منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

رمز آینه گی بخش دوم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: رمز آینه گی
  • بازدید: 3323

بسم الله الرحمن الرحیم

شما از آخرین جلسه تا به امروز با بحث آینه ها و اسرار آن به کجا رسیدید ؟ آیا در این ایام به قدر کافی اندیشیدید یا نه ؟به هر حال من اینجا هستم تا ادامه بدهم اگر شما به قدر کافی اندیشه نکرده باشید متضرر هستید.قول می دهم متضرر هستید. به من نگو که کار من زیاد است من هم همیشه همین را گفتم که کار من زیاد است ولی این سیر بیست روزه به من یاد داد می میری خب اگر مردی چه اتفاقی برای کلاس ها و افراد خانواده شما می افتد ؟آنها می توانند جلوی مردن شما را بگیرند؟خیر .به من گفتند پس امروز بمیر . من هم مردم .قبل از رسیدن به مردن حقیقی به آنچه بپرداز که همسفر توست در همه لایه های جهان هستی که وقت مردن وقتی ملک الموت شما را دعوت به رفتن می کند نترسید به سادگی به آن دست بسپارید.و همراه آن بروید این را فقط کسی می تواند انجام دهد که اینجا مرده است قبل از مرگ واقعی اینجا مرده است.یک مرگ حقیقی را تجربه کرده است 

می دانید هر چیزی در این دنیا به جهت بهره ای که از آن خارج می شود معنا می شود.و برای آن جایگاهی قائل هستند مثلاً دست ها با گرفتن یک چیزی ، جا به جا کردن اجسام معنا پیدا می کند. پاها با راه رفتن و حرکت کردن معنا پیدا می کند. آب با شستن ، نوشیدن و جاری شدن ، آتش با سوختن ، سوزاندن معنا پیدا می کند. آتش نسوزد آتش نیست ،پایی که نتواند راه برود مثل یک تیکه چوب می ماند یک تیکه چوب خشک از پا بودن یعنی از اصل درون خود می افتد دیگر پا نیست. همه چیز در این دنیا در این مقام است.من دوتا مثال می زنم شما باید صدتا مثال بزنید نگویید تکراریه همه ی این تکراری ها شما را می سازد، قرآن مطالب تکراری و تذکرات تکراری چه قدر دارد؟کلام خدا که نمی تواند عبس باشد. پس اگر تکرار می پذیرد در این تکرار حکمتی وجود دارد.چه طور شما نمی خواهید تکرار داشته باشید؟مدام برای خودتان تکرار کنید همه چیز باید بهره آن معلوم تا بواسطه بهره اش صاحب معنا شود.آینه با نمایاندن معنا می شود آینه ای که ننماید به مقام نمایاندن نرسد هیچ بهره ای از هویت خودی درونش ندارد آینه ای که دورن آن نتوانید خود را ببینید یا واضح ببینید دیگر آینه نیست آینه باید بنمایاند پس آینه با دیدار معنا می شود اگر من دورن آینه خود را دیدار کردم آینه را آینه می گویند می توان به آن آینه گفت. انسان با چه چیزی معنا می شود ؟ انسان با دیدار حق معنا می شود.آنهایی که لایق نگاه خداوند نگردند در آخرت هیچ بهره ای ندارند.
کلام خداوند در سوره آل عمران آیه 77 فرموده است:" بی تردید کسانی که پیمان خدا را و سوگندهای خدا را به بهایی ناچیز می فروشند آنان را در آخرت بهره ای نیست خدا در روز قیامت با آنها سخن نگوید به سویشان ننگرد ، پاکشان نگرداند آنها را عذابی دردناک است." این نگاه و آن دیدار روز قیامت چیست ؟گفتیم آینه با دیدار معنا می شود و انسان با دیدار حق. این آیه حاکی از این است که در روز قیامت برای آنهایی که عهد شکستند دیداری نیست پس معنایی هم برای انسان وجود ندارد برای عاشقان بدترین عذاب همان بی بهره گی از نگاه و نظر معشوق است سعدی علیه الرحمه می گوید: 
چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی چه کرده ام که به هجران تو سزوارم 
پس آینه اگر تنها به دیدار منظره برسد معنا می یابد وگرنه خشت گلی بیش نیست دل انسان که آینه حق است فقط با دیدار حق معنا خواهد یافت وگرنه بهره ای نخواهد برد در بحث عاشق و معشوق، بهترین وکاملترین بهره عاشق و معشوق دیدار است. عاشق های عالم وصف خال گونه و چشم و ابروی یار را خوشایندشان است اما کافی نیست تنها زمانی که رو در رو ، چشم در چشم یکدیگر قرار گیرند بالاترین بهره را می برند ،حالت دیگری آنها را راضی نمی کند می دانید چرا ؟چون وقتی رو در رو می شوند دیدار اتفاق می افتد در این دیدار چه می شود؟ این خیلی جالب است در این دیدار عاشق، معشوق بودن معشوق را برایش معنا می کند و معشوق، عاشق بودن عاشق را برای آن معنی می کند. معنا می بخشد. خیلی باید روی آن فکر کنید خیلی باید آن را مزه مزه کنید تا آن را حس کنید آن را حفظ نکن آن را حس کن. اینها حفظ کردنی نیست اینها حس کردنی است. 
بهای آن دنیا به دیدار معشوق است .آن هم دیار معشوق حقیقی وگرنه آفرینش انسان و این همه تلاش عبث خواهد بود. حتما عشق در روی زمین ، گذران مراحل عاشقی تا رسیدن به دیدار یکدیگر، چشم در چشم هم نگریستن خود پروسه ای است تا دیدار در روز قیامت را تجلی دهد. آدمی را به آن سو بکشد. عاشق از معشوق بی خبر است، پر پر می زند.وصف خال و خط و حال و احوال معشوق دیگر راضی اش نمی کند. همچنان بال و پر بر هم می کوبد تا به جایی که یکدیگر را ببینند. مادرانی که فرزندانشان را در جنگ گم کرده اند دیدید؟ باهاشون برخورد کردید؟ از فرزندش بی خبر است . بال و پر می زند.بهش خبر می دهند زنده است اما در اسارت عراق است ولی زنده و سالم است. خوشحال می شود، راضی نمی شود. باز هم قرار پیدا نمی کند تا وقتی که بچه اش بیاید، رو در رو بچه اش را ببیند. بچه اش را که می بیند مادر بودنش معنی می شود و بچه اش بچه بودنش. چون تا ملاقات نکردند مادر، مادر بودنش و فرزند، فرزند بودنش معنای کاملی ندارد.لحظه دیدار، نگاه آن ها به همدیگر فرزندی او را به فرزند، مادری او را به مادر به ظهور می رساند. پس دیدار بسیار مهم است. رود می رود تا جایی که به دریا بپیوندد. چشمه خاک و سنگ را می شکافد تا جایی که از تعلق خاک و سنگ عاری شود. با بخار شدن به سوی ابر و دریا اوج بگیرد. مولوی در اشعار خود چه زیبا توصیف می کند. می گوید:
پادشاهان پهلوانان را در دست چپ خود می نشانند. 
چرا؟ چون عنصر حیات یعنی قلب در سمت چپ است و پهلوانان حافظ حیات مملکت هستند. کاتبین و اهل قلم در سمت را ست می نشینند .
چون کار حساب و کتاب و ثبت به دست راست است. می گوید:
صوفیان را پیش رو موضع دهند که آیینه جانند و ز آیینه بهند. 
مولوی می گوید غرض از پادشاه در اشعارش همان پادشاه روز دیدار است که در روز دیدار حضرت حق انبیاء و اولیا، عارفان و مؤ منان و صالحان و صدیقین و مؤمنین درگاه حق را مقابل خود می نشاند چرا که اینها کامل ترین آینه ها هستند. کاملترین آینه ها! امروز روز انتخاب است برای لحظه دیدار می خواهی کجا باشی؟ در کدام وجه می نشینی. انتخاب با شماست. 
لحظه دیدار نزدیک است باز می لرزد دلم دستم 
لحظه دیدار نزدیک است. همین جا. دور نرو. همینجا.
تا تو چه انتخابی داشته باشی و چه بخواهی. شما باید انتخاب کنید.از آینه بسیار می آموزیم. قدم به قدم.آینه حرف برای ما زیاد دارد. راه، زیاد نشان می دهد اما قدم به قدم . یکباره نمی شود. انتخاب می کنی امروز چگونه زندگی کنی؟ تا این لحظه که گذشت و رفت. دیگر نیست. هیچ دخل و تصرفی هم در آن نمی شود کرد. از این لحظه به بعد مال توست.چگونه می خواهی به سر ببری؟ چیکار می خواهی بکنی. هر چی می خواهی در قرآن است. عرفان می خواهی در قرآن، علم می خواهی در قرآن، برهان می خواهی در قرآن، راه می خواهی در قرآن، نشانه می خواهی در قرآن. شیوه زندگی می خواهی اهل بیت. یادتان است راجع به آقا امیرالمؤمنین(ع) چی گفتم؟ اگر مردیم و امیرالمؤمنین را نتوانستیم بشناسیم خیلی بدبخت هستیم. دیگر بعد از آن فرجه نیست. اینجا فرجه است. حالا می فهمم چرا تشویق می کنند بروید زیارت امام رضا(ع). بروید زیارت امام حسین(ع)، زیارت آقا رسول الله(ص). بخاطر آینه است. بنده همینجا زیارت آقا علی ابن موسی الرضا (ع) را می خوانم مشرف هم می شوم چون ایشان بزرگ هستند وقتی سلام می کنیم ،ایشان بسیط هستند، وسیع هستند. همه جا هستند. مگر می شود نشنود؟ مگر می شود جواب ندهد؟ اما بنده آینه ای را می خواهم که در او بنگرم. می روم آنجا. میروم پیش امام رضا(ع)، پیش آقا امام حسین(ع). می روم خدمت آقا ابوالفضل. آقا امیرالمؤمنین(ع).

من نمی دانم چقدر مانده تا ظهور ، ای کاش می دانستم ؟ گرچه که خیلی فرق نمی کند چون برای من این لحظه ، لحظه بعدی اش می تواند ظهور باشد . من عمرم را این طوری سر می کنم . فقط یک افسوس دارم ، می خواهم رو در رو ببینمشان ، هر لحظه الان ، لحظه بعد می تواند ظهور باشد ؛می گویی نه نشانه دارد تا نشانه ها اتفاق نیفتد که نمی شود ، چه کسی گفت ، پس بداء چیست ؟ هر کجا که خداوند صلاح بداند خواهد گفت که باش و می شود . تا دیر نشده انتخاب کن ، می خواهی کجا باشی ؟ مهم نیست می خواهی که مطیع نباشی ، نباش ولی بدان و نباش . احمقانه تمّرد کردن خیلی بد است ، می خواهی تمّرد کنی ولی بفهم و تمّرد کن . می خواهی به نفست نگاه کنی و با نفست پیش بروی ، باشد همان کار را بکن ، اما بفهمش ، آگاهانه وارد و آگاهانه خارج شو . 
صحبت از جمع : شما فرمودید اگر کسی می خواهد تمّرد کند ، آگاهانه . اما همیشه می فرمودید که اگر آدم بداند و کار اشتباه انجام دهد چوبش بیشتر است .
استاد : دوست عزیز ، یک ذره شیطنت کردم ، بروید ببینم می توانید آگاهانه تمّرد کنید ، بکن 
صحبت از جمع : ابتدای جلسه که فرمودید در این مدت آیا به آینه ها نگاه کردید و چه چیزی یاد گرفتید همان لحظه سوال شما این را در ذهن من ایجاد کرد که باید سعی کنم مثل آینه بازتاب دهنده جمال الهی باشم چون من خلیفه اش بر روی زمین هستم . همیشه فکر می کردم این یک نقطه ضعف است که مادرم به من دائم تذکراتی را می دادند و من فکر می کردم شاید جایگاهش نباشد که سنی از من گذشته است ولی الان با کلام شما فهمیدم که این رمز عشق و عاشقی است و من از آن غافل بودم و ان شاءالله که از این به بعد حق این عاشقی را به جا بیاورم و گله مند نباشم از این که چرا بچه خطاب می شوم . 
استاد : در تمام این مدتی که بنده بیمار بودم و در منزل که تنها بودم ، وقتی سرفه هایم شروع می شد به محض این که مابین سرفه ها یک توقف کوچک داشتم می دانید چه می گفتم ؟ می گفتم : وای مادر . هر کدام از ما برای هم آینه هایی هستیم که می توانیم آنچه را که حق در ما قرار داده ، بنمایانیم و برای دیگران دیداری را سبب شویم قبل از مُردن ، چرا می ایستیم که بمیریم ؟ از خودیِ درونمان ، از منیّت درونمان بمیریم آزاد می شویم . حقیقت وجودمان عیان می شود ، متجّلی می شود آن وقت می توانیم به همدیگر بنمایانیم ، سر رشته یک کلاف کاموا بود ، می توانید آرام آرام باز کنید و از آن ذره ذره بهره ببرید ؛ می توانید عجولانه به هم بپیچید و یک کلاف سردر گم درست کنید . 
اسرار دیگر که بازگو شود آرام آرام شما می بینید ، که هستید ، عجب چیزی بودید و خودتان خبر نداشتید . عجبا چکار کردم این همه سرمایه را ، این که خیلی بزرگ بود ، این که خیلی عظیم بود من چطوری همه این ها را تا الان دادم تاراج ابلیس ؟ بیخود و بی جهت .
بخورید ، بیاشامید ، از حلال های خدا بهره ببرید ، از حلال ها دوری کنید ، از حلال ها قناعت کنید ، باعث آزار خودتان نشوید و آنچه که خدا حکم کرده اطاعت کنید . آن وقت کسی نمی تواند شما را اسیر کند ، جنگی نمی تواند مسیر زندگی شما را متوقف کند . همه چیز در دنیا، مجازی است ، چرا خودتان را برای مجازی این قدر می کُشید ؟ چرا در عوضش از حقیقی ها بهره نمی برید ، حیف نیست .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید