منو

دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon 05 06 2024

A+ A A-

چرا باید با تاریخ دوران امامت ائمه آشنا باشیم

 بسم الله الرحمن الرحیم

امروزه در عصری زندگی می کنیم که هر روز آن را، صبح که می شود با یک حکایتی آغاز می کنیم و شب که می رسد با یک حکایت دیگر به پایان می بریم، هیچ صبح و هیچ شب شما یک جور نیست، علی رغم این که تکنولوژی پیشرفت بالایی داشته و دنیای رسانه تحرک وسیعی دارد و لحظه به لحظه اخبار را پخش می کند ولی ما عملا نمی توانیم خیلی از آینده چیزی بدانیم، ما خیلی از آینده خبر نداریم، برایمان پیش بینی می کنند و بعد به خوردمان می دهند، فردا یک خوراک دیگر می پزند، آن را به خوردمان می دهند، اما اگر انسان کمی هشیارانه ماجراها را بنگرد، آینده یک کتاب کاملا سربسته پیش روی انسان است. اما وقتی به تاریخ گذشته نگاه می کنیم، پهنه وسیعی را باز و آماده پیش رویمان می بینیم، خیلی سال پیش، من دختر خانه بودم، هنوز ازدواج هم نکرده بودم، تازه اولین سال خدمتم بود، همکاران خانمم جمع شدند و گفتند بیا برویم فال قهوه بگیریم، گفتم من را با فال قهوه کاری نیست، خلاصه گفتند و خندیدند و همه خانم های بالای بیست سال خدمت بودند و من تازه یک سال خدمت، خلاصه مرا هم با خودشان بردند، وقتی بیرون آمدیم، یکی از همکاران از من پرسید به تو چه گفت؟ گفتم والا این چیزهایی را گفت که خودم می دانستم، هیچ چیز از آینده من نتوانست بگوید؛ شما می روید فال می گیرید تا آینده تان را بدانید، اما این هر چه گفت از قدیم بود، که تو این طور بودی و خانه ات این طور بود و پدرت این طور و مادرت آن طور بود؛ خوب آخرش چه می خواهم بشوم؟ من آن ها را می خواستم بدانم و او هیچ چیز نتوانست به من بگوید. خیالتان آسوده باشد، گذشته پیش رویتان باز است، فعلا از آن بهره ببرید، خیلی امید نداشته باشید که آینده را بتوانید شما ببینید، آن هم با این هجمه وسیعی که از اینترنت، رسانه های دنیا، رسانه های داخل کشور و الی آخر به سمت ما هجوم می آورند، پس برویم عاقلانه در پهنه وسیع تاریخ گذشته پا بگذاریم و از میان گل و لای موجود در صفحات تاریخ گذشته یک خطوطی برای آینده مان و حرکت های بعدی مان پیدا کنیم؛ می پرسید گل و لای موجود در صفحات گذشته یعنی چه؟ همین طور که امروز، اخبار در لایه های متفاوت دست برده و مورد تحریف واقع شده و خیلی چیزهای دیگر به دست ما می رسد، گذشتگان ما هم در زمان خودشان، به هرشکلی که توانستند در آن چه که بود تاثیر گذاشتند، بعضی ها برای سرگرمی، بعضی ها برای وقت گذرانی، بعضی ها طمع کردند برای این که یک دستمزد کلانی بگیرند، بر گذشتن یک شرح ماوقعی در تاریخ تاثیر می گذاشتند و آن هم تغییر می دادند، بعضی ها هم فقط آن که می دیدند و می شنیدند، می نوشتند و هیچ اهمیتی هم بر چگونگی وقایع و مطالب مربوط به آن نمی دادند. همه این ها درست است، اما من بارها عرض کردم از ملکه سبا در قرآن بیاموزید؛ ملکه سبا، وقت ورود به قصر سلیمان نبی، لباس و پایین دامنش را بالا گرفت چون کف قصر آبگینه بود، آن جا پایین دامنش را بالا گرفت که مبادا خیس شود یا به آن چیزهایی که در آن کف می دید، آلوده یا مالیده شود؛ ما هم برای ورود به تاریخ، بهتر است که لبه لباس تعبیر و تفسیرمان از ماجراها را بالا بگیریم، برویم تفحص کنیم. مطالعه تاریخ، ما را با دو دسته از آدم آشنا می کند: یک گروهی که اسیر منافع مادی هستند، به همین دلیل هم افق فکر و دیدشان کوتاه و کور است، به همین دلیل، می آیند بر علیه نظام حاکمشان قیام می کنند، برای رسیدن و تامین خواسته های نفسانی شان، خودشان را مقدم می شمارند، می جنگند و پیش می روند و روی زمین می روند، مهم برای آنها این است که امروز رئیس این اداره که جلوی خیلی از کارها را گرفته و خودش می خورد و به این ها نمی دهد، این از سر راه برداشته شود، برایش مهم نیست، آن که بعد می آید، چه کاره است، مهم این است که چه به این می دهد، از آن سهمیه و اداره چیزی به او می دهد؟ یک عده این طور هستند. دسته دیگر گروهی هستند که حق جو و آرمان گرا هستند، این ها همیشه آماده خروج فشار از محیط خودشان قرار دارند، همه همتشان را صرف ارزش های انسانی، اصول اخلاقی و بالا بردن درجات معنوی بشر می کنند، اما تجربه ثابت کرده که علوم و معارف بشری تا یک سطحی راه را روشن می کند اما انقلاب آفرین جامعه ساز نیست، خوب است اما آن چیزی که باید باشد نیست. در طول تاریخ در جاهای مختلف دنیا کشتارهای دسته جمعی فجیعی روی دادند که قلب انسانیت را به درد می آورد، همه هم در راه آزادی و حق بوده است اما هیچ کدام به جایگاه و مقام شهدای کربلا در روز عاشورا نمی رسند. بسیاری از آنها خیلی کشت و کشتار فجیعی بوده است، ناحق هم بوده است، اما به مرور زمان و گذر ایام، کم رنگ و کم رنگ تر شدند یا اگر به نقطه ای رسیدند که سالی یک بار بتوانند یاد بودی بگیرند، اما هیچ کدام به جایگاه و مقام شهدای کربلا در روز عاشورا نرسیدند، در تاریخ زمان و در هنگامه زمان به مثل شهدای کربلا، چراغ روشن، فرا راه عاشقان و شاهدان در دنیا نبودند، چرا؟ در زمانی که جنگ جهانی بود، به دستور هیتلر بسیاری از انسان ها را در کوره های آدم سوزی ریختند و سوزاندند، خیلی فجایع سخت تر از این و بدتر از این، اما هیچ کدام در طول تاریخ به مثابه چیزی که بر شهدای کربلا گذشت، تاثیرگذار نبوده و باقی نمانده است، چرا؟ باید دنبال چرایش گشت؛ در این زمان کوتاه، خیلی داستان ها از این جریانات هست که بتوانم برای شما تعریف کنم، ولی خب زمان می خواهد؛ در قرآن، پروردگار در قالب قصص، رویدادها را در زمان های پیشین شرح داده است، زندگی سراسر خدمت و صادقانه پیامبران را مایه درس و عبرت اندیشمندان قرار داده است، از جمله، سوره یوسف، آیه 111، خداوند فرموده است: در داستان های آنان، برای خردمندان عبرتی است، وقتی خدا این جمله را می فرمایند، آیا بر من و شما تکلیف نیست که برویم و ببینیم که داستان های آن ها چه چیزهایی در بر دارد که برای خردمندان درس عبرت است، چه رسد برای من بی خرد! امروزه زمانش رسیده است که آدم ها با رجوع به آن چه که در گذشته روی داده است، مسیری زلال و روشن به سوی آینده باز کنند، ولی افسوس انسان ها بیشتر در گفتگوهای بی اساس و پایه، به دست آمده از نقل قول های نامربوط انسان ها، خودشان را به قعر و ضلالت می کشند؛ دیروز یک گفتگویی با یک عزیزی داشتم از آن چه که در این جا می گذرد شاکی بود و گفتگو می کرد، راجع به سازمان ملل گفت، گفتم شما فکر می کنید سازمان ملل یک سازمان کاملاً بی طرف و طرفدار حق است؟ چند سال است که در فلسطین آدم می میرد، چه قدر بچه کشته شده است؟ چه قدر نوجوان زیر تیغ این آدم های متجاوز از بین رفته است؟ کو؟ سازمان ملل این طوری گفته است، گفتم قول کسی را بیاور که آن قول برای من محترم باشد. رسم آزادگی بر این است که، بشنویم، بخوانیم، بجوییم، از لابه لای تعفن غرض ورزی ها و نفس پرستی ها، آن چه را که درست است پیدا کنیم. در عصر پیغمبر خدا، می خوانیم که چه گروه هایی در لباس به ظاهر اسلام اما در جبهه مخالف پیغمبر حرکت می کردند، چند سال پیش، در سایت مقالاتش هست، حجة الوداع، مقالات من بود برای یک سری از جلسات، با پیامبر حرکت کردم و با پیامبر برگشتم، تمام وقایع را یک به یک گفتم، کسی که آن ها را خوانده باشد، کسی که آن ها را دیده باشد، آیا به سادگی هر حرفی را قبول می کند؟ قصه هایی را که پیغمبر گذراند، اگر شما که امت این پیغمبر هستید، ندانید، چه کسی باید بداند؟ به گردن هر فرد مسلمان این است که این ها را بداند، چرا که روزی که پیغمبر خدا رحلت فرمود یک مثلث منحوس، اسلام و مسلمان ها را در زمان رحلت پیامبر تهدید می کرد؛ از یک سو امپراتوری ساسانی که رأس آن خسرو پرویز بود که نامه پیغمبر را که برایش فرستاده بود پاره کرد، او را دعوت به اسلام کرده بود، از جانب غرب، امپراتوری رُم، رُم شرقی و ایادی اش و از هر دوی این ها بدتر در شبه جزیره عربستان، ستون پنجمی به اسم منافقین، همه این ها در کمین نشسته بودند، این ها همه ایستادند، با این همه قدرت، که نهال نو پای اسلام را از پا در بیاورند، ریشه آن را بکنند تا نابود شود، چرا؟ چون این طوری می خواهند روی زمین بروند تا به منافع شان برسند، حالا بعد از پیغمبر، اگر پیغمبر در حجة الوداع، آقا امیرالمومنین (ع) را به دستور خداوند، به مردم معرفی نکرده بود، حجت بر این مردم تمام نمی شد، چون نمی دانستند چه کسی را انتخاب کنند. این ها از این سو، در مدینه از گروه انصار که دو تا عشیره بزرگ بودند، اوس و خزرج، رئیس خزرجیان، سعد بن عباده، و رئیس طایفه اوس ، اوسید بن حضیر، اگر قرار بود حکومت انتخاب کنند، دو تا عشیره به این بزرگی، که از اول یار پیغمبر هم بودند و جزء گروه انصار بودند، چه کسانی بهتر از این ها؟! این ها هر کدام خودشان را محق می دانستند، درحالی که رؤسای قبایل، در ابتدا که مسلمان نبودند، رؤسای قبایل در ابتدا با خودخواهی های قبیلگی، زد و بندهای ننگین عشیره ای، تا آن جا آمده بودند، اما جانشین رسول خدا، می بایستی از نظر کمالات معنوی و میزان علم و آگاهی برترین فرد امت باشد؛ خب حالا می ببینید، این قبایل اجازه می دادند که دموکراسی اجرا شود و مردم انتخاب کنند؟ اما خداوند از پیش تعیین کرد و آن چراغی را که خداوند بیافروزد، هرکس در آن فوت کند، ریشش بسوزد. القصه، این ها را عرض کردم که بدانید، بر احوالات ائمه اطهار بعد از پیغمبر، چه ها تا به امروز گذشته است، این حکایت به شکل های مختلف در طول امامت ائمه اطهار وجود داشته و هنوز هم دارد و حقیقتاً بر امت مسلمان آگاه، واجب است که به این مسائل نگاه کند، علی الخصوص امروزه، از کمترین سن در جامعه بشری تا بالاترین سن، همه خودشان را محق می دانند، چرا؟ چون مرتباً از همه دنیا اخبار را می شنوند و با آن چه که می شنوند قضاوت هم می کنند، چون هیچ کسی دنبال این نیست که خبری که شنیده یا خوانده، آیا پایه و اساس صحیح دارد یا ندارد. همان طور که عرض کردم در طول تاریخ دو دسته آدم بوده اند که در هر دوره ای به اصطلاح می آمدند علیه حکومت ها و ستمگری ها قد علم می کردند ولی یک دسته از آن ها همیشه افقی می رفتند، در راستای رسیدن به مصالح دنیایی و نفسانی، به دست آوردن مقام و اموال آن هایی که با آن ها در جنگ یا رویارویی قرار می گرفتند، حرکت آن ها مثل یک قطار است، یک قطاری که روی ریل صافی می رود، چون توقف ندارد، هرچه هم روی ریل باشد خرد می کند می رود، چرا؟ چون می خواهد ایستگاه بعدی را تصرف کند و بر آن ایستگاه حکومت کند. این دسته، قیل و قال و هیاهوی شان خیلی بالا و زیاد است، اصولا یک چیزی بگویم؟ هرکجا دیدید کسی خیلی قیل و قال می کند و هیاهو می کند، آرام لایه اش را پس بزنید، آن زیر خبری نیست، اما دسته دیگری که حرکت رو به بالا دارند، در جهت ارتقای ارزش های اخلاقی و اعتقادی و معنوی حرکت می کنند، حرکت این ها عین صعود به قله کوه است، در آن مسیر در حرکتند، در طول تاریخ بشر، این دسته هم کم نبودند، اما یک نکته مهم این جا وجود دارد؛ اگر تاریخ ائمه را بخوانید، می بینید آن کسانی که در اطراف امام در هر دوره ای جمع شدند، به جهت معصوم بودن و مقید بودن امام به اصول الهی، از مسیر درست خارج نشدند. در چند روز گذشته با این که برایم مشکل است پای کتابخانه بایستم، گاهی اوقات هم اسم کتابی که می خواهم یادم می رود نمی توانم بگویم بروید فلان کتاب را بیاورید، گاهی دیگر چاره ای ندارم به هر صورت خودم دستم را می گیرم به کتابخانه و می ایستم، کتابی را درآوردم، در این کتاب از هر امامی فقط عملکردش و گروه های انحرافی که در دوره امامت او حضور داشتند، گفتگو می کند، هر امامی در دوره امامت خود کاملا با اقشار به ظاهر مسلمان، کاملا زیر یوغ نفسانیات و ظواهر دنیایی، رو به رو بودند، حتی در زمان مولا علی ابن موسی الرضا (ع)، گروه های مختلف، خود مامون از گروه معتزله بود و آن ها را تبلیغ می کرد، نمی خواهم وارد این بحث بشوم چون سرم را برگردانم زمانم تمام می شود ولی واقعا به گردن ماست، اگر نخواندیم و ندانستیم و مردیم، آقا علی ابن موسی الرضا (ع) در طول عمرمان، ماشاالله هزار ماشاالله صد باری رفتیم زیارتشان، بالاخره یک بار باید بیاید جواب بدهد، که خودش گفته هر یک زیارت شما را ۳ مرتبه جواب می دهم، در سه جایگاه به زیارت شما می آیم، اگر از شما پرسید تو از من چه میدانی؟ چه می خواهیم بگوییم؟ جداً از علی ابن موسی الرضا چه می دانیم؟ ما می دانیم نقاره خانه دارند، نقاره می زنند، صحن های مختلف برایش درست کردند، پنجره فولاد دارد، هر از گاهی آن جا آدم ها شفا پیدا می کنند، یعنی باید از علی ابن موسی الرضا (ع) این قدر دانست؟ آیا هیچ وقت به خودمان گفتیم یک بار گفتگوهای امام را با سران ادیان دیگر مطالعه کنیم؟ من هنوزم اگر فیلم امام رضا را بدهند باز هم می نشینم نگاه می کنم، بچه هایم به من می خندند، من دوست دارم چون هر بار یک نکته جدیدش در ذهنم می ماند، هیچ وقت به خودمان گفتیم که گفتگوهای امام را با مامون مطالعه کنیم؟ می دانید که مامون در زمان خودش هرچه کتب بیگانه بود، دستور داد آوردند و به افراد مختلف داد، به زبان عربی حتی فارسی ترجمه کردند، برای همین هم می گویند مامون برای خودش دانشمندی بود،‌ منتها دانشمندی که برای بشریت مضر بود و مامون نقطه ای بود که مقابل امام می نشست و در مقابل چنین مرد آگاه، باید گفت آگاه، مامون آگاه بود به کارهایی که می کرد، شیطان نمی توانست او را گول بزند، کاملا می دانست می خواست چه کار کند، شما چند تا از این مامون ها دورتان می شناسید؟ اصلا می شناسید؟ خیلی دور و برتان هستند، از تیپ مامون که خیلی هم آگاهند، خیلی هم بلدند، خیلی خوب حرف می زنند و خیلی هم خوب به شما قالب می کنند، بعضی ها حقوق هم نمی گیرند، مرض دارند، خوششان می آید، چون فکر می کنند این طوری جایگاهی برای خودشان دارند، اگر مامون را نشناسید چه طور می خواهید مامون های رو به رویتان را بشناسید؟ و اگر گفتگوی آقا علی ابن موسی الرضا (ع) را در قبال ترفندهای چندگانه مامون ندانید، چه طور می خواهید در زندگیتان، ترفندهای رو به روی خود را جواب بدهید؟ آخر امام رضا (ع) فقط برای این نیست که قطار بگیریم، هواپیما بگیریم، هتل بگیریم، حسینیه بگیریم، آن جا تشریف ببریم، بعد روزی ده دفعه هم برویم تمام نمازهای واجب شرکت کنیم بعد برای همه هم تعریف کنیم؛ همه نمازها را آن جا بودم، هر بار رفتم برای همه اجدادم هم نماز خواندم، خوب از این همه نماز تو را چه حاصل؟ آیا بر فهمت از وجود مبارک علی ابن موسی الرضا (ع) چیزی افزوده شد؟ اگر افزوده شد آن را بگو، آن واجب است. تاریخ را بدون غرض و مرض بخوانید، می بینید امام با چه کسانی و چه گروه هایی رو به رو بودند، یکی از معضلات امروز ما روایت و احادیث دروغین است، این قدر قشنگ به خورد ما می دهند، در فضاهای مجازی، بعد قشنگترش چیست؟ خوشمان می آید به همدیگر هم پخش می کنیم و اصلا به آن فکر نمی کنیم داریم چه کار می کنیم؟ مأمون، بدترین، موذی ترین و رذل ترین موجودی بود که مقابل امام قرار داشت، اما تا آخرین روز، هرجا که نیاز بود، امام مقابل مامون و سیاست های مکارانه اش می ایستاد. اگر ما از کلاس امامان درس نگیریم، به من بگویید می خواهید بروید از کلاس کی درس یاد بگیرید؟ فضای مجازی پر است از کلاس های مختلف، هر روز تبلیغ از یک جایی در می آید، می خواهید بروید از آن جاها درس بگیرید؟ یک ذره فکر بکنیم، بعد اگر از ما پرسیدند تو که این همه کلاس رفتی و پول خرج کردی، یک بار به کلاس امامت سر زدی؟ در کلاس امامت نشستی؟ گفتگوهایش را گوش کردی؟ چه جواب می دهید؟ بخوانید و بدانید تا امروز دریابید که زیر پرچم چه کسی یا کسانی سینه می زنید؟ خیلی جاها غلط ایستادید، چرا؟ چون یاد نگرفتیم، ما آن چه را که آموزش می بینیم یا از پدر مادرهایمان است یا از معلمین مان در مدارس است یا در خانواده همسرمان است که الحمدلله، یک گارد محکم، چه پسر، چه دختر، همیشه در مقابل خانواده همسر وجود دارد، هیچ تعلیمی وجود ندارد، هیچ کس هیچ چیز یاد نمی گیرد، چون همه منتظرند که یکی حقشان را ضایع کند، پس مواظب حقشان باشند، حقشان را سفت بگیرند. هر جمله ای را که امروز بر زبان می آوریم، در روز موعود باید پاسخگو باشیم. می گوید: بابا مگر من چه می گویم؟ هیچی، تو چیزی نمی گویی! ولی ساده ترینش این است، طرف یک غذای خوشمزه ای پخته است، شما را هم مهمان کرده است، حالا به هر دلیلی و هر نیتی، شما هم رفتی نوش جان کردی، خوشت هم که آمده است، حالا اگر همسرت از آن غذا تعریف می کند، چرا برمی گردی می گویی: ای بابا، تو فکر کردی خودش بپزد، حتما از فلان رستوران آن جای شهر، کلی خرج کرده و از آن جا گرفته است، تو این را می دانی؟ ببین خیلی ساده است، یک جمله خیلی ساده و خیلی مسخره که می توانی نگویی ولی ما همه می گوییم. اگر آدمی می دانست که بهای هر جمله ای را که بیان می کند، چه قدر سنگین باید بپردازد، چه قدر سخت باید تاوانش را بدهد، آن وقت، شاید آدمیزاد لال بودن را انتخاب می کرد، خب ترجیح می دهم دیگر لال باشم و حرف نزنم. من که خیلی ترجیح می دهم لال باشم ولی اجازه نمی دهند لال بمانم. بیاییم امشب، شب میلاد آقا علی بن موسی الرضا (ع) است، عهد ببندیم هر وقت عزم سفر کردیم، اول یک مطلب از عملکرد امام، از نگرش امام، از گفتگوهای امام را بخوانیم و بشناسیم که اگر آن جا رفتیم، به ایشان بگوییم که آقاجان، می دانی من این را در مورد شما نمی دانستم اما الان بلد هستم و دیگر یاد گرفتم. صد رکعت نمار بخوان، به جای یک مطلب فهمیده شده در کلاس درس امامت، نمی ارزد، نجاتت نمی دهد، نه تنها امام رضا (ع)، هر کجا که می خواهید بروید، هر جای متبرکی که می خواهید بروید این کار را بکنید، آقا عازم مدینه ای، حتما این کار را بکن، عازم مکه ای، می گوید: من همه چیز می دانم، همه چیز را همه کس داند، حتما یک چیزی هست که هنوز ندانی، برو و بدان. مثلا فکر کنید آن ها که می روند مکه، سعی بین صفا و مروه داریم، چه قدر جالب هست که می روند و می آیند و پایشان را می کوبند، یعنی اعلام وجود می کنند که من یک دور رفتم و برگشتم، روز موعود، این دو تا مکان، از شما سوال کنند: در مورد من، که این همه آمدی و رفتی و لگد هم زدی، چه می دانی؟ چه می گویی؟ حرفی دارید بگویید؟ اما در مکه بپرسند، تمام آن رستوران هایی که غذاهای عربی خوشمزه را می دهد می شناسند، تمام پاساژهایی که لباس های برند فوق العاده می دهند می شناسند، این ها به دردتان نمی خورد، نجاتتان نمی دهد. دوسه ماه قبل در شمال، فرزندم گفت، این جا یک امام زاده ای هست، تا آن جا برسیم، بیست دفعه گفتم: آخه مادر، این امام زاده، چه کسی هست که آن جا خوابیده است؟ نسب اش چی هست؟ گفت مادر حالا می رویم و می فهمیم، گفتم من دارم می روم جای بزرگ، آخه ندانم این بزرگ کیست که از در وارد می شوم درست و مثل آدم سلام کنم؟ هر جا خواستید تشریف ببرید اول بدانید چه کسی هست، در موردش بفهمید.
مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد جلوه حسن الهی به فضا پیدا شد
ضعفا ، روی به گلزار ولایت آرید که گل روی معین الضعفا پیدا شد
یک بار برادرزاده ام همراهم بود می رفتم شمال، به ایشان گفتم عمه جان، بیا یک کارخوب با هم انجام بدهیم، گفت چه کاری؟ گفتم یک دفتر و مداد بردار، از این جا تا آن جا، هر تابلوی دِهی که دیدی یادداشت کن، خب نباید بدانیم از این جا تا آن جا که می رویم، چند تا دِه سر راهمان است؟ این دِه ها دست راست مان است یا دست چپ مان؟ خوب از این جا تا امام رضا، چه قدر حکایت و چه قدر حرف وجود دارد؟ یک توصیه دیگر هم بکنم: یاد بگیریم از این به بعد، به در حرم که رسیدیم، از آن در ورودی که می خواهیم برویم، یادتان می آید چند سال پیش، آن هایی که با ما آمدند، چه گفتم؟ اول: گفتم اذن دخول بگیرید، بروید داخل، بدون اجازه وارد نشوید. دوم: گفتم که وقتی می خواهید ورود کنید، الان متاسفانه به خاطر آلودگی ها توصیه نمی کنم که سجده کنید بعد خودم که اولین نفرم نمی توانم اصلا در حالت سجده قرار بگیرم، ولی دست به زمین بزنید و تشکر از خدا کنید که شما را به این جا دعوت کرده و به این جا هدایت کرده است. یک چیز دیگر هم می خواهم بگویم، وقتی می روید داخل، طلبکارانه داخل نروید، سلام کنید، ادای احترام کنید، تشکر کنید از این که امام شما را به مهمانی خودش دعوت کرده و به ایشان بگویید که فقط برای دیدارشان آمده اید نه فقط چون گدایان به گدایی آمده اید.
ما امت رسول الله هستیم، خوب است که مقام و منزلت و جایگاه مان را حفظ کنیم. بهتر نیست؟
بر روی رضا شمس امامت صلوات بر شافع ما روز قیامت صلوات
در شام ولادتش که شادند همه بفرست بر این روح کرامت صلوات

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید