منو

دوشنبه, 31 ارديبهشت 1403 - Mon 05 20 2024

A+ A A-

چرا دانسته ها به وادی عمل منتهی نمی شود بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

خوب دقت کنید به آنچه که می گویم، و اگر عمرم باقی باشد نمیدانم چه تعداد جلسات ادامه خواهد داشت می خواهم توجه کنید،‌به من بگویید سه شنبه پیش محور گفتگوهایمان چه بود؟
نفر اول: پذیرش دین بر پایه عقل و دل بود و یکی اینکه در بخش قرآنی فرمودید وقتیکه در سختی قرار می گیرید رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ را بگویید ، گفتید نیتهایمان را درست کنیم بجای اینکه به این فکر کنیم که خودمان یا دیگران چه رفتاری می کنیم اگر نیتمان درست باشد تاثیرگذاری را هم روی خودمان و هم روی آدمهای مقابل خواهیم داشت.در راستای فرزند پروری که گفتید توصیه ای داشتید مبنی بر اینکه بیشتر به قرآن رجوع کنید مانوس بشوید بخوانید هر آنچه که در مورد پرورش فرزندتان می خواهید در قرآن نوشته شده همه چیز را از قرآن بگیرم که بخواهم به فرزندم یاد بدهم در مقوله حجاب نماز روزه و احکام و همه موارد
استاد: عالی
نفر دوم : غیر از مطالبی که دوستمان گفتند آخر سر و حسن ختام برنامه شما با پهن کردن تور بود گفتید تور پهن می کنم و همه شما را می خواهم به دام بیاندازم هر کسی هم خواست قیچی بیاندازد و این تور را پاره کند و برود، فکر کنم این کاغذها هم نوعی تور باشد می خواهید ما در تور شما بیفتیم .
استاد: خوبست عالی ست
نفر سوم: من می خواستم در رابطه با بحث فروعات که شما شروع کردید می خواهم از همه ی دوستان دعوت کنم که واقعاً بعنوان یک مسلمان برویم در مورد امر به معروف و نهی از منکر واقعاً مطالعه کنیم و یک مقدار این موضوع اختلافی است . یعنی بعضی ها یک رویکردی دارند و بعضی ها ندارند . شاید آن گفتمان رایج یک جامعه هم لزوماً گفتمان مستقیم دینی نیست . شاید هم باشد . من اصلاً نظری نمی دهم . ولی دوستان را دعوت می کنم که موضوع را از مراجع و روایات دنبال کنیم . که اصلاً امربه معروف و نهی از منکر چی است ؟ چه شرایطی دارد ؟ که واجب می شود ؟ و چه ویژگی هایی دارد ؟ خیلی نکات ریز دارد و گاهاً هم بعضی اتفاقاتی که می افتد مطابق دین هم نیست . چرا این را می گویم ؟ برای اینکه به آن رفرنس ها رجوع کنیم. مراجع و روایات . یعنی ببینیم که آنها چه می گویند .
استاد : ببینید این جلسه با این قدمتی که دارد و این همه گفتگو ، آخه شما اگر بروید و تمام مقالات را از ابتدا تا الان ، آنهایی که از قبل داشتیم و اصلاً تایپ نشده و در سایت نیست . ولی اگر برویم و مطالعه کنیم می بینیم که بارها راجع به آنها حرف زده شده است . چرا من امسال به اصول دین و فروع دین برگشتم . ما اینقدر بچه بودیم مدرسه هم نمی رفتیم اصول دین را به ما یاد می دادند . بزرگترها ، مادرها ، پدرها ، مادربزرگ ها ، پدربزرگ ها ، یاد می دادند . بعد هم دست می کردند در جیبشان و یک مشت نخودچی و کشمش با نخ های جیبشان در می آوردند و می گفتند بگیر مادرجان . بخور . بخصوص مادربزرگ ها . چرا ؟ چون بچه باید یاد می گرفت . اصل چیست ؟ فرع چیست ؟ بعد فرع را کجا باید انجام دهد ؟ ولی متاسفانه جامعه ی ما عاری از فهم این مسائل است . برای همین امسال برگشتم و در ماه محرم شروع کردم و می بینید که دو بند از فروع دینم مانده است . امر به معروف و نهی از منکر . خمس و زکات . این دوتا بند بسیار مساله ساز است . و آدمی مثل من که پایش را در مساله ها نمی گذارد من اصلاً مسئله ندارم . نگاه می کنم و عمل می کنم . ولی نه عملی که خارج از دین باشد . نه عملی که خارج از قرآن باشد . ولی این همه هم شاخ و برگ لازم ندارد. کافی است که یک ذره بینش تان را بالا ببرید . بینش بالا بردن همین است . می گوید خدایا حکمت بده . ببین قران یادت می دهد . می گوید خدایا به من حکمت بده . چرا ؟ چون وقتی تو در دنیا حکمت داشتی ، راه صلاح را پیش می گیری . راه صلاح را پیش می گیری ، با نیکان خدا یکجا می افتی . دیگر مشکل نداری. خیلی مسئله ی مهمی است . آنها را هم در جایگاه خودش گفتگو خواهم کرد .
نفر چهارم:.من از صحبت هفته ی پیش راجع به سلام احساس ترس کردم . چون اولین پایه وقتی یک بچه به دنیا می آید تا دوسال که حالا بستگی به موقعی که زبان باز می کند و حالا می تواند مکالمه کند حالا مامان یا بابا یاد می گیرد و بستگی به آن چیزیکه به بچه یاد می دهند . سلام خیلی عمومی و رایج است . این که شما راجع به آن صحبت می کنید باید احساس ترس کرد . که در خطر سقوط است . این مسئله دارد رو به انحطاط می رود . و پایه است . یعنی اگر در تربیت ما نباشد یک پایه لنگ است .
نفر پنجم: سلام در دین ما اولین بار نیست که آمده است . در دین های قبلی هم بوده است . در دین یهود که هزار و خرده ای نزدیک دو هزار و خورده ای ، حالا الان دقیقاً نمی دانم چقدر از ما قدیمی تر است ، آنها هم می گویند شالوم . همان طور که همه ی سین ها را شین می گویند و این کلام مرتباً تکرار شده است . و هیچ وقت هم از بین نمی رود . احتیاجی نیست که ما با گفتن 4 نفر آدم که می گویند درود و آن ها فقط با این حکومت بد هستند احساس ترس کنیم . ما ادامه می دهیم و می گوئیم سلام . هرکسی هم که به ما هرچیز دیگری می گوید ما می گوئیم سلام . و به این وضع هم ادامه می دهیم .
استاد : یادمان باشد ، ما نیامدیم که دیگران را چون خودمان کنیم . ما آمده ایم که خودمان درست باشیم . من آمدم که بگویم سلام . دوست دیگرمان می خواهد بگوید Hello . بگو . اصلاً اشکالی ندارد شما می خواهی یک چیز دیگری بگویی، بگو. من آمدم این را بگویم ، انتخاب کنید که چی می خواهید بگوئید . انتخاب کنید و انتخابتان را از جای خوب بردارید . ما مسلمان هستیم . انتخابمان و مرجع مان کتابمان است . پس انتخابمان را از مرجع مان بر می داریم . حالا اگر کسی افتاد جلوی شما و به عمد می خواهد یک جور دیگری به شما مسیر بدهد خب بدهد . او می خواهد یک کاری کند . خب بگذارید کارش را کند . به ما ربطی ندارد . ببین تا جایی به ما ربطی ندارد که به دین ما اهانت نمی کند . می خواهد به جای سلام بگوید درود . به جای سلام بگوید سپاس . به جای سلام ... هرچیز دیگری . ولی اگر حرف زشتی زد به دهانش می زنم یعنی واقعیت اش تا این حد من نسبت به مسئله محکم می ایستم . اما ما آمده ایم اینجا در این جلسات بعد از بیست و چند سال داریم جمع می شویم و دائم حرف میزنیم و می خواهیم انتخاب هایمان را اصلاح کنیم . اضافه ها را کنار بریزیم و لپ مطلب را بیرون بیاوریم ارتباطمان را از کلام خدا انتخاب می کنیم . ایرانی هستیم ؟ خب باشیم . ولی یادمان باشد اگر ایرانی هستیم ما ایرانی مسلمان هستیم . ایرانی مسلمان هم فرهنگ ایرانی بودنش را دارد . و هم آداب دینش را دارد . حالا شما می خواهی هرچیزی بگوئی بگو . به من ربطی ندارد . من اصلاً مقابله نمی کنم . شما صدتا کلام دیگر را هم بگویی من همان یک کلمه ای را که بلدم می گویم . و همان را به کار می برم . و بهترین شیوه هم همین است . ببینید مردم صدای شما را می شنوند . اما قبل از صدا ، دیدید وقتی رعد و برق می شود آسمان چطور می شود ؟ اول چی می آید ؟ اول برق می آید . بعد چی می آید ؟ صدای رعد می آید . مردم قبل از اینکه صدای شما را بشنوند روی شما را می بینند . روی شما نور سلام داشته باشد . اگر نداشته باشد یک میلیون بار بگو سلام ، فایده ندارد . اما روی شما ، برق سلام را که دارد ، نور سلام را که دارد ، همان یکبار سلام هم تاثیر می گذارد. این چی گفت ؟ چقدر سلام گفتنش دلنشین بود . چقدر دلچسب بود . به این نکته باید خیلی توجه داشته باشید . و این را حتماً در میان خانواده ، همسایگان ، تاکسی ،گسترش دهید آن دفعه گفتم . گفتم من سوار تاکسی می شوم اولین کلمه می گویم سلام آقا . او بداند کسی که سوار ماشینش شده است از او در امن و امان است . سلام امنیت من را به شما می رساند . شما باید این امنیت را دریافت کنید . و با کلام به تنها دریافت نمی شود . به این نکته توجه کنید .
شما دقت کرده باشید مدت زیادی است که من هربار از شما می پرسم چه کسی به خاطر دارد که جلسه ی پیش یا مثلاً 2 جلسه ی قبل در مورد چه مطلبی گفتگو کردم . این را لااقل در مقالاتی که در سایت می رود بروید و نگاه کنید . اولش مطرح شده است . به طور دائم می پرسم . اکثراً به خاطر ندارند . امروز جای خوشبختی بود . برای من خوشحال کننده بود . ولی اکثراً به خاطر ندارند که چی گفتیم . معدود افرادی هم هستند که به خاطر دارند اما تمامی مسائل را به خاطر ندارند . همه ی آن را نمی دانند . همه را یاد ندارند . من از این پرسش یک هدفی داشتم و هنوز هم دارم . هدف من دو تا فلش است . فلش جهت دار . این دوتا فلش ها یکی به سمت شما است و یکی به سمت من است . من اول سهم خودم را بر می دارم . حالا ببینید چطوری ؟ می خواهم وقتی من سهمم را بر می دارم شما حواس بدهید که بدانید سهم شما چی است ؟ من اول به خودم بر می گردم و می گویم که مطالب ارائه شده تو آیا به قدر کافی جامع و کامل نبوده است که در ذهن مستمع جا بگیرد ؟ حتماً نبوده است دیگر . اگر حرف هایی که زدم آنقدر کامل بود و جامع بود همه باید آن را به خاطر می سپردند . لااقل هرکسی یک مقداری اش را . حالا در مورد یک مقداری اش آخر جلسه اگر رسیدم می گویم. پس اینجا یک ضعفی در من بوده است . من اول خودم را بررسی می کنم . قبل از اینکه شما را بررسی کنم . دوم اینکه مطالب آیا در سطح بینش دوستان نبوده است که آنها را مجذوب کند ؟ دو دسته اند . دسته ی اول مطالب را نمی فهمند و جذب هم نمی شوند . بی تفاوت می نشینند . دسته ی دوم آنهایی هستند که خیلی بیشتر هم می فهمند و می گویند ای بابا ، این چی می گوید . پس یک اشکالی وجود دارد . آیا آنقدر کلام من گویا و فصیح نبوده که کارساز شود تا برای آن یک جایی در ذهنتان معین کنید ؟ این فلش اول و علامت نشانه بود به سمت من . اما دومی به سمت شما است . مطالبی را که سال ها روی آن گفتگو کردم و پافشاری کردم ، بررسی کردم . نتایجی را هم گرفتم که به وقتش با شما گفتگو خواهم کرد . من برخلاف شما مقالات سایت را رها نمی کنم . چون بزرگی ما را درس داده است . نباید یادمان برود . به همین دلیل بعد از این چند دفعاتی که پرسیدم و تاثیراتش را دیدم آمدم و مسیر گفتگوهایم را عوض کردم . اما همان طور که ملاحظه می فرمائید باز هم خیلی به سرمنزل مقصود نرسیدیم . امروز می خواهیم با هم حرف بزنیم . می خواهم شما با من حرف بزنید . چند سوال را مطرح می کنم و شما سوال ها را بنویسید . سپس در مورد موضوع وارد گفتگو می شویم.
1- آیا مطالب بیان شده تا به امروز قابل فهم نبوده است ؟ بگوئید . جواب بدهید . مطالبی که ارائه کردیم قابل فهم نبوده است ؟ قابل فهم بوده است ؟ چند نفر می گوید قابل فهم بوده است ؟ چند درصد برای شما قابل فهم بوده است ؟
2- آیا هیچ وقت علاقه مند شدید که آنچه را که لااقل فهمیدید ، در آن حدی که فهمیدید ،حالا کم یا زیاد ، در معادلات زندگی تان وارد کنید ؟ اگر گفتید بله بگوئید چرا . و اگر خواستید چرایی اش را بگوئید ، بگوئید چقدر در زندگی تان وارد شده است ؟ چقدر معادلات زندگی تان را تغییر داده است ؟ اما اگر جواب شما خیر است ، نه هیچ تاثیری در زندگی ما وارد نشده است . چرا وارد نشده است ؟
یک سالی ما معلم ها آموزش حین خدمت داشتیم . بعد شب ها می رفتیم کلاس آموزش . خسته هم بودیم . می نشستیم . همین که پشت این نیمکت ها در کلاس می نشستیم آن بنده ی خدا که بعنوان استاد در آنجا صحبت می کرد از دست ما دیوانه می شد . همه چیز را به خنده می گرفتیم . همه چیز را به بازی می گذرانیدم . امروز که من این ها را می نوشتم به آن سال فکر کردم . چرا آن موقع ما به خنده گذراندیم . چرا آن موقع به او نگفتیم که آقای استاد می دانی مطالبی که می گویی ، من معلم از تو بیشتر می دانم ؟ خب ، من می خواهم شما به من این را بگوئید که آیا مطالبی را که می گویم شما بیشتر از این می دانید ؟ اگر می دانید شما بگوئید من گوش کنم . خوب دقت کنید . شما بگوئید و من گوش کنم .
صحبت از جمع : آیا پذیرایش هستید ؟
استاد : حتماً . پذیرای چی ؟ عین چیزی که تو بخواهی ؟ نه . اگر آن چیزیکه تو بخواهی در سه قالب من بگنجد ، سه قالب من چی است ؟ قرآن ، سیره ی اهل بیت و دنیای درست متمدن . نه این متمدن بیرون . دیروز یک جایی بودم . یک آقای دکتری می گفتند که حاج خانم خطبه ی 28 نهج البلاغه را بخوان . آخه من بیرون با حجاب کامل هستم . با روسری هم که می روم حجاب کامل هستم .. گفتم خب . گفت آنجا امیرالمومنین فرمودند زن ها کم عقل اند . می دانی جوابش چی بود ؟ جوابش این بود که آقای دکتر به نظر تو کسیکه اینقدر از شکمش بیرون است ، نافش بیرون است و در خیابان راه می رود عقلش کامل است ؟ اگر می گفت نه می گفتم پس دیدی . آقا درست گفتند . اگر می گفت آره می گفتم تو که عقلت کامل است پس چرا شکمت بیرون نیست . خب بگذار بیرون تا من تماشا کنم . این ها را من در نظر می گیرم . چیزی را که می گویی اگر در این بگنجد و با این معیارها خوب و درست باشد گوش می کنم . چرا نمی کنم . حتماً گوش می کنم . وقتی به من می گوید در قرآن شما سوره ی نسا را بخوانید و ببینید که خداوند چقدر زن ها را تحقیر کرده است . نمی دانم بروید سوره ی احزاب را بخوانید و ببنید خداوند به پیغمبرش می گوید زن های عقدی را بگیر . مال تو . هرچی هم کنیز آوردند اگر دوست داشتی مال تو . دختر عمه ، دختر خاله ، دختر دایی ، دختر عمو ، همه ی این ها هم به تو حلال است . اما فقط به تو حلال است و به بقیه حلال نیست . کجای قرآن این را نوشته است ؟ حالا . خب من که نمی توانم حرف های او را بپذیرم ولی اگر تو خوب بگویی چرا نمی پذیرم . حتماً می پذیرم.
نفر ششم:ببخشید من متاسفانه مطالب را فراموش می کنم.
استاد : خودت بگو فلانی چرا یادت نمی ماند . بعد می رسی به این نقطه . از کل محتوای 2 ساعت گفتگوی ما دوست ما فقط 10 دقیقه ی آن را گوش کرده است . دوست من بقیه اش را کجا بودی ؟ ببین . دقت کردی چی می گویم ؟ بگردی دنبال خودت و بگویی آخه من کجا بودم ؟ دقت می کنی ؟ بگردی و ببینی چی کار می کردی ؟ من که اینجا نشسته بودم . تو هم که آنجا نشسته بودی . من که در حال گفتگو بودم و تو هم که داشتی گوش می کردی ، پس چرا برای تو نمانده است ؟ یک دلیل دارد که نمانده است . ببین محکوم کردن کسی نیست . ما داریم دنبال راه حل می گردیم . راه حلی پیدا کنیم که بعد از تو ، بعد از او ، بچه های ما لااقل از آن استفاده کنند . دقت کردی ؟ حالا چه رسد به خودمان که خیلی هم به آن نیاز داریم . الان بحث اینجاست . شما در آن کلاسی هم که می نشستی ، مثلاً می گویم ، فلان قدر هم شهریه می گرفت . به قول دوستمان متقبل کلی هزینه می شدی ، آنجا از صددرصد فقط 20 درصدش برای تو می ماند .
نفر ششم: نه ، چون پول داده بودم خیلی بیشتر .
استاد : نه یک واقعیت است . ببین دارد صادقانه حرف می زند . چون احساس می کردی نسبت به خودت و نه نسبت به آن کلاس ، نه به استادش کار داشتی . نه با مسئولینش کار داشتی . نسبت به خودت و پولی که زحمت کشیده است و به سختی به دست آورده است و ریخته در خزانه ی این ها تعهد داری . باید الان اگر این لیوان را به من می دهند ، همیشه نگاه کن . من می گویم این مقدار در آن شربت بریزید . می دانی چرا ؟ برای خاطر اینکه من نمی توانم بخورم . ولی یک ذره هم که می خورم این دهان خورده می شود . بعد مجبور هستند که دور بریزند . من نسبت به آن احساس تعهد می کنم . می گویم برای آن پول خرج شده . زحمت کشیده شده . باید تمام آن استفاده شود . درست است ؟ تو نسبت به خودت حس تعهد می کنی . می گویی تا آن ذره ی آخرش هم باید گوش کنم . همه را برای خودم نگه دارم . بعد می دانی در آن کلاس ها چندتا دفتر یادداشت داشتی .
نفر ششم: زیاد .
استاد : درست است . همه را یادداشت می کردی . درست است ؟
نفر ششم: بله بله .
استاد : بعد به یادداشت هایت دوباره نگاه می کردی . درست است ؟
نفر ششم: بله بله .
استاد : خب . چرا اینجا نکردی ؟ ببینید نه اینکه فقط به این دوستمان دارم می گویم . به همه ی شما دارم می گویم . شما چرا اینجا نکردید ؟ چرا وقتی گفتگو و صحبت هست موبایل دست شماست و داری به آن ور می روی ؟ آقا . خانم . باید دم در بگویند موبایل ات را خاموش کن و بگذار در آن سبد . نمی شود که آخر . ما رفیق هستیم . ما دوست هستیم . ما اینجا نه پولی می گیریم . نه به کسی زور می گوئیم . نه با کسی بد تا می کنیم . ولی نمی شود . به خدا نعمت است . این نعمت را هر روز کفران می کنیم . ببینید من الان به بدبختی از پله ها پائین می آیم . فردا روز نتوانستم بیایم آیا شما می توانید بیائید خانه ی من ؟ ما نعمتی را که خدا داده است ، یک چراغی است که برای ما روشن است . همه ی ما زیر چراغ اهل بیت پیغمبر ، چراغ امام زمان نشسته ایم . از نور آن بهره می بریم . همه ی ما متعهد هستیم . ببینید . خوب دقت کنید . پول نمی خواهم. پول هایتان را ببرید و هرجا می خواهید خرج کنید . حتی برای احسان و انفاق هم پول ندهید . آن کسیکه یتیم دارد ، خانواده ی تحت پوشش دارد ، کسی دیگر است . او خودش می آورد . من از شما پول نمی خواهم . می خواهم متوجه عمق جریان شوید . خب . اولین چیزیکه شنیدید چی بود ؟ من چون پولی نمی دهم ، تعهدی ندارم ، اینجا دفتر و قلم هم ندارم . درست شد ؟ بعد هم بالاخره یک تعدادی هستند بندگان خدا زور می زنند و تایپ می کنند . یک عده ای صدا تنظیم می کنند . آماده می کنند اگر من همت داشته باشم بروم و در سایت بخوانم . درست است ؟ که آن هم نمی روم . آن هم نمی روم . چرا نمی روم ؟ اینستاگرام اجازه نمی دهد . چندثانیه ی موجز دارد . چرا موجز است دوست من ؟ می دانی چرا ؟ ببینید وقتی با این دوستمان حرف می زنم ، روی سخنم با همه ی شما است . منتهی چون این دوستمان جلو است با او دارم صحبت می کنم . ولی چرا اینستاگرام را از دست نمی دهید و با دقت نگاه می کنید ؟
چون با سر تکان دادن می پرد دیگر نمی توانی آن را برگردانی .نههههه!!! اما ما مطالب را با زحمت میگذاریم در سایت و تو می گویی مطالب که در سایت هستند هر وقت توانستم می روم میخوانم . ولی این غلط است . این نحوه برخورد با آنچه که نعمت خداست ،کفران است .ودر کفران بعدا گرفتار خواهید شد مراقبش باشید .
شما همیشه فکرکنید مطلب برای نوشتن است و باید نت برداری کنید .واقعیت این است زمان رویارویی با واقعیت ها رسیده است مقابل واقعیت ها بایستید و آن را تماشا کنید حتی اگر زشت هستند یا بد ،ولی بایستید تماشا کنید آنچه که هستند.
خبر خیلی بد این است: کسی که در قدم اول با خودش روبرو نشود فراز و نشیب های وجودی خودش را هر چقدر سیاه و دلتنگ کننده هم باشد نبیند ،هر چند کلاس، حتی کلاس های فنی وتخصصی مثل کلاس برق ،نقاشی حتی در این ها هم موفق نمی شوی .در هر کلاس و دوره ای شرکت کنید موفق نمی شوید چون شما خودتان را نمی شناسید ، برای کلامم دلیل دارم ولی می خواهم به دلایل من باهم برسیم ، میخواهم شما هم مشارکت داشته باشید .از همه شما می خواهم ،تقاضا میکنم درکمال صداقت با من و با خودتان گفتگو کنید در غیر این صورت ادامه راه همچنان لاک پشتی خواهد بود که 20 سال اینطور طی کردیم شاید دیگر عمر فرصت ندهد تا بالاخره با آنچه که باید می رسیدیم ،برسیم . از خودت یکبار بپرس چرا 20 سال در این کلاس شرکت کردم ؟می خواستم کجا باشم؟می خواستم به کجا برسم؟آیا رسیدم؟نه به خاطر من بلکه به خاطر خودتان .من با شما به آن چیزی که میخواستم رسیدم پس من غصه خودم را ندارم ،درست است ؟امید دارم که با سختی هایی که تحمل می کنم ،من واقعا در سختی زندگی می کنم ،خانواده خیلی خوبی دارم ،بچه های خیلی خوبی دارم ،زندگی ای دارم که به هیچ چیز محتاج نیستم ولی در سختی های مردم شریک هستم از صبح تا شب حداقل 10 مورد به من می گویند در سفره این خانواده 7نفره فقط نان است وآب.توباشی دیگر می توانی غذا بخوری ؟دِق می کنی .من دق آن را می خورم و امید دارم با سختی هایی که من طی می کنم هر لحظه از لحظه قبل ترم پاک تر شوم اما دلم نمی آید شما را بگذارم و بروم شما باید با من همراه شوید. پس این سوال ذهن مرا مثل موریانه می خورد و پیش می رود ،چرا آدم ها اطلاعات زیاد را دریافت می کنند وبسیار هم استقبال میکنند و به به وچهچه می کنند ،عجب چیزی گفتید سخنرانی این هفته یک چیز دیگر بود .می دانید تا حالا چندتا از شما این حرف را به من زده است اما در نهایت از مرحله دانستن و تایید کردن و سر تکان دادن و به به گفتن عبور نمی کنند آخه چرا ؟مگر نگفتی خوب است و عالی، پس چرا از این دانستن یک قدم آنورتر نبردی والا به خدا بعد از دانستن پله های بعدی می باشد .این خیلی پرسش مهمی می باشد که اگر پاسخ درست و راه حل مناسب برایش پیدا کنیم شاید زندگی ما در آینده (هر چقدر که از آن باقی مانده باشد )متحول کند .جواب آن گفتگو که شما گفتی که من فقط 10دقیقه آن را می شنوم وبقیه آن از بین می رود را می گویم:بخش شنیداری انسان ،من الان حرف می زنم و شما می شنوید .در پایان هر جلسه گفتگو فقط 50% شنیدار را به خاطر می آورید .امروز که جلسه تمام شد بعد از دعا و نماز و گفتگو با یکدیگر با خودت مرور کن ببین چه چیزهایی در جلسه مطرح شد ،احتمالا50%مطالب را به خاطر می آوری ،وتا یک شبانه روز بعد به طور کامل فراموش خواهی کرد .در پایان یکماه اگر خوش بین باشیم فقط 5%آن در خاطرمان می ماند به این نکته توجه ویژه کنید ،این یعنی درد ،مرض ،بدبختی که میمیریم وآخرش هم نمی رسیم وظایف دنیایی خود را که به خاطر آن آمدیم را انجام دهیم پس خیلی به این گوش هایتان ، حافظه تان و ذهن مملوء از اطلاعاتتان متکی نباشید خیلی به کارتان نمی آید.
خواهش می کنم برای شرکت در جلسه حتما قلم و کاغذ همراه خود داشته باشید ،مطالب را به طور خلاصه وتیتر وار یادداشت بفرمایید .این کار در درجه اول دوتا پیامد مفید دارد: {ببینید من تاجر هستم ، من ریاضی خواندم ،2تا2 من باید بشود 4تا ،من با 2تا2تایی که بشود 3تا کاری ندارم ، من باید سودش را ببرم ،درسته؟ }
1)آن چیز را که شنیدید یادداشت کنید ،این دیگر قابل حذف در شلوغی های ذهن شما نیست ،اگر ذهنتان شلوغ باشد چون یادداشت شده است دیگر حذف نخواهد شد ممکن است فراموش کرده باشی اما با رجوع به یادداشت هایت یادآوری می شود
2)در حین گوش کردن چون مجبوری بنویسی دچار چرت نمی شوید حتی کوتاه ،که ذهنتان نتواند یک جاده انحرافی درست کند و از مسیرشنیدن مطالب اصلی خارجت کند ،در هنگام چرت شنیده هایت را با مساِیل ذهنیت تطابق می دهی وبا خود به گفتگو می پردازی، پس از جلسه، قبل از اتمام 24ساعت ، قبل از اتمام یک شبانه روز مطالبی که یادداشت کردید یکبار بازخوانی کنید از میان این چیزها که تند تند و اجق وجق هم نوشتید بعضی چیزها که میخوانید یکهو می گویید آهان همین است من منظورم همین بود همین را میخواستم این آهان ها را زیرش خط بکشید چون چیزهای کلیدی می باشند ، چیزهایی هستند که شما برگزیدید از یک جلسه 2ساعته شما 10چیز برگزیدی آقای فلانی 10تا چیز دیگر را برگزیده شاید در 5تای آن شریک باشید ولی برگزیده هایتان متفاوت خواهد بود آنهایی را فکر میکنید درست است ،همینطور است ؛زیرش را خط بکشید .اگر مطالب را بد خط ودرهم برهم نوشتید خواهش می کنم برای اینکه ذهنتان شما را فریب ندهد (اه بابا نمی شود این را خواند )همه را باز نویسی کنید شاید یک ربع هم وقت شما را نگیرد. جلسه بعد یاداشت هایتان همراهتان باشد و وقتی می پرسم جلسه پیش چه چیز گفتیم حداقل دفترتان را ورق می زنید و نگاهش می کنید حتی اگر چیزی هم نگویید یک باردیگر مختصر و مفید به خاطر می آورید چه چیزی جلسه قبل مطرح شده است
اگر بهینه تر می خواهید عمل کنید یعنی به خصوص شما که میخواهی موثر و موجز و مفید باشی آنچه را که آموختی و آنچه را که انتخاب کردی و فکر کردی که خیلی عالیست با دیگران در مورد آموخته هایت به گفتگو بپرداز ولی واقعا آموخته باشی نه شنیده هایت چون شنیده تو به درد مردم نمی خورد
حدود 40سال پیش اوایل ازدواجم به بنده خدایی گفتم پدرم و یک حاج آقا مومن و نماز خوان در فامیلمان داریم ،ایشان تایید میکنند که فلان چیز اینطور بود به من گفت خانم پدرت و حاج آقا را بزار بیرون کوچه ،من کلی بهم برخورد و از او پرسیدم که چه بشود ؟گفت من برایت از آقای آیت الله مدرس می گویم.
آنچیزی را که تو شنیدی به درد خودت هم نمی خورد ،آنچیزی که فهمیدی تو و آموختی و روی خودت تمرین کردی ببر با دیگری شریک بشو و گفتگو بکن ،نه به عنوان اینکه بخواهم به تودرس بدهم ،میخواهم درس پس بدهم ،می خواهم حرفم را به شما یاد بدهم ؛ببینید من خوب می گویم یا بد ؟
بروید به آنهایی که نیستند بگویید ،آنهایی که پشت خط هستند ، شمایی که می توانید اینجا باشید و نیستید ،می آید جلساتی که کارهایی بکنیم که دیگر شما پشت خط نتوانید انجام بدهید دیگر خودتان می دانید .
نمی دانم این جلسات تا کی ادامه پیدا خواهد کرد ،دیگر بعد از این چگونه ادامه خواهد داشت ،نمی دانم.
اما یادمان باشد با خودتان صدیق باشد ؛پیام امروز ما ؛پیام قرآن امروزمان ؛با خودتان صدیق باشید؛ بدانیدسیاهی سیاهیست حتی اگر آن را انکار کنید که نیست.سیاهی با انکار من و شما سفید نمی شود .سیاهی سیاهیست ،سفیدی سفیدی ، هیچ سفیدی با انکار من و شما سیاه نمی شود مگراینکه هر چیزی در جای خودش کاملا تغییر پیدا کند، از هرگونه شعار دادن در ماجراها پرهیز کنید شعارهای گنده ندهید، باید چنان باشد باید چنین باشد، این باید را به درونت(انگشتان دستانتان را به سمت خودتان بگیرید نه دیگران)من در گذشته چنین بودم و چنان میکردم ،من آنم که پدرم بود رستم روزگار ،خب بود که بود امروز تو چکاره هستی و به درد چی می خوری ؟من همیشه به دوستان می گفتم امروز من را میبینید من قبلا کوه خضر را بالا می رفتم ولی امروز وقتی از پله ها می خواهم بالا بروم فقط به خدا التماس می کنم که مرا فقط نگه دارد یک زمانی همه جا می توانستم بروم (دربند رفتم کوه خضر و کوه نجف آباد اصفهان رفتم)خب رفتم دیگه خوش به حالم الان چکاره ام ؟الان از اینجا تا سر کوچه می توانم بروم ؟شعار ندهید هر چیز که در دوران خودش بوده اید دیگر تمام شده است .کسی که در گذشته بوده اید دیگر امروز به کارتان نمی آید و به دردتان نمی خورد مگر تجربیاتش.تاثیری در امروز و این لحظه ی شماندارد. در کتاب چهار فصل زندگی صفحه ها پشت سر هم می دوند.هر یک از این صفحه ها یک لحظه هستند.باور نمی کنید.امروز پشت سرمان رانگاه کنیم همه ی دوره ی شیرخوارگی و کودکی و نوجوانیمان یک لحظه بود.چرا یک لحظه بود؟تو الان همین قدر وقت صرف می کنی تا آن ها را نگاه کنی پس همین قدر می ارزند.هر یک از این صفحه هایک لحظه اند.لحظه ها با شادی و غم می روند.گریه دل را آبیاری می کند،خنده یعنی این که دل ها زنده است.پس هم گریه کن و هم خنده کن.از هیچ کدام آن ها خجالت نکش.گریه دل را آبیاری می کند خنده یعنی این که دل ها زنده است. زندگی ترکیب شادی با غم است. من این پیوند را دوست می دارم گرچه می گویند شادی بهتر است. دوست دارم گریه با لبخند را.
نفر هفتم: از سوالات شما مطرح می کنم بعد به نتیجه گیری میرسم.مورد این که درک کردیم؟بله 100درصد.ممکن است نیم درصدی بوده باشد جایی که موافق نبودم.ولی به طور 100درصد درک کردم. چقدر در زندگی من تاثیر گذاشته است.80درصد.مثالی که می توانم در این موردبزنم این است که شما به من گفتید خمس بپرداز،این برای خیلی خیلی سال پیش است و من شروع کردم به خمس پرداخت کردن و تاثیرات این مطلب را در زندگی خود دیدم.این یک مورد است ولی خیلی خیلی زیاد مطالبی که شما گفتید به کار گرفتم چون درست و منطقی و از سر مهربانی و حکمت بوده،این ها را به کار گرفتم و به درد زندگی من خورده است . به غیر از این جا کلاس های دیگری می روم؟خیر.چون لازم نیست.ما این قدر کلاس و درس رفتیم،دانشکاه های مختلف دنیارا زیر پا گذاشتیم،به قدری دوره رفتیم که احتیاجی نیست.این جا که می آئیم شما خودتان را ارزان می فروشید. یعنی نگاه می کنید ببینید که عقلانی ماها چقدر می فهمیم.این جا خیلی خیلی بیشتر از آن مقدار عقلانی است که ما درک می کنیم.خیلی زیادتر از آن است که حالا ببینیم عقلانی ما چقدر می فهمیم،چقدر به یاد می آوریم.البته شما همه همین طور هستید.به پیغمبر هم گفتند که تو نزدیک است خود را بکشی برای این که این ها را به هدایت بیاوری،نباید این کار را بکنی.حالا شما به قدری مهربان هستید که به زور می خواهید به ما بفهمانید،دست شما درد نکند.ولی میگویم این جا بالاتر و بیشتر از فهم است،این که ما می آئیم و جذب می شویم و همه ی زندگی خود را می گذاریم و این جا می آئیم درست روزهایی که کلاس است دلیل دارد.برای این که خیلی بیشتر از این هایی که فقط از نظر عقلانی درک می کنیم و می گیریم.بعد تجربیات شما یک جایی هست که ممکن است دیگران نداشته باشند خیلی لازم و جالب است برای این که ،این یک نظری برای امکانات است.ما وقتی که در مورد مدیتیشن درس می دهیم،نظری بر امکانات را می گوئیم که چه چیزها ممکن است.نه این که هرلحظه هر کسی دارد،نه این که پیش می آیددر آینده و کسانی که دارند چگونه است؟واین خیلی لازم است. شما گفتید حکمت.خدا خودش در قرآن می فرماید:علم نزد ما است و ما هر چه قدر که بخواهیم به شما می دهیم و تمام علم ما چه چیز است؟کشف کردن قوانینی است که خداوند آفریده است.هیچ کس نمیتواند جاذبه را به وجود بیاورد.هیچ کس توانسته است نیروهای فیزیک را به وجود بیاورد؟خیر.این ها را خداوند به و.جود آورده است.ما تنها زوری که به عنوان بشر زدیم این است که آمدیم و این ها را کشف کردیم،این علم از طرف خداوند است که به ما داده می شود.در این محیط خیلی بیشتر است.در این محیط فرشته های چهار بال هستند که هیچ جای دیگری من ندیدم.مثالی است در مورد کلاس هایی که می گویند ،وقتی شما از یک کارخانه عطر رد می شوید،حتی اگر دست به چیزی نزنیدوقتی که بیرون می آئید لباس و سر و زندگی تان بوی عطر می دهد،وقتی هم که بروی به یک کارخانه ذغال سنگ و بیرون بیایی بدون این که دست به چیزی زده باشید باز هم بیرون که می آئید یک گرد نازک سیاهی ذغال به روی شما نشسته است.محیطی که در آن هستیم خیلی مهم است.من این جا می آیم برای این که این جا حسینیه است.نه تنها کلاس عقلانی و خیلی بیشتر از این ها ما از این جا دریافت میکنیم تشکر خودم را شخصا از طرف خودم اعلام می کنم.
نفر هشتم:در مورد سلام که مطرح فرمودید من این هفته نهج البلاغه را که مطالعه کردم حکمت 252آقا امیرالمومنین در مورد خیلی از این مسائل صحبت کرده که یکی از آن سلام است که امیر المومنین فرمودند حکمت سلام کردن برای امنیت خود از ترس ها است.یا در مورد امر به معروف و نهی از منکر خیلی واضح در نهج البلاغه بیان شده است،که امر به معروف برای اصلاح ناآگاه و نهی از منکر برای بازداشتن بی خردان از زشتی ها است که باز خردمند را در حکمت235 توضیح دادند.اگر ما این ها را کامل بخوانیم می توانیم درک کنیم این مسائل را که کجا بایدامر به معروف و کجا نهی از منکر انجام بشود.سوال من این است سلامی که خداوند در آیه 58 سوره یس می فرماید خیلی فرق می کند با سلامی که ما مثلا در نماز می گوئیم.چون سلامی که خداوند می گوید برای افرادی است که واقعا دوستشان دارد و آن مسیری را رفتند که خداوند خواسته است،اما سلامی که ما در نماز می گوئیم معلوم نیست که واقعا سلام واقعی باشد.مثل همان شهادتینی که در اذان می گوئیم که در واقع گواه قرار می دهیم ولی معلوم نیست که آیا ما واقعا شهادتین درست می دهیم ؟سلام هم همین است.ما سلام می دهیم به آقا رسول الله به صالحین و خیلی های دیگرولی معلوم نیست که واقعا همین چیزی است که ما می گوئیم؟این برای من ترس ایجاد کرده است.
استاد:سلامی راکه شما می گوئید بله ترسناک شده است.ولی کسی نمی ترسد که وقتی سلام می گوید افراد مقابل از او در امان هستند.احساس امنیت می کنند آن وقت دیگر ترسی وجود ندارد.خداوند می گوید
سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ ﴿۵۸﴾ یعنی ببرید این سلام را به ملائک برای بنده ی من از طرف خدای رحمان و رحیم. خدایی که این قدر بخشنده است چرا می فرستد؟ برای این که بنده ای که به جای جدید وارد شده است احساس امنیت و آرامش کند. پس سلام هایی هم که ما می دهیم اگر روز به روز خودمان را تطهیر کنیم به این سلام بسیار نزدیک خواهیم شد و دیگر ترس ندارد.
نفر نهم: شما فرمودید آن چه در گذشته بوده تاثیری به لحظه ی الان شما ندارد. شما ما را سوق می دهید به در لحظه زندگی کردن. من دیروز مطلبی خواندم نوشته بودند هر وقت تصمیم گرفتیدبچه دار بشوید گذشته ی خود را کنار بگذارید.یک روز با خودتان فکر کنید.مادرم این کار را با من کرد پس من با بچه ی خودم این کار را بکنم.یا پدرم این راه را رفت.همه ی این ها را اول فکر کنید کنار بگذارید و بعد بچه دار بشوید. این برای من هزاران پنجره باز کرد. من اگر روزی ازدواج کردم نگویم چون فلانی با مادر شوهرش این رفتار را کرد من هم باید این کار را انجام بدهم.اگر روزی دخترم خواست ازدواج کند نگویم چون مادرم با دامادش این کار را انجام داده من هم انجام بدهم.در مورد همه چیز همین طور است و این خیلی پنجره خوبی بود.
نفر دهم:در مورد سوال هایی که پرسیدید در مورد سوال اول برای من 90درصدقابل فهم بوده است.10درصد به خاطرشلوغی ذهن من بوده چه زمانی که از سر کار آمدم و چه الان که ازخانه می آیم چون ذهنم به هم ریخته است آن 10 درصد یا 20 درصد را متوجه نمی شوم.در مورد سوال دوم بله در معادلات زندگی در حدود 90درصد وارد کردم چون می دانستم بهترین راه است.آن10درصد از کاهلی خودم بود نه این که ایرادی از جانب شما باشد.در مورد سوال سوم اصلا من بیشتر از شما نمی دانم . در مورد سوال چهارم اصلا کلاسی غیر از اینجا نرفتم زیرا احساس نیازی پیدا نکردم و اینجا صد در صد در زندگی من تاثیر گذاشته است . چیزی که در مورد خودم می گویم این است که من شانزده سال است که با شما آشنا شدم و شاید آن طور که باید پیشرفت نکردم و آن چیزی که شما به عنوان استاد من دوست داشتید از آب در نیامدم ولی به هر حال در این سال ها که این جا آمدیم شاید عالی نبودیم ولی ذره ذره بد هم نیستم چون آدم های بیرون را که می بینیم تفاوت را احساس می کنیم .
نفر یازدهم: صحبت های شما درست است و این که می گویید نت برداری کنید زیر صحبت های مهم خط بکشید باز نویسی کنید ولی واقعیت این است که ما از دست معلم های دوران مدرسه خسته هستیم ما از تکلیف انجام دادن و این که تو نمره ات بد شد پس آدم بدی هستی ولی آن که بیست می گرفت آدم خوبی بود ما خسته هستیم . چیزی که ما را موفق بدارد این است که تمرین ها را به صورت بازی و گام های کوچک باشد و همه در آن سهیم باشند و حجم مطالب خیلی زیاد نباشد مثلا یکی یکی همه در مورد دروغ بگویند که چه موقع دروغ نگفته اند و تجربه های حقایق انسانی جمع شوند و مرتب حرف بزنیم تا این در قلب ما بنشیند . در اینجا جای بازی و همایش های دست جمعی بسیار خالی است .
استاد : شما نمی خواهی بزرگ شوی ؟ وقتی هنوز با معلم مدرسه ات درگیر هستی که مثلا تشویق نکرده و تنبیه کرده یا یک جورهایی بد حرف زده تو هنوز با آنها درگیر هستی ؟ باید آنها را زمین بگذاری . اگر فکر کردی که این کوله بار را با خودت می توانی بکشی و با وجود این کوله بار یک موفقیتی را می توانی دست یابی کاملا اشتباه است . شاگردی به استاد خود گفت من ذهن را نمی شناسم من چگونه ذهن را بشتاسم ؟ گفت فردا که آمدی یک گونی با خودت بیاور . فردا که آمد گفت امروز از صبح تا شب به هر کجا که گذر کردی و هر چیزی که به فکرت آمد در ازای آن یک پیاز داخل گونی بینداز هوا هم بسیار گرم بود . بعد گونی را داخل پستوی خانه بگذار و فردا آن را با خودت بیاور . فردا که آورد گفت استاد این خیلی بوی بد می دهد گفت این همه چیزهایی است که در سر توست به آن می گویی ذهن . چرا آن ها را نگه می داری ؟ وقتی نگه می داری سر تو هم بوی گند می گیرد . باید رها کرد هیچ بازی نمی تواند تو را از گذشته ات جدا کند به جز شهامت روبرو شدن با شخص خودت . شما که هنوز درگیری فکری داری با آن آدم آن کسی که کنفش کرده همه ما اینها را داریم . هیچ بازی نمی تواند شما را کمک کند چه بازی ؟ من جلسه دیگر اینجا می نشینم و می گویم خانم فلانی شما در این هفته چند جا خواستی دروغ بگویی و نگفتی و این دور را می زنم و ا ز همه می پرسم ساعتم هم تمام می شود آن وقت شما به چه می رسی ؟ به این که نباید دروغ گفت یا به این می رسی که چهار تا مورد این آدم مثل من بود پنج تای آن یکی مثل مال من بود من همه دروغم را گفتم ولی اینها توانستند نگویند این هم یک جور بازی است . ولی این بازی ها دیگر به سن ما جوابگو نیست بیا بیرون از این عوالم بیا بیرون و با خودت روبرو شو .
حالا تو این را بگو که این کودک درون تو را باید چگونه ناز کرد ؟
نفریازدهم: ذره ذره . مثلا می گویم فلانی دمت گرم همین امروز یک دروغ کمتر گفتی من به تو افتخار می کنم .
استاد : چرا این کا ر را برای خودت نمی کنی ؟ یک کاغذ و دفتر بگذار بگو این دفتر صفحاتش فقط برای دروغ هایم است و بعد شب که می آیی در آن بنویس . اینجا می خواستم دروغ بگویم و جلوی آن را گرفتم و برای خودت یک آفرین جلویش بگذار . مگر نمی خواهی کودک درونت را رشد دهی ؟ ما به کودکانمان هزار آفرین برای مشق های خوبشان می دادیم . برای خودت از اینها بخر و بچسبان تا از دیو دروغ برای همیشه خلاص شوی . ولی این چیزی نیست که در یک کلاس بتوان پیاده کرد . ما تنها یک ساعت دو ساعت کلاس داریم هر کس برای خودش گفتگو می کند و این که اینجا من می خواستم دروغ بگویم و نگفتم آنجا می خواستم دروغ بگویم و نگفتم و در انتهای جلسه چه می کنیم ؟ برای جلسه بعد می خواهیم چه کنیم ؟ نمی شود . قدری با خودت روبرو شو . ببین کجا گرفتاری ؟ گرفتاریهایت را نگاه کن و بنویس اصلا لازم شد بیا تا باهم گفتگو کنیم ولی نه این که جمعی را در گفتگو بخواهیم نگه داریم .
ادامه صحبت نفریازدهم: این اثر دارد . همین یک دروغ گفتن کوچک می تواند بسیار تاثیر گذار باشد
استاد : ما تنها گفتگویمان این است از آنچه که داریم بالاترین بهره را ببریم . شما از صبح اینجا بنشینید تا شب من نه خسته می شوم نه غذا می خورم و نه می خوابم فقط نمازم را می خوانم چون در چیزی وارد شدم که پسندم است دوستش دارم ولی آیا این وقت را دارید ؟ ندارید . خوب آن چیزی که می خواهید از صبح تا شب راجع به آن حرف بزنید در دو ساعت حرف می زنید . شما فکر می کنید ما چند ماه دیگر وقت داریم که بگوییم دروغ هایتان را بگویید حسدهایتان را بگویید چند ماه دیگر ؟ چه قدر از عمرمان مانده است ؟ هر کداممان چه قدر دیگر زنده هستیم ؟ امروز گزارش دادند که یک پسر بیست ساله ظرف دو ساعت سکته کرد و تمام شد نه سن من نه سن شما . ما چه قدر دیگر وقت داریم ؟ مشاهده بسیار عظیم و بزرگ که فقط اشاره به یک چیز می کنم . صاحب نور به زودی می آید تو بشنوی یعنی چه ؟ اگر واقعا صاحب نور به زودی می آید آیا کارمان تمام شده ؟ نشده .
ادامه صحبت از نفریازدهم: دچار ایده آل گرایی نباید شویم . من اگر امروز نیت دروغ کنم و بروم بیرون بمیرم من مطمئن هستم که خداوند مرا جزو راستگویان می نویسد . شفقت خیلی مهم است .
استاد : اگر الان نیت کردی که دیگر دروغ نگویی پنجاه سال دیگر هم زنده بودی چه ؟ کمی به آن فکر کن . بله نیت کن . ما در راه آهن تهران می رفتیم خسته و داغان منتظر قطار بودم در عالم خواب و بیدار زیارتم را کردم ضریح آقا برای من خلوت بود رفتم و برگشتم خدا عمر بدهد یکی از دوستانم مرا در جمعیت پیدا کرد رفته بودم در کنجی قایم شده بودم گفت حاج خانم قطار رسید . اولین جمله من این بود که من زیارتم را رفتم و آمدم کجا می خواهید برویم ؟ ولی ما نمی توانیم دلخوش کنیم از اینجا با هزار سختی و بدبختی بلند می شویم و به مشهد می رویم تا زیارت کنیم درست است ؟ خوش به این ندار که الان من نیت کردم و اتفاقی افتاد را برای من می نویسند. خوش به این بکن که من هر چه سریع تر ذرات زگیلی ام را می کنم . دروغ، حسد ،کلک ،رشوه، ربا ،توهین ، ناسزا، اینها زگیل های پوستی هستند .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید