تعمقی بر سوره عنکبوت بخش پنجم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی بر سوره عنکبوت
- بازدید: 124
بسم الله الرحمن الرحیم
در قسمت قصه ی حضرت ابراهیم(ع) قرار داریم، وقتی ابراهیم(ع) قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد چنین شد:
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۲۴﴾
و پاسخ قوم ابراهیم جز این نبود که گفتند او را بکشید یا بسوزانید، هر کجا کلام حق است پاسخش ناز و نوازش نیست، پاسخ کلام حق سختی و آزاری است که از ناحیه نا حق به انسان وارد می شود اگر کسی فکر می کند چون حق گو است باید خیلی تکریم بشود اشتباه می کند کلام قرآن است خداوند فرمود وقتی ابراهیم(ع) قومش را دعوت کرد پاسخ قومش این بود، او را بکشید یا بسوزانید.
ولی خدا او را از آتش نجات داد آری در این ماجرا برای اهل ایمان حجت ها است، اما حضرت ابراهیم(ع) نمی دانست که نمی سوزد ولی ایمانش به خدا قوی بود، خدا را باور داشت، اما به این امید که چون من خدا را قبول دارم اتفاقی برای من نمی افتد پایش را داخل آتش نگذاشت. بسیاری از جوان هایی که در جنگ خانمانسوز بین ایران و عراق شهید شدند همین بود، خیلی از آن ها رفتند یا بدنشان معیوب شد برگشتند یا حتی سالم برگشتند ولی کسی که می رفت بر این باور بود در این قسمت فقط مرگ و زخم و آزار است، اگر بر این امید می رفت که چون ما بر حق هستیم، خدا را قبول داریم پس ما کشته نمی شویم، نمی میریم، زهی خیال باطل.
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۲۵﴾
گفت جز این نیست که شما به خاطر دوستی میان خودتان در زندگی دنیا به جای خدا بت هایی را گرفته اید، آن موقع این خانواده یک بتی داشت و آن یکی یک بت دیگر، برای این که خانواده ها با هم روابط دوستانه ای داشته باشند این به بت آن احترام می گذاشت، او هم به بت این، امروز بت های ما کجا هستند؟ ما بت پرست هستیم، بسیاری از نا حقی ها و روابط غلط حتی در اقوام نزدیک مان می بینیم برای این که مبادا به آن ها بر بخورد ساکت می نشینیم احترام هم می گذاریم، پس بت ما چه چیزی است؟ این بسیار مسئله مهمی است. در دوره فعلی می گوید بابا بی خیال این مجسمه های که در مغازه ها به خاطر گشایش و ... می فروشند همه ی این ها برای تزیین است، اگر آن موقع هر خانواده ای، قومی یک بت داشت، ما بت های بسیار زیاد در خانه هایمان، اقوام و دوستانمان داریم که دائما در حال پرستش آن ها هستیم چون قبولشان داریم، باید مراقب این گونه رفتارها بود.
شما به خاطر دوستی میان خودتان در زندگی دنیا به جای خدا بت هایی را گرفته اید ولی روز قیامت منکر یکدیگر می شوید. چون روز قیامت همه چیز واضح و علنی است دیگر نمی توانیم خودمان را گول بزنیم، بگوید، آخر می دانی من به خاطر این دلایل چنین کردم، آخر نداریم دیگر، آن جا همه چیز واضح و عیان در معرض نگاهمان است، آن جاست که منکر همدیگر می شویم نه، من اصلا این را قبول نداشتم ولی کو؟ رفتارها و کارنامه اعمالمان در دست ما است.
روز قیامت منکر یکدیگر می شوید همدیگر را لعن می کنید؛ ببینید تا کجا؛ و جایتان آتش است، کدام آتشی بالاتر از این که یک زندگی کوتاه کم ارزش دنیایی را خریدید و به جای آن یک زندگی ابدی و پر بها را ضایع کردید، آتشی از این بالاترهست؟ و برایتان هیچ یاوری نخواهد بود. دست به دامن هیچ کس هم نمی توانید بشوید، پارتی هم وجود ندارد اهل بیت پیامبر(ص) هم نگاهتان نمی کند.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۶﴾
آن گاه لوط به او ایمان آورد گفت من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او توانای حکیم است.
این هجرت دو نوع است، یکی به این معناست در این قوم تو را نمی پسندند، دوست نمی دارند، هم به خاطر یکتا پرستی آزار می دهند ترکشان کن برو، قید آن آسایش دنیایی را بزن به یک مکان و سرزمین دیگری هجرت کن، یک هجرت از این سخت تر داریم آن هجرت از خودت به سوی خدا است، ما در درونمان به طور دائم بت هایی داریم که با ما سر جنگ دارند ما را به سمت خودشان می کشند، ما می گوییم نه خدا گفته این کار را انجام نده، خدا گفته این چنین رفتار کن و... برای این که از دست این بت ها، شیطان ها خلاص بشویم از خودمان به سمت خدا فرار و هجرت کنیم.
که او توانای حکیم است، در هر دو حالت او می تواند بر اساس توانایی و حکومتش ما را به سمت رهایی هدایت کند.

