان اگر در زمینه های مختلف باشد که همه با آن آشنا هستید ، باید با آن بجنگیم، البته حق با باطل بجنگد ما در جبهه باطل نباشیم . فعلاً برای ما شکر خدا اعزام به جبهه نیست، اما در واقع آدمی هر روزه در ابعادی خاص در جهاد به سر می برد . در حال حاضر ما در طول عمرمان هیچ وقت در زندگی مان بدون جهاد نیستیم. این جهاد برای آدم ها متفاوت است .
شما به یک جهاد برای خودتان فکر کنید و بگویید.
صحبت از جمع : به عنوان مثال جهاد می کنم دروغ را ترک کنم یا عادت های بد خود را کنار بگذارم.
استاد : بله.عادت ها نه . این یک عادت بد را ترک می کنم. چون وقتی گفتی عادت ها ، یعنی خیال باطل . سنگ بزرگ علامت نزدن است.
صحبت از جمع: جهادی که برای خودم فکر می کنم این است که همان قدر که به بیرونم توجه می کنم که درست و زیبا باشد، دیگران خیلی متوجه ایرادها نشوند، به همان اندازه به درونم برسم . یکی از کارها برای اینکه تلاش کنم درونم زیباتر باشد مثلاً مدیتیشن است برای آدمی مثل من خیلی نیاز است چون من خیلی ذهن به هم ریخته ای دارم .
استاد : بسیار عالی است .
صحبت از جمع : برنامه ریزی من خیلی ضعیف است و حتی می خواهم 10 تا کار را با هم انجام بدهم.فکر کنم برای خودم چه در امور دنیایی وچه امور معنوی ام اگر یک برنامه ریزی دقیق تری داشته باشم این خودش یک جهاد خیلی بزرگ است .
استاد : عالی است . تو برنامه ریزی داری ، حس انجام دادنش را نداری بنویس و یکی یکی روی آنها کار کن .
صحبت از جمع: از هفته گذشته که راجع به خشم صحبت کردیم من هر شب تلاش می کنم ، جهاد می کنم ریشه های خشم را ببینم، چرا خشم در من بوجود می آید؟ و تا امروز چند موردش را پیدا کردم.
استاد: عالی.
صحبت از جمع: فکر میکنم معنی خیلی دقیق تر جهاد این است که برای انجام کاری سختی بکشید، آیا واقعاً کسی که می خواهد مدیتیشن کند سختی می کشد؟یک راهی برای رسیدن به آرامش است.
استاد: گوش نکردی راهی است برای رسیدن به آرامش منتها آغاز راه سنگلاخ وحشتناکی است در آن سنگلاخ چرخیدن و هر تکانی که می خوری یک قلوه سنگ می آید برای تو، افکارت است و اینها را رد کردن و عبور کردن ساده نیست، من مدیتیشن هم انجام دادم، منتها دیگر این مدیتیشنی که دوستمان انجام می دهد من دیگر انجام نمی دهم، یک دقیقه برای من کفایت می کند.
ادامه صحبت از جمع : برای من دوری از غیبت، چون بسیار شیرین است.
استاد: خانمی که شهامت دارد و می گوید غیبت خیلی شیرین و از آن بریدن خیلی سخت است .
ادامه صحبت از جمع: بعضی ها می گویند غیبت نکنیم بدتر است ولی شنیدنش بنظرم شیرین تر هم هست، واقعا اگر بتوانیم محیط را ترک کنیم که اصلا نشنویم یا یک پارازیتی این وسط بیندازیم تا صحبت طرف قطع شود.
استاد: بسیار عالی، ترکش نکن تا بعدی ها را به تو بگویم آن وقت به شما میگویم روی چه چیزهایی باید کار کنی.
صحبت از جمع: برای من بزرگترین جهاد این است که همیشه حق و درست نیستم.
استاد: خیلی عالی است، باور اینکه در این ماجرا، در آن ماجرا من حق نبودم و اصلا کاری که انجام دادم درست نبود، وااای که آدم را به کجاها که نمی رساند.
صحبت از جمع: با توجه به صحبت های جلسه، اینکه جهاد داشته باشم نگاه ولایی که گفتید را جاری و ساری کنم چون اگر آن باشد واقعیت این است که سرکار هستی زمینه غیبت فراهم میشود حواست جمع می شود، در نقش همسری یا در نقش مادری هستی، حواس جمع بودن خیلی مهم است که آدم بتواند به آن برسد.
استاد: بسیار عالی، با نگاه ولایی اعمالم را انجام بدهم این را برای خودت بنویس.
صحبت از جمع: برای من جهاد به اینصورت است که زورگویی نکنم خودم را ثابت نکنم که حق با من است، حتما همه باید حرف مرا گوش بدهند.
صحبت از جمع: من هم در رابطه ها خیلی قضاوت میکنم خیلی سخت است بعد عذاب وجدان هم می گیرم .
استاد: قضاوت بلای جان است ، می شنویم، همین است. همین که من شنیدم، آخر نظر تو چیست؟ نمی دانم خدایی که بالای سر است بنده هایش را خوب می شناسد و می تواند نظر بدهد راهشان را عوض کند به من چه ؟سخت است ولی می شود.
صحبت از جمع: من خیلی دلم می خواهد که صبور باشم .فکر میکردم که واقعا آرزویم چیست ناخودآگاه انگار یک پیامی آمد در سرم که قبل از اینکه به دوراهی برسی آن راه را پیدا کن یک حالی شدم که الان این چه وقتش بود تصمیم گرفتم و دیدم که پیغام سختی است و خیلی چیزها را باید مواظب باشم.
استاد: آرزو نبود و امید بود، امید شما را همانطور که خودت گفتی وقتی جلو می روی عملا به دوراهی میرسی، یا ناامیدی است، یا امید است، مهم این است که تو دنبال چه چیزی می روی ما خیلی از مواقع دنبال ناامیدی می رویم. فرقی نمی کند به هر صورت شما باید انتخاب کنی قبل از رسیدن به دوراهی، آیا به سوی ناامیدی بروی و بگویی که من که گفتم نمیشود، بعضی ها عادتشان است همیشه این را میگویند انتخاب کنید کدام را می خواهی بگویی.
صحبت از جمع : یک روایت است که می گویند جهاد اکبر جهاد با نفس است اینکه من خودم فکر میکنم جهادم باید این باشد که هرچه نفسم می خواهد را انجام ندهم.
استاد: آفرین، ولی به هیچ کجا اینجوری نمیرسی می دانی یعنی چه؟ باید این را ریز کنی این نفستان را، در کارهای مختلف، تا بتوانی نتیجه بگیری وگرنه نتیجه نمی گیری کلی گویی همیشه بن بست است، جزئی گویی کنید.
صحبت از جمع: چند روز پیش داشتم حکمت 7 امیرالمومنین(ع) را خواندم فرموده بودند که صدقه داروی شفابخشی است و اعمال انسان آن کارهایی که در این دنیا انجام میدهد در آن دنیا مقابل چشمانش قرار می گیرند. واقعا از آن روز تصمیم گرفته بودم هر کاری که می خواهم انجام بدهم با این صحبت امیرالمومنین(ع) سنجش کنم خدا توفیق داد در این یکی دو روزی که این را خواندم هر کاری که حتی شاید کار خیلی ساده ای بود یا صحبتی که می خواستم با فردی انجام بدهم ممکن بود اگر در حالت عادی باشد در آن لغو هم باشد ولی تلاش کردم آن صحبت را ببینم که آن دنیا عینش مقابل من قرار می گیرد .
استاد: بسیار عالی است.
صحبت از جمع: بنده تعلل در انجام کارهایم نداشته باشم و وظیفه ای را که به من محول می شود خیلی سریع انجام بدهم.
استاد: بسیار عالی.
صحبت از جمع: یک کاری که خیلی وقت پیش شروع کردم و الان برای من جهاد است امیدوارم که خوب پیش برود بحث پوشش و حجابم است.
صحبت از جمع: من در مورد خشم که فکر می کردم به این نتیجه رسیدم که چگونه با آن جهاد کنم، با صبر و شنیدن طرف مقابل می توانم بر خشم خودم غلبه کنم و یک مدت هست که روی این خیلی توجهم را گذاشته ام ان شاءالله بتوانم موفق باشم.
استاد: بسیار عالی .
صحبت از جمع: جهاد من گوش نکردن به غیبت است می شنوم و بعد پشیمان می شوم.
استاد: آن را ترک کن.
صحبت از جمع : به نظر من الان در جنگ بزرگی هستیم ما با اینستاگرام و یوتیوب دائما کار میکنیم و این فضا آزاد است آن چه که برای من مهم است این که آنچه که گوش میکنم و میبینم آیا چیز درستی است یا نه؟ و خیلی تلاش میکنم که اگر موضوعی دیدم که من از درست بودن آن آگاهی ندارم ردش کنم و توجه نکنم و برای دوستانم ارسال نکنم.
استاد: بسیار عالی.
صحبت از جمع : من خیلی کارهای نصفه نیمه یا کارهای ناتمام و عقب مانده در ذهنم زیاد دارم دلم میخواهد جهادم این باشد که دنبال تکمیل این کارها باشم .
استاد: توصیه من به تو این است اگر 10 یا 5 تا کار نیمه تمام داری همه اش را با هم برندار یکی را بردار تمامش کن کنار بگذار یک صلواتی هم دنبالش بفرست بعد دومی، آن وقت موفق میشوی.
صحبت از جمع: بنده از حکمت های آقا امیرالمومنین(ع) می خواهم استفاده کنم من آدم فتنه گری نیستم ولی سعی میکنم حتی با شنیدن حرف دیگران این مسئله را در خود بکشم، و دور شدن از غیبت.
استاد: عالی است.
صحبت از جمع: من سعی میکنم کارهای روزانه ام را به بهترین شکل و کامل و به نحو احسن انجام بدهم .
استاد: خیلی عالی است .
صحبت از جمع: من فکر میکنم در زندگیم همیشه سعی ام این بوده است البته از زمانی که با شما آشنا شدم چون زندگی قبلم را اصلا قبول ندارم رضای پروردگار باشد تا به آن نفس مطمئنه برسم.
استاد: ان شاء الله. عالی است.
صحبت از جمع: خیلی وقت ها بخصوص در کار یا یکسری صحبت ها شاید راه حل بهتری به ذهن من برسد احساس میکنم آن چه که من میگویم درست است شاید حق با من باشد ولی وقتی دقت می کنم می بینم یک خود برتر بینی درونش دارم. این باعث میشود که یاد بگیرم خیلی وقت ها رویه بقیه درست است و خیلی وقت ها باید در کار دیگران دخالت نکنم و اجازه بدم که راه خودشان بروند و یا شاید من اشتباه میکنم .
استاد: خیلی خوب، یگ رگه بد بو درونش است.
صحبت از جمع: شاکر خدا باشیم سر خدا غر نزنیم. شکر گزاری کار سختی است.
استاد: عالی است، بله کار خیلی سختی است آدم وقتی در گرفتاری می افتد و غر میزند به مراتب خوشحال تر است تا اینکه شکر بکند ان شاء الله که درست می شود.
صحبت از جمع: من فکر میکنم که بعضی وقتها یادم میرود که من مملوکی در محضر خدا هستم یادم میرود که یک کسی دارد من را می بیند و انتخاب میکنم و یک وقت هایی آن ها را میبینم و یک وقت هایی نمی بینم وقتی نمیبینم نیت و عملم در راستای اینکه یک صاحبی دارم نیست فکر میکنم خودم یک کاره ای هستم و میخواهم به یک نتیجه ای برسم.
استاد: ان شاء الله بعد از این دقت کنید.
صحبت از جمع: من سعی و تلاشم این است که تشخیص بدهم انشالله جاهایی که باید سکوت بکنم واقعا سکوت کنم و جایی که باید حرف به ایجاز بزنم آن هم به اندازه ای که کفایت بکند رعایت بکنم .
استاد: بسیار عالی اگر این مرز را آدم بشناسد هم خودش آزار نمیبیند هم دیگران، مرز خیلی مهمی است.
صحبت از جمع: من چند وقتی است که با خودم خلوت نکردم.
استاد: حالا میخواهی با خودت خلوت کنی خوب است، مهم این است که در ابتدای کار در یک جای آرام و ساکت، بعدا در ایستگاه مترو، در ماشین یا در محل کار هم میشود این کار را انجام بدهی.
صحبت از جمع: بنظر من تلک حدود الله جهاد می شود در مقابلش از نظر من نفاق است، شمشیر دو لبه است من مثلا جهاد علمی برای کارم میکنم حالا یک سری جزوات همه را کنار هم میگذارم و نیتم چه است؛ فقط درآمد. از آن طرف نیت چه میتواند باشد بچه مردم، یک سری خلق الله و شیعه امیرالمومنین است حواست را جمع کن .جهاد اخلاقی، برای فرزندم آیا اخلاقم برای خودم درست است اثرپذیری دارد؟ این جهاد از نظر من مقابل نفاق است این جهاد اگر واقعا در هر زمینه ای جهاد باشد، جهاد سختی است
استاد: خیلی هم خوب جواب میدهد.
صحبت از جمع: جهاد من الان با حس مالکیت است .
استاد: می دانی خیلی چیز خوبی است، چون حس مالکیت از خاطر ما میبرد که ما فقط یک بنده هستیم مالک خودمان را یادمان می رود. مبارزه سختی است برایت آرزوی موفقیت میکنم. ولی میشود نشد ندارد.
صحبت از جمع : جهاد من کسب روزی حلال، به نظرم خیلی راحت نیست.
استاد : گاهی اوقات ما نمی دانیم، گاهی اوقات از زیر نگاهمان در رفته است از خدا میخواهیم آن چیزی که از زیر نگاهمان در رفته نشانمان بدهد تا جبرانش کنیم .
صحبت از جمع : جهاد من عصبانی نشدن است.
صحبت از جمع : جهاد من تَرک محرمات، انجام واجبات، من درگیر این مسائل اولیه هستم.
صحبت از جمع : جهاد من نگه داشتن زمان هایی است که از دست میرود چون خیلی وقتم را تلف میکنم .
استاد : عجب چیزی انتخاب کردی، راست می گویی من هم در این قضیه گاها در گیر هستم، بدنم که زود خسته می شود به خودم میگویم تو حقت است یک کمی بخواب و استراحت کن ولی وقتی بلند می شوم می گویم تو می توانستی باز هم دوام بیاوری چرا خوابیدی با خودم دعوایم می شود.
صحبت از جمع : ترجیح می دهم عصبانی نشوم ولی خب نمیشود که عصبی نشد چون اصلا یکی از ذات اخلاقی انسانی است امکان ندارد آدم عصبانی نشود خداوند هم می گوید بترس از خشم الهی پس ذاتا خشم وجود دارد این که بتوانم کنترل کنم برای من جهاد است.
صحبت از جمع : من مدّت هاست که می خواهم ذهن آگاهی را انجام بدهم به همه توصیه می کنم ولی خب همیشه کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد الان یک ماهی است که تمرین مستمر انجام می دهم و واقعا نتایجش را دیده ام یک استادی داشتیم که میگفتند که ما همیشه می خواهیم خشممان را کنترل کنیم و عصبانی نشویم ولی برایش هیچ کاری نکردیم. مثل ورزشکاری که برای المپیک خودش را آماده می کند باید در طول سال و در طول روزها تمرین کند تا آن لحظه ای که المپیک ماست آن لحظه خشم و عصبانیتمان است به کارمان بیاید این ذهن آگاهی، این حضور در لحظه، این تنفس عمیق که می تواند خیلی کمک کند در طول روز من یعنی دقیقا لمسش کردم وقتی انجام میدهم در لحظات پرفشار و لحظاتی که چالش داریم مخصوصا با بچه ها خیلی به دادم می رسد.
استاد : بسیارعالی، ان شاءالله بعدا که موفق شدی به بقیه هم یاد می دهی.
صحبت از جمع : جهاد من این است که سعی کنم هر روز نسبت به دیروز آدم بهتری باشم حالا این درست است که ابعاد خیلی مختلف و گسترده ای دارد ولی در ذهن خودم این بود که روی موج هر چیزی که می آید سوار نشوم فکر شده تر عمل کنم یعنی اگر یک چیزی پیش می آید حالا چه در زندگی شخصی چه در ابعاد اجتماعی به آن عمیق تر فکر کنم تا اینکه حالا اگر هر کسی هر چیزی که می گوید بخواهم براساس گفته دیگران تصمیم بگیرم.
استاد : بگذارید من یک توصیه ای بکنم همگی می دانید من کار خیریه می گردانم، افراد بسیار زیادی به من مراجعه میکنند طی این سال ها آنقدر غصّه خوردم اگر که خدا مرا نگه نمیداشت نمیدانم ازکجا سر در می آوردم چرا این محتاج است ، چرا این ندار است رسیدم به یک نقطه ای ، از شما میشنوم گوش میکنم اگر برای من قابل اجرا است قبولش میکنم اگر قابل اجرا نیست از ذهنم بیرون می گذارم از ایشان می شنوم اگر برای من امکانش هست پذیرشش میکنم و سعی به انجامش میدهم ولی اگر نیست بیرون از خودمم می گذارمش شما هم همین کار را بکنید.
صحبت از جمع : جهاد من این است که مراقبه کنم که چند ماهی است آن را انجام می دهم ولی نه به معنی مدیتیشن بلکه به این معنی که مرتبا در روز خودم را می سنجم و چک می کنم با عیارها مقایسه می کنم و اینکه خودم را در نقش های مقابلم می بینم یعنی هر کجا درگیری است نگاه میکنم که آن آدم واقع نسبت به این موضوع چه حسی دارد این دو مورد جهادیست که من واقعا چند ماهیست که درگیرش هستم و پیگیر آن هستم.
استاد:این لحظه آخر به شما بگویم چرا به این ماجرا فکر کردم و امروز مطرح کردم مطلبی پیش آمد دیدم خانمها در سنین خیلی بالا، اصولا سن که بالا می رود آدم دیگر خیلی اهمیت نمی دهد به اینکه لباسم مثل جوانها شیک باشد، مثل فلانی عالی یا گران باشد معمولا اینجوری است دیگر، یا لااقل من که اینجوری هستم حالا دیگه بقیه را نمیدانم، دیروز به آن فکر می کردم. گفتم وقتی یک آدمی در سن نزدیک 90 سال به این فکر میکند که مثل یک جوانی چیزی را بپوشد و درخواست دارد به یک جوان چطوری بگوییم که تو درخواستی نداشته باش، لخت بیرون نیا، موهایت را بیرون نگذار، به پسرها بگوییم که گیس هایتان را مثل دخترها درست نکنید. این لباسها را نپوشید. چه کسی می تواند جلوی اینها را بگیرد ؟ توپ، تانک، مسلسل، زندان، کتک ؟ فقط یک چیز می تواند اینها را نجات دهد، به این ها از سنین پایین تقوای لازم، یا جهاد در راه درست اندیشی را یاد بدهیم.
اول جلسه گفتم امیر المؤمنین(ع) فرمودند : کسی که دستش میرسد که گناهی را انجام دهد که از پاکدامنی خارج شود ولی جلوی خودش را میگیرد به مراتب بالاتر از آن شهید مجاهدی است که کشته شده این را من نمی گویم که امیرالمومنین فرموده ما داریم میرویم به عید غدیرش برسیم حالا جوانها؛ من اصلا کار ندارم شما بیرون چی می پوشید چه طور می پوشید چه طور می روید چه طور می آیید. به شما توصیه کردم اینجا جایی است که صاحب مقامی است این مقام را حفظ کنید به گونه ای بیایید که برای مردم بیرون سوال نشوید بازهم شما هر طوری بیایید من چیزی نمی گویم چون اصلا به من مربوط نیست من صاحب اینجا نیستم ، اینجا خودش صاحب دارد صاحب اینجا هر وقت لازم بود گوشتان را می گیرد اگر نگرفته پس صاحب هنوز نمی خواهد که شما بریده بشوید اما یادتان باشد اگر بتوانید اینها را از خودتان دور کنید آن مقام بالاتری است جزء فرشتگان خدا ثبت نام می شوید حالا خودتان می دانید . من آمدم وسط میدان کتک این ماجرا را با اجازه ی شما می خورم چون وقتی شما را می گویم بعدش پس گردنی می خورم اما هر روز یک چیز را پیدا کنید که می بایستی با آن در حال جهاد و مبارزه باشید. اگر امید هایتان را ننویسید نمی توانید این کار را انجام دهید. ببین حالا نگو اینها به هم چه ربطی دارند بعدا می فهمید چه ربطی دارند.