منو

جمعه, 15 آذر 1404 - Fri 12 05 2025

A+ A A-

بخشی از گفتگوی آقا امیرالمومنین(ع) از خطبه 1 نهج البلاغه بخش سوم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: نهج البلاغه
  • بازدید: 68

بسم الله الرحمن الرحیم

در ملا عام از شعائر دینی ما یکی صلوات و دیگری اذان است یعنی وقتی جایی صلوات فرستاده می شود همه آنهایی که مسلمانند یک صدا با آن راه می افتند، کسی جا نمی ماند، دوم اذان است، اذان شهادتین ماست، اقرار ما در دین است ، یعنی اولین قدمی که هر کافری هر مشرکی به پیامبر(ص) رسید و خواست ابراز کند که من از این به بعد با شما هستم این شهادتین بود، اذان هر کجای شهر، هر جا بود شنیدیم هر کاری که می کنیم یک دقیقه ایست، وظیفه مان است، سکوت و آن شهادتینی که گفته می شود در قلبمان با آن همراه شویم. شما وقتی شهادتین را می شنوید، اقرار را می شنوید به همان خدایی که شناخت او را از کلام آقا امیرالمومنین(ع) می شنوید.

صحبت از جمع: خطبه (1) را تا جایی که شما فرمودید مطالعه می کردم آن جا که صفات الهی را نمی شود در کنار صفات انسانی قرارداد، از صفات خدا در ما هست، نمی شود که نباشد، به نظر من، بنده مهربان هستم ولی جنس این مهربانی با جنس بقیه فرق می کند همه ی این ها را سلسله وار خداوند دارد برای همین هست که نمی شود گفت مهربانی من همانند مهربانی خداوند است.
استاد: صفات انسان و صفات خداوند با هم تفاوت دارد به این علت که صفات انسانی قابل تغییر است یعنی شمایی که امروز مهربانی، تحت فشار قرار می گیری و از مهربانی استعفا می دهی، اما خداوند در آنِ واحد هم مهربان و هم بخشنده و هم انتقام گیرنده و هیچ صفت او بر صفت دیگر پیشی نمی گیرد اما ما به عنوان انسان صفاتمان متغیر است و می تواند برهم پیشی بگیرد به همین دلیل صفات انسانی را در وجود خداوند جستجو نکنید، فقط آن ها را بشناسید چون امکانش وجود ندارد.
صحبت از جمع: این که مولا علی (ع) فرمودند که صفات انسانی را با صفات الهی مقایسه نکنید، دلیل اول اینکه اندازه ی هر صفت در انسان در مقایسه ی با خدا است . اندازه ی همه ی صفات ما متغیر هست، از من به شما و از شما به او… اما در رابطه با خدا اندازه ندارد، مطلق و بی اندازه است . تفاوت مهم تر این است که، ما انسان هستیم اصولاً انسان به دلایلی که در درون خودش هست مهربان است . مثلاً من با دخترم مهربان هستم چون فرزندم هست، یا با همسایه مهربان هستم چون با من مهربان است و این یک رابطه ی بده و بستانی است و ممکن است تغییر کند اگر همسایه به من بد کند مهربانی من تبدیل به نامهربانی می شود، پس جنس مهربانی انسان، همان طور که فرمودید قابل تغییر است و منوط به یک شرط است در صورتی که مهربانی خدا قابل تغییر و مشروط به هیچ چیزی نیست . من به مهربانی همسایه نیازمند هستم که او به من مهربانی کند تا من به او مهربانی کنم، مهربانی خدا از روی نیاز نیست و کاملا ذاتی است. بنابراین این دو تا وجه مشخص نشان می دهد که در تمام صفات قابل مقایسه با صفات الهی نیست . قطره ی آب جزء کوچکی از دریا است، جنس خود مهربانی مثل قطره ای از مهربانی خدا در انسان ها تجسم می کند .
استاد : صد در صد، منتها قابل مقایسه نیست و انسان نباید مقایسه کند .
صحبت از جمع : نیت من این است که یک موضوعی را با دوستان در میان بگذارم و در پس آن یک درخواستی را از جمعمان داشته باشم، ان شاءا… که سبب خیر باشد . در 2 هفته گذشته من مجبور شدم یک چیزی بالغ بر 4 بار به یکی از ادارات دولتی سر بزنم . اتفاقی که افتاده این است که متاسفانه من با یک بخشی از این سازمان درگیر هستم که باید یک معضلی را حل کنیم و من با یک مسئولی در این سازمان مواجه شدم که در این 2 هفته ی گذشته 4 بار به او رجوع کردم و این آدم اینقدر با من آزاردهنده برخورد کرد، به آن خیلی عمیق فکر کردم این 2هفته این موضوع به شدت من را مورد تاثیر قرار داده است و دائم با آن در درون خودم درگیر هستم حتی با دو سه نفر در مورد این موضوع صحبت کردم آنقدر که این موضوع برای من عجیب بوده است، اتفاق خیلی خاص و پیچیده ای هم نیست و یک روال کاملاً اداری است . یک چیزی اشتباه شده و باید برطرف شود و این موضوع خیلی پیش پا افتاده است ولی خیلی عجیب است که از اولین لحظاتی که من با این مسئول خانم در این سازمان مواجه شدم این آدم به شدت بی ادبانه با من برخورد کرد و جالب این است که من در اولین لحظه با این خانم با عبارت سرکار خانم، بفرمایید من باید چه کار کنم ؟ کجا باید بروم ؟ راهنمایی بفرمایید . یعنی کاملاً در این فضا با او گفتگو کردم و این آدم عین این چند بار را به شدت جسور و بی ادبانه به شدت عصبانی با من گفتگو کرد . به طوری که جلسه ی آخر دیگر به او گفتم خانم شما یک طوری با من صحبت می کنید که به من بر می خورد من کارمند و زیرمجموعه شما هم نیستم، من ارباب رجوع هستم و در ساعت اداری شما، به شما رجوع کردم، به من گفت شما دیر می آیی، گفتم خانم من در ساعت اداری شما، به شما رجوع کردم شما باید تا آخرین لحظه پاسخگوی مشتری ات باشی من خودم مدیر دو تا مجموعه هستم . ولی شما یک جوری با من صحبت می کنی… خیلی به آن فکر کردم و حتی بعداً که در خانه ساعت ها با آن دست و پنجه نرم میکردم ، اصل موضوع این نیست که این آدم بی ادبی است ما بارها در طول روز امثال این دوستان را می بینیم، چیزی که خیلی ناراحت و نگرانم کرد این است که وقتی این خانم را خارج از فضایی که این اتفاق افتاد نگاه می کردم دیدم یک آدم کاملاً معمولی است، یعنی یک آدمی است که ممکن است یکی از همین خانم ها یا آقایان این جمع باشد، خیلی ظاهر موقر، خیلی معمولی، همه چیز خیلی نرمال و طبیعی و رفتار بسیار بی ادب و جسورانه . این موضوع برای من خیلی تکان دهنده بود، ببینید که این موضوع چقدر من را آزار داده که گفتم یک درخواست از جمع خودمان کنم، نکند خدایی نکرده یکی از ما شبیه این آدم باشیم . در 2 هفته ی گذشته خودم را خیلی بالا و پایین کردم که نکند من در محیط کارم، در محیط اجتماعی و خانواده ام یک کمی شبیه این آدم باشم که اگر امروز کسی می خواهد به فروشگاه من بیاید بگوید ای خدای من دوباره می خواهم بروم و با آقای فلانی صحبت کنم تا فلان کار را برای من انجام بدهد. این برای من خیلی تکان دهنده بود چون بعضی وقت ها وقتی یک اتفاق بد یک آدم بد و یک رفتار بد می بینیم همیشه فکر می کنیم که آن خیلی از ما دور است و فکر می کنیم او خیلی آدم بدی است . درحالیکه لزوماً ممکن است که او خیلی هم آدم بدی نباشد، ممکن است تصادفاً متوجه شویم مثلاً یکی از اقوام بچه های همین جمع است . ممکن است که یکی از اقوام دور خود من باشد، من را به فکر فرو برد و اینکه خودم را خیلی زیر و رو کردم، خواستم یک درخواستی از جمع کنم به عنوان یک عضوی از جامعه ، حالا شاید لزوماً ربطی به حسینیه نداشته باشد، اینجا تنها جایی بود که می توانستم این درخواست را از بخشی از جامعه که در آن زندگی می کنم داشته باشم، به همین دلیل این جسارت را کردم ، که واقعاً در این یک هفته ی پیش روی مان یک تایم های کوتاهی را شاید روزی 5 یا 10 دقیقه، صرف این کنیم، پیامبر (ص) یک جمله ای به این مضمون دارند که چقدر آن فرد آدم بدبختی است که مردم از دست و زبان او در امان نیستند . در این یک هفته می خواستم این درخواست را کنم که خودمان را بسنجیم . ببینیم خدایی نکرده ممکن است که یک جایی از زندگی مان، هرکدام از ما، آن آدم باشیم که دیگران وقتی به او فکر می کنند که امروز قرار است بروم نزد فلانی خدا به داد من برسد نمی دانم چطور او را تحمل کنم . اصلا از شنیدن صدایش و از دیدن چهره اش کراهت دارم، نکند ما یک وقت یکی از آنها باشیم . من این درخواست را در جایگاه فردی می کنم که می دانم تک تک این جمع نسبت به من محبت دارند و می خواهم خودتان را در این جایگاه قرار دهید که نکند من همان خانمی هستم که فلانی نزد من می آید . اگر فلانی نزد من بیاید آیا چنین برخوردی با او می کنم ؟ و شاید با این درخواست یک قدم کوچکی برداشته باشم در راستای اینکه جامعه را یک جامعه ی سالم تر ی کنیم. من با این آدم کمتر از 5 دقیقه در یک روز مواجه بودم ولی تمام 2 هفته ی من را آسیب زده است می گفت من ساعت 6 صبح سرکار می آیم خب خانم تقصیر من نیست. من هم یک ساعتی سرکار می روم و یک ساعتی برمی گردم خانه من به آن خانم گفتم اگر با محیط کارت مسئله داری این تقصیر من نیست نباید این حال بد را به من منتقل کنی باید همدیگر را درک کنیم . من مشکلات خودم را دارم شما مشکلات خودت را داری و باید با هم درک کنیم و تعامل کنیم . شاید این طور در این راستا یک قدمی برداریم که واقعاً گاهی با 5 دقیقه با یک برخورد غلط با یک آدم ممکن است آن برخورد می آید در خانواده و می رود در یک جامعه ی به شدت بزرگتری، به طوری که الان آن برخورد 4 تا 5 دقیقه به یک گفتگو در یک چنین جمعی رسیده است . ببینید چقدر می تواند آسیب زا باشد یعنی این اثر هرچه جلوتر می آید مثل یک بهمن می ماند بدتر و بدتر می شود خودمان را بسنجیم آن آدم نباشیم که آدم ها از دست و زبان ما در امان نباشند.
استاد : در پیرو صحبت های شما این مطلب را می خوانم؛ فریدون مشیری خیلی زیبا می گوید :
من نمی‌دانم، و همين درد مرا سخت می‌آزارد
كه چرا انسان این دانا، اين پيامبر
در تكاپوهايش چيزی از معجزه آن‌ سوتر
ره نبرده است به اعجاز محبت، چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد كه هنوز
مهربانی را نشناخته است
و نمی‌داند در يك لبخند
چه شگفتی‌هايی پنهان است
من بر آنم كه در اين دنيا
خوب بودن به خدا سهل‌ ترين كارها است
و نمی‌دانم
كه چرا انسان تا اين حد با خوبی بیگانه است
و همین درد مرا سخت می‌آزارد.

خطبه(1) ادامه بخش دوم
جلسه قبل آخرین کلام از نهج البلاغه این بود، آنکه خدا را قابل اشاره بداند برای او اندازه و مکان قائل شده است، بتواند خدا را نشان دهد. و هر که برای او حدی قائل شود پس او را قابل شمارش دانسته است، چه کسی این را میداند؟
صحبت از جمع : اینکه بخواهیم بگوییم خدا قابل اشاره باشد یا حدی را برایش بگوییم، همین که ما بگوییم خدا بزرگ است خودش یک محدودیتی است، چون ما یک تعریفی از بزرگ بودن داریم یا اینکه هنگام دعا رو به آسمان کنیم نه با اینکه یک وقتی به دل آدم است این یک جایگاهی را داریم برای خدا تعریف می کنیم که خدا بالاست، یعنی وقتی خدا در درون من هست خدا الان بین من و شما هست همه جا هست، اینکه به هر نوعی بخواهیم تعریف کنیم عملا چیز دیگری را داریم نغز می کنیم و واقعیت این است که خدا را اشتباها کوچک می کنیم .
استاد: در کل هرچیزی را که به آن حد، یعنی اندازه بدهیم، لیوان اندازه های مختلف دارد، برای هر چیزی حد قائل بشویم می توانیم آن را بشماریم، پس خدا را نمی توانیم حد بگذاریم، وگرنه مجبوریم بشماریم، چند تا خدا؛ مگر چنین چیزی داریم؟ به این نکته توجه داشته باشید چون گاهی اوقات حتی شاعران با همه ی زیبایی گفتارشان یک نکته هایی را بکار می برند که قطعا آن نکته ها، دردسر آفرین است چون جملات را زیبا می کند اما توجه نمی کنند که متاسفانه جملات را زیبا اما مفاهیم را آشفته کرد به خاطر همین هم باید به این نکته بسیار توجه کنیم.
هر کسی بگوید خدا در کجاست او را در جایی قرار داده، ما می گوییم امام رضا(ع) در مشهد است یعنی این که امام رضا (ع)در مشهد زندگی می کرد آخرین روزهای عمرش بعد از اینکه شهید شد عملا در شهر مشهد به خاک سپرده شد یک جا و مکانی برایش می گذاریم، هر کسی بگوید خدا کجاست یک جا و مکانی به او داده و برای او یک جا قائل شده در حالی که خدا هیچ جایی ندارد و همه جایی برای اوست. اینها از آن نکته هایی ست که در شناخت خدا، اگر جوان های ما در این شناخت ها ضعف داشته باشند پایشان می لغزد در همان جاده سرازیری می افتد که دشمن می خواهد چون جوانی که صاحب ایدئولوژی و شناخت نیست هر سویی سُر باشد از آن طرفی می رود دیگر مهم نیست کجا می رود.
کسی که بپرسد بر روی چه قرار گرفته، پس حضور خدا را از جاهای دیگر خالی دانسته است. بعضی ها می گویند عرش خدا، خدا روی عرش است، شما می توانید عرش را نشان بدهید که خدا روی عرش است؟ هر کسی خدا را روی یک چیزی تصور بکند آن وقت مفهومش این است بقیه جاها خدا نیست، ما می گوییم خدا روی عرش نشسته، پس ما اینجا بی خدا چکار کنیم؟ ما خدایی نداریم اینجا، دستمان هم که به عرش نمیرسد پس بالاخره کجا برویم، چکار کنیم؟ به همین دلیل باید در گویش هایتان خیلی دقت کنید من خودم به شخصه توصیه می کنم این گفتگوهای آقا امیرالمومنین(ع) را در بحث شناخت خدا بارها… بخوانید چون اگر لحظه ای پایتان بلغزد دیگر به سادگی نمی شود جمعتان کرد، به سادگی نمیشود شما را برگرداند، پس حتما بخوانید. توضیح می دهم که چرا ما از خطبه (1) نهج البلاغه شروع کردیم.
آقا فرمودند خداوند همچنان بوده و هست و از چیزی پدید نیامده، معنی این چیست؟ مادی نیست، یک معنی خیلی قشنگ تر دارد، او خالق است، مخلوق نیست، نبوده و نیست و نخواهد بود پس هر جا مخلوق دیدید نمی تواند خدا باشد، به این سادگی می شود تفکیک کرد، هرچیزی که مخلوق است دیگر خالق نمی تواند باشد، با همه چیز هست، نه اینکه قرین آنها باشد از همه چیز مفارق است نه آنکه از آنها جدا و بیگانه باشد با همه هست و با همه نیست. ما باید به این نکته توجه کنیم که خدا با همه چیز هست، اما جفت آنها و قرین شان نیست، مفارق است جداست، ولی واقعا از آدم ها جدا نیست، اگر ما وقتی در خیابان راه می رویم در صف اتوبوس یا در صف نانوایی می ایستیم اگر بدانیم انسان هایی که آنجا هستند همه شان از خدا هستند بدون اینکه خدا باشند آیا ظلم می کنیم آیا آزارشان می دهیم اذیتشان می کنیم؟ نمی کنیم که، دست کمش این است که جرات نمی کنیم. انجام دهنده همه کارهاست، هر چیزی در دنیا انجام میشود خداست که انجام دهنده همه این کارهاست، منتها با یک فرقی، ما هم خیلی کارها را انجام میدهیم اما با ابزار و وسیله، خدا انجام دهنده همه کارهاست بدون احتیاج به فعالیت و ابزار و وسیله، خداوند نه فعالیتی انجام میدهد نه جابجایی خواهد داشت نه نیاز به ابزار یا وسیله ای دارد، آن روز راجع به هوش مصنوعی با یک کسی از دوستان صحبت می کردیم خیلی نگران بودند، گفتم شما نگران نباشید این دنیا خدایی دارد.
بینا بود حتی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت، همه چیز را می دید، یگانه و یکه است، یکی نه ، چون اصلا نیاز ندارد به اینکه با کسی انس بگیرد که در زمان نبودنش احساس دلتنگی کند.
ورود به خطبه اول نهج البلاغه از توفیقات بزرگ الهی به دعای مولا امام حسین(ع) است . برای ما آقا امام حسین(ع) در ماه محرم دعا فرمودند که توفیقی بزرگ و یک حرکتی داشته باشیم آن هم این بود که کارمان را با ورود به نهج البلاغه آن هم به خطبه اول شروع کردیم، چون اگر قدری تفکر کنیم از چند و چون این روزمرگی ها و زرق و برق دنیا خارج بشویم یک چیز جالب می فهمیم، بچه کوچک ها را دیدید اسباب بازی ها را میریزند جلویشان وقتی نوه ام بازی می کند نگاه میکنم وسیله ها را پرت میکند با آن بازی می کند پرت میکند یکی را این طرف می گذارد می نشیند و… متاسفانه روزمرگی های ما زرق و برق دنیایی مان، ما را به جایی می رساند که مثل بچه کوچک ها با دنیا رفتار می کنیم اما اگر بیرون بیایم می فهمیم که خدا ما را به یک عالمی دعوت کرده که نیاز به تعقل و شناخت از مرتبه بالاتری دارد خدا ما را در دنیا به یک عالمی آورده در این دنیا به خاطر همین دعوتمان کرده که شناخت بالاتری از یک مرتبه بالاتری از دنیا داشته باشیم. شما نگاه کنید ببیند امیرالمومنین(ع) در خطبه (1) راجع به خدا چه میگوید چگونه گفت و گو می کند، این نشان دهنده این است که ما به یک نقطه برتری از فهم وارد شدیم چرا ما قبلا خطبه (1) امیرالمومنین را شروع نکرده بودیم چرا حالا؟ یعنی ما یک حرکتی کردیم که این حرکت را فقط خدا و امام میبیند ما را دعا میکند و ما را هول میدهد به یک جایی که در آنجا نیاز میشود که یک تعقل بالاتری داشته باشیم پس ما به طور حتم در آغاز محرم امسال به یک منطقه ی فهم بالاتری وارد شدیم، چون قادریم آنچه را که تحت کلام امیرالمومنین(ع) است بخوانیم و بفهمیم چرا 5 سال پیش یا 10 سال پیش نکردیم؟ و از آن بهره ببریم پروردگار هر لحظه در حال کامل کردن ما چه از درونمان چه از بیرونمان است . هر کدام ما در این دنیا یک اثر هنری ناتمام هستیم مثل نقاشی ناتمام مثل یک مجسمه ناتمام که باز هم رسیدگی می خواهد چون میخواهد کامل بشود. این کامل شدن با بروز حوادث گوناگون اتفاق می افتد، حادثه هایی که به ما می خورد باعث میشود که این اثر هنری از جایی که یک کمی قوز در آورده است کج و کوله است از همانجا اصلاح و درست شود. هر حادثه ای که تجربه میکنیم هر سختی و خطری که پشت سر میگذاریم یادمان باشد برای رفع نواقص ما طراحی شده است، دوستمان را اگر را رها کنی زار زار گریه میکند چون من میدانم که چه سختی را پشت سر گذاشتند هنوز از آن در نیامده اند و در چه شرایط سخت دیگری قرار گرفتند خیلی سخت است با همسر برادر ایشان که صحبت میکردم به او گفتم که آرام باش یک چیزی باید اتفاق بیفتد تو به آن درجه فهم رسیدی که دیگر آن را بفهمی پس هر حادثه ای هر خطری هر اتفاق نامناسبی که می افتد ما میگویم نتیجه عملمان است، معلوم است نتیجه عملمان است یک جایی عملمان غلط بود که ما شده بودیم یک اثر هنری ناکامل که باید کامل میشدیم این را داده که این اثر هنری کامل بشود .
پروردگار به کمبود های ما جداگانه می پردازد چون اثری که ساخته که نامش انسان است، انسان در پی کمال است پس هوشیار باشید عقل را فعال کنید در مراتب حیات انسانی و سیر حیات انسانی خیلی خوب اندیشه کنید سند این گفت گو این است که اگر انسان دارای مراتب مختلف نبود خداوند دستورات عبودی عبادت کردن ها، طاعت ها… و احکام را از عالم غیب صادر نمی کرد پیامبر(ص) حرف میزند ولی احکام از خدا صادر شده پایین آمده است . بشر را به این احکام دعوت نمی فرمود پس میفهمیم بشر دارای یک حیات متعالی است، یک حیات برتر. انسان مثل یک سنگ در بیابان، مثل یک گیاه در مزرعه یا یک حیوانی که سرش به آخور است نیست انسان وجودی متعالی است که در حال سیر و حرکت به سوی خدا است .
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (انشقاق،آیه6)
ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد.
این آیه بیانگر این است که حرکت انسان دائما به سوی خدا بوده است و نهایت سیر و تلاش در هر انسانی خداست نه چیز دیگری، شکایت نکنید، نگران نباشید، من هم شکایت میکنم نه اینکه شما فکر کنید من مستثنی هستم اما همانطور که دوستمان میگفت دیگر رسیدم به یک جایی شکایت کردن ها و غرغر کردن هایم 2 یا 3 دقیقه است نه 2،3 هفته، نه 2،3 ماه، نه 2،3 سال، بعد می گویم خدایا تو بنده ات را میشناسی تو میدانی من تو را دوست میدارم و تو گنجایش من را هم میدانی برای اینکه این 2،3 دقیقه اتفاق نیفتد به من گنجایش بالاتر بده . خلاصه کلام جز این راهی نداریم.
همه ی شما بال و پر میزنید کربلا بروید کسی هست که دلش نخواهد اربعین برود هیچ کس نیست همه دلشان می خواهد برود برای اینکه اربعین کربلا باشید اربعین را شناختید یعنی چه؟ خیلی مسئله مهمی است آیا من و شمای مسلمان من و شمایی که این همه اعتقاد داریم به امام حسین(ع) تمام دهه را برایش سینه زدیم و الحق فوق العاده بودید دلیل دارم برای حرفم امروز صبح یک بزرگواری به من زنگ زد او رویایی را دیده است بگذارید برایتان بگویم حیفم می آید شما ندانید.
بعد از سلام و احوالپرسی ایشان چنین نوشتند، صبح امروز در رویا دیدم که اعضای حسینیه مهدی موعود (عج) را به مجلسی دعوت کردند که من هم با شما و کنارتان هستم قرار بود همگی از حسینیه به مکانی که فقط شما آدرس آن را داشتید برویم . شما به جمع حاضر در حسینیه فرمودید دوستان نامه ای برای من به این عنوان فرستاده شده است که چون عزاداری اعضای حسینیه مهدی موعود(عج) قبول درگاه حق و خانم حضرت زهرا (س) بوده به این مجلس دعوت شدید تا پای نامه های حاجاتتان مهر و امضا شود . خانمی از میان جمع به من اشاره کردند که ایشان را نبرید یعنی آن خانم بیننده خواب را که ایشان جزو عزاداران نبودند چون اصلا هیچ وقت اینجا حضور نداشتند . گفت خیلی دلم شکست بلافاصله شما فرمودید در تمام جلسات همراه ما بودند از پله های حسینیه بالا رفتیم وارد سالن بسیار زیبا و سرشار از نور شدیم جمعیت بسیار زیادی با نظم و احترام خاصی حضور داشتند گروه ما را با نام شما می شناختند سوال کردند شما همراهان خانم فلانی هستید ؟ وقتی مطمئن شدند به ترتیب اول آقایان و بعد خانم ها را در جایگاهی راهنمایی کردند همگی در سکوت مطلق با احترام نشستید، خانم حضرت رقیه (س) با پرچم یا زهرا (س) آمدند، خطاب به شما گفتند همگی حاجت روا شدید این پرچم هدیه ای است از طرف مادرم . بعد حضرت علی اکبر با پرچم یا ابوالفضل العباس (ع) تشریف آوردند پرچم را به شما دادند و فرمودند همگی حاجت روا شدید این پرچم هدیه ای است از طرف سرور آزادگان دو جهان . نور طلایی رنگی چنان ساطع شد که دیگر قادر به دیدن چیزی نبودم و صحنه محو شد.
یک دهه با خلوص آمدید با خلوص سینه زدید زندگی عادی تان را هم کردید ولی به طورحتم دست و پاهایتان را جمع کردید از خیلی از ریز اخلاقی هایی که قبلا انجام می دادید و متوجه شدید که غلط است جلوگیری کردید پاسخش این است ارزشش را ندارد ؟ شما که می خواهی به پیاده روی اربعین بروی باید بدانی کجا میخواهی بروی، باید بدانی با چه حسی می روی آیا همه اش را گریه کنم بروم ؟ نه که گفت . همه را فقط بفهم و برو این خیلی مهم است .
سوال: من همیشه خیلی در خلقت آفرینش تمرکز میکنم یا در خطبه اول حضرت علی (ع) که در مورد آغاز خلقت و آفرینش فرمودند و کلامی که شما گفتید خداوند همه جا هست و هیچ جا نیست من درکی از این موضوع ندارم می خواهم بدانم من تا چه حد باید متوجه آن باشم یا تا چه حد باید از آن فهم داشته باشم . من همین قدر که بدانم عالم محضر خداست و او را همه جا حس می کنم فکر می کنم در همین حد کفایت است.
استاد : اگر شما فکر می کنید برای شما در همین اندازه کفایت است، کفایت است .
ادامه صحبت از جمع : من خیلی در این زمینه مطالعه داشتم ولی به جایی نرسیدم .
استاد : اصلا این چیزی نیست که با مطالعه به دست بیاوری . اشتباه آدم ها همین است فکر می کنند با کتاب خواندن و این استاد و آن استاد رفتن می توانند به جایی برسند اصلا و ابدا . تو باید آرام آرام ظرفت را بزرگ کنی. ظرف برای بزرگ شدن، خالص شدن است، از دلبستگی ها، از وابستگی هایش کم می کند اخلاق رذیله کم می کند اخلاق خوب و سجایای اخلاقی را بالا می برد و.. با اینها باید خودت را بسازی نه کتاب لازم است نه این کلاس و آن کلاس و آن استاد لازم است هیچ، خیالت آسوده، استاد میخواهی امیرالمومنین ، تمام شد . خیلی ساده به اینجا و آنجا روی نیاورید. شما فقط باید بزرگ شوی . برای بزرگ شدن سجایای اخلاقی ات را بالا ببر مهربانی و سخاوتت را زیاد کن چشمت را از حرام دور کن، گوش ، کلامت را از غیبت و حرام دور کن. همیشه گفتم خدا هر چه را که گفته انجام بده، انجام بده هر چه را که گفته انجام نده، انجام نده. تمام. به خدا دین ما هیچ سختی ندارد سخت نگیرید الان ما می گوییم خدا، برای این که بدانیم شما نمی توانی خدا را مثلا بالای کوه خضر پیدا کنی نه هیچ لزومی ندارد آنجا خدا هم هست و هم نیست . اگر تو یک جایی را برایش قرار بگذاری پس جاهای دیگر خدا نیست ما می خواهیم این برای مردم جای بیفتد وگرنه هیچ کار دیگری لازم نیست . پس آن چوپان بی سوادی که همه عمرش را فقط با گوسفندان وسط صحرا سر کرده صبح زود رفته و شب تاریک برگشته او چطور خدا را بشناسد .
جوان های عزیز، اصل مهم آن است که قلب پذیرش کند وقتی که قلب تا لحظه آخر با خداست زیبا و جوان است خیالتان آسوده . اما یادتان باشد تا امروز هر چه بود پشت سر است از امروز یک استارت جدید است در استارت جدیدتان تو را به خدا مراقب باشید، قرآن بخوانید خیلی اوضاع بدی است. با خودم میگفتم این اسرائیل لعنتی با پهباد هایش کلی طلسم و جادوی سیاه هم فرستاده است . هر جا می روی همه با هم دعوا می کنند، حالا جالب است همه نان دارند می خورند همه مکان دارند می نشینند همه لباس دارند می پوشند ولی به هم چنگ می زنند این کارها را نکنید . هر چه را خدا گفته انجام بده، انجام بده ، هر چه گفته انجام نده، انجام نده به حرف هیچ کس دیگر هم گوش نکنید . من 30 سال پیش گفتم خدایا به من استاد معصوم بده من با هیچ کس دیگری کار نمی کنم در همه این سال ها هر وقت هر جایی گیر کردم یک جوری یک شکلی نشانم دادند که گویی پدری، مادری مهربان بچه اش را راهنمایی می کند شما هم همان کار را بکنید رمز من هم فقط همین است چیزی غیر از این نیست .

نوشتن دیدگاه