بخشی از گفتگوی آقا امیرالمومنین(ع) از خطبه 1 نهج البلاغه بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: نهج البلاغه
- بازدید: 78
-
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا گفتگوهای دهه اول محرم که اختصاصاً از نهج البلاغه گفتگو کردیم برای شما مثمر ثمر بود ؟ کسی هست که فکر کند که من نتوانستم بهره ای ببرم ؟
بنده به این فکر کردم این همه سینه زدن، این همه عزاداری و این همه تلاش برای یک شناخت بزرگ، و اگر با این همه فتنه ای که در تاریخ اتفاق افتاده است شیعه هنوز می تواند پابرجا باشد یک دلیل عمده ی آن پشتوانه ، گفتگوها، احادیث، روایاتی است که از ائمه معصوم برایش مانده است و امروز در شرایط فعلی سهم ما از سهم پیشینیانمان خیلی سنگین تر است، چون فتنه های اطرافمان به مراتب بیشتر است، بسیار فتنه، بسیار نفاق داریم برای همین روز به روز شرایط سنگین تر می شود و تنها چیزی که می تواند ما را نجات دهد این است که آب پاکیزه ی بدون میکروب را از سرچشمه بنوشیم، نه از میانه ی راه و یا حتی از وسط نهر چون بالاخره یک چیزهایی در داخل آن ریخته است و این سرچشمه برای ما کلام معصومانی است که در سال های متفاوت سختی های بسیار تحمل کردند، برای اینکه امروز از دینی که خداوند تعیین کرد و آخرین بار فرمود امروز پیامبر(ص) ، کتابتان قرآن و دینی که برای شما پسندیدم اسلام است که ما باید با این دین باقی بمانیم تا رستگار شویم و در جهان آخرت دستمان خالی نباشد.
بزرگ و سالار ائمه اطهار آقا امیرالمومنین (ع) هستند کتابی پر از نصایح و پر از راهکار دارند . بنده فکر کردم که بیاییم و در کنار قرآنی که تلاوت می کنیم نهج البلاغه خوانی هم داشته باشیم . این ها خیلی بالاتر از کلامی است از کتاب فلان نویسنده یا از مشاهدات من، خواب های صادقه و خیلی چیزهای دیگر... به همین دلیل گفتم که نهج البلاغه خوانی را آغاز می کنیم . حالا در فواصل هم مطالبی پیش آمد آنها را هم عنوان خواهیم کرد .
بخش اول خطبه ها
خطبه 1- عجز انسان از شناخت ذات خدا
این را اگر انسان ها بفهمند دیگر هیچ مجسمه ای، هیچ عکسی، هیچ چیزی را به عنوان یک شریک خدا در کتابخانه و در ویترین شان نگه نمی دارند. سپاس خدایی را که سخنوران از ستودن او عاجز هستند، سخنوران مردم عادی نیستند، کسانی هستند که از هر جا صحبت کنید از عهده ی گفتگو بر می آیند و معمولاً کسی حریف آنها نمی شود چون همه چیز را می دانند . می گوید حتی این ها از ستودن چنین خدایی عاجز هستند. و حسابگران از شمارش نعمت های او ناتوانند، همه حسابداران را جمع کنید بگویید بیایند با نرم افزار هایتان بزنید ببینید می توانید شما نعمتهای خدا را در جهان هستی برآورد کنید چه تعداد است؟ نمی توانند، هرگز نتوانستند بعد از این هم نمی توانند. تلاشگران از ادای حق او در مانده اند همه آنهایی که تلاش می کنند و به سختی می خواهند کاری کنند که از عهده آنچه که سزاوار خداست بر بیایند عاجزند، درمانده اند نمی توانند. خدایی که همت های عالی، عقل های ژرف اندیش؛ همت های عالی برای آنهایی ست که یک مطلب به او می دهید او در کوتاه ترین زمان و به بهترین وجه تهیه می کند می آورد، چون صاحب همتی بلند است، عقل هایی که عمیق می اندیشد، ساده اندیش و ظاهر اندیش نیست، ذاتش را درک نکند، ذات خداوند را درک نمی کنند. ذهن غواصان هوشمند علوم به او نرسد، می گوید کسانی که می افتند به اینکه علوم را کشف کنند، علوم را از ته دریاها هم که باشد بیرون بیاورند، اما ذهن اینها هم به ذات چنین خدایی نمی رسد.
پروردگاری که صفات او به خاطر نامحدود بودن به تعریف در نیاید، خدا نامحدود است به همین دلیل حسابدارهای بزرگ را هم تهیه کنیم و بگوییم بنویس، تازه آنها می خواهند نعمت خدا را بنویسند نعمت های خدا دیده می شود صفات خدا دیده نمی شود می گوید اینقدر صفات خدا نامحدود است که به تعریف در نمی آید. برای او وقتی معین، سرآمدی مشخص نباشد، این موقع شروع کرده این موقع هم از دنیا می رود، ندارد، چون خداوند فوق زمان و مکان است، تازه خودش زمان و مکان را آفریده است. مخلوقات را به قدرت خود آفرید، خدا با قدرت خودش همه مخلوقات را آفریده است. با رحمت خود بادها را فرستاد، چقدر قشنگ است در قرآن چقدر راجع به باد و باران و ابر خداوند صحبت می کند چون از دسترس انسان خارج است. به وسیله کوه ها اضطراب زمین را مهار کرد، زمین یک توپ گرد است ما روی زمین زندگی می کنیم هر آن در چرخش زمین به دور خودش حداقل می توانیم یکی از ما سر بخوریم بیاییم پایین، جاذبه داخل زمین جای خود، اما کوه هایی که روی زمین خداوند به وجود آورد عین میخ های بسیار سنگین زمین را حفظ می کند و سنگین می کند می گوید خدا این چنین است.
خطبه 1- بخش دوم
شناخت خدا مقدم بر هر شناختی است
سرآغاز دین معرفت ا…است ، دینی که آدمی معرفت به خدا ندارد دین نیست، کمال معرفت، باور داشتن و دل به او دادن است، آقا معرفت به خدا را اینطور تعریف می کند که شما باید بودن خداوند را باور داشته باشید و دل به چنین خدایی داده باشید، آیا اینطور خدا را دوست می دارید؟ اینطور دل به خدا می دهید؟ اصلا اینطور باورش کرده اید؟ حالا کمال باور را تعریف می کند، کمال باور به خدا، شهادت به یگانگی و پرهیز از شرک است، خدایی را باور می کنیم که یکی است و از شرک جداست ما پرهیز می کنیم. کمال یگانه دانستن خدا، چگونه خدا را یگانه بدانیم؟ یگانه دانستن خدا خالص دانستن اوست، خدایی یگانه است که خالص است هیچ چیز با او نیست، کمال اخلاص صفات خدا را از صفات مخلوقات پیراسته دانستن است، این خالص دانستن مفهومش این است خداوند صفاتی دارد که این صفات کاملا از صفات مخلوقش جدا و بری است، زیرا هر صفتی شاهد جدا بودنِ موصوف از آن است، می توانید این را تعریف کنید؟
سوال: تفاوتی که صفت، بین مخلوق و خالق دارد این است که در مخلوق مثلا صفت مهربانی شامل کاری هست که توسط مخلوق انجام می شود که ما به آن می گوییم مهربانی، اما در رابطه با خداوند مهربانی در ذات خداست ولی مخلوق عملی است که انجام میدهد.
استاد: کاملا درست است.
هر موصوفی گواهی می دهد که جدا از صفت است و آن را از جای دیگری کسب کرده است، موصوف، آن کسی که به او صفتی را اطلاق می کنیم او جدا از صفت است و او را از جایی کسب کرده مادر فرزندش را دعوا کند جیغ بزند بچه جیغ زدن را می آموزد و در فواصل، جاهایی که به مسئله ای بربخورد حتما جیغ می زند، یعنی آن صفت، صفتی نبود که باید می داشت بلکه از یک جایی آن را کسب کرده است. من خیلی جوان بودم همیشه می شنیدم از پدرم که می گفت هر کس هر شغلی را بردارد یا به آن مشغول شود، بعد از مدتی رنگ آن شغل را می گیرد عین آن شغلش می شود، مثلا نظامی ها اصولاً آدم های خشنی هستند، بانکی ها به طور معمول آدمهای حسابگری هستند، باید باشند و...
درحالی که خدا کمبودی ندارد او صمد است، همه چیز را از خودش دارد، الله صمد، خدا کمبودی ندارد که بخواهد از جای دیگری یاد بگیرد. کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را مقارن و همراه چیزی قرار داده است و نتیجه ی قرار دادن مقارن برای او این است؛ که خدا دو بخشی و خدا دوگانه بوده است هر چیز دوگانه حکم تجزیه پذیری دارد می تواند تجزیه شود و اجزایی برای آن تصور شود، و با فرض اجزا برای خدا پس او را نشناخته و بیراهه رفته است بلکه نوع دیگری از مخلوق را شناخته نه خدا را که خالق مطلق است.
سوال: در مبحث موصوف وصفت قسمت مخلوقات، صفت را اینطور معنی می کنیم که در خالق وجود ندارد درست است؟ ولی وقتی ما در قرآن می گوییم، إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ، یک صفتی است که برای الله قائل شدیم اگر ما خداوند را موصوف در نظر بگیریم طبق ادبیات و چیزی که من بلد هستم صفت می شود علیم ، قادر… که اینها را به خداوند نسبت می دهیم مثلا وَاسِعٌ عَلِيمٌ یا السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ، باید از کلام مولا سمیع را اینطور برداشت کنیم که سمیعی که من مخلوق ناچیز می فهمم با سمیع ایشان درجاتش فرق دارد درست است؟
استاد : درجات نیست، کلا فرق می کند شما می توانی امروز سمیع و شنونده باشی و فردا در اثر غضبت نه.
ادامه صحبت از جمع: می گویند ان شاءا… یک روزی قرآن توسط امام زمان (عج) تفسیرصحیح را به ما بگویند مثلا فرض بفرمایید ما در نماز میگوییم «سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ» «سبحان ربی الاعلی و بحمده» ایشان باید تفسیر کنند تا منِ نوعی بفهمم که واقعا یعنی چه ، الان وقتی شما می فرمایید و تفسیر میکنید انگار آن قرآن، تفسیر سوره توحید را به نحوی از کلام معصوم می شنویم درست است ؟ اینطور می شود تصور کرد ؟
استاد : درک داشته باشید، بله.
صحبت از جمع : در عالم وجود غیر از خدا چیز دیگری موجود نیست بنابراین در خصوص مخلوقاتی به نام بشر آن چیزی که در واقع بوجود می آید درصورت صفت یا به شکل اعمال یا به شکل اجسامی که تولید می شود یا بهتر بگویم تولیدات، اصل اینها به ذات الهی برمیگردد. در مورد صفت، مخلوق همانطور که جنابعالی فرمودید مخلوقاتی مثل بشر اکتسابی است در واقع کسب می شود حتی مهربانی که فرزند از مادرش کسب می کند، مادر از مادر کسب کرده و... ریشه اصلی برمیگردد به ذات اقدس الهی. بنابراین به سلسله مراتب همهی موارد اکتسابی است. به یاد دارم چند سال قبل یک بحثی خدمت شما داشتیم در رابطه با ایده ها و بدایع ای که توسط دانشمندان یا کاشفین ایجاد میشود شما فرمودید که حتی این موارد هم به ذات اقدس الهی برمی گردد، اگر کسی فرمول ریاضی را پیشنهاد می دهد و کشف می کند این در عالم وجود، وجود دارد که این کشفش می کند ابداعش نمی کند پس تمام علوم، حتی خارج از صفات، به ذات اقدس الهی برمی گردد و از آنجا سرچشمه می گیرد. مثلاً مهربانی یا هر صفت دیگر ذات الهی کاملش را دارد ممکن است من در رابطه با مهربانی جزیی از آن را داشته باشم این جزء مثل قطره ایست که از دریاست. قطره خصوصیات دریا را دارد اما ظرفیت دریا را ندارد در عالم خلقت همه ی امور اینطور است.
استاد : کاملا درست است.
صحبت از جمع : حضرت علی(ع) فرمودند چه کارهایی انجام بدهیم و چه کارهایی را انجام ندهیم که آن وقت برای خدا انگار تجزیه ای را قائل شدیم که در ذات خداوند نیست این بخش را من متوجه نشدم.
استاد : گفتیم کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را مقارن به همراه چیزی قرار داده است و این همراه چیزی قرار دادن یعنی اینکه خدا دوگانه و دوبخشی است آن وقت هر چیزی که دوگانه باشد حکم تجزیه پذیری دارد.
ادامه صحبت از جمع: لطفا با یک مثال توضیح دهید.
استاد : مثل بت های بت پرستان که دو تا بت داشتند هم یک بت مردانه و یک بت زنانه، یک بت نر و یک بت ماده، که این دو تا کنار هم که میشدند عملا تشکیل یک خدا می دادند چون از هر دو تا جنسیت را با هم داشتند و اینها قابل تجزیه بودند. خدا را با صفت مخلوقات تعریف نکنید خدا فرزندی دارد، خدا مرد یا خدا زن است می گوید این کار را نکنید آن وقت دوگانه می شود پس تجزیه پذیر است.
صحبت از جمع : صفتی که ما به عنوان مخلوق تعریف می کنیم همیشه ازقیاس می آید یعنی ما یک مهربانی را با مهربان تر تعریف میکنیم و هیچ وقت به یک تعریف ثابت نمی رسیم، از جانب دیگر ما خوب و بد، یا یک مثبت و منفی در ذهنمان از صفات ها داریم یعنی اگر ما یک مثبتی داریم باز به تعاریف خودمان یک صفات منفی برایش میسازیم مثلا در مقابل مهربانی غضب وجود دارد ولی وقتی این صفات را به بینهایت برسانیم برسد به خدا اصلا دیگر غضب منفی نیست.
استاد : اولا اینجا ما به هیچ وجه بحث قیاس نداشتیم.
ادامه صحبت از جمع : من برای تعریف صفت می گویم مثلا اگر ما یک صفت را به عنوان مهربان میشناسیم.
استاد : چیزی را که تو می گویی که مهربانی را میشناسیم و می توانیم مقایسه کنیم در مورد مخلوقات است. تو میخواهی بگویی که این مخلوقات ذره ذره بالا می آیند تا به خدا میرسند درست است ؟
ادامه صحبت از جمع: نه می خواهم بگویم که برای درک همان صفت خدا چون ما هیچ تعریف واضحی نداریم ولی یک ارتباطی باید با خدای خودمان بگیریم برای درک آن نیازی داریم که همان مقایسه است تا به برتر بودن آن برسیم و پذیرش آن که ما هیچ وقت آن مهربانی خداوند را درک نخواهیم کرد . از طرف دیگر ما صفات منفی را که می شناسیم و می توانیم نام ببریم ولی وقتی به خداوند می رسد آن صفات اصلا منفی نیست زیرا دقیقا به جا و درستش است مثال ساده آن را که بخواهیم بگوییم استاد در جایی که سخت می گیرد یا به شاگردش غضب می کند لطف است از این منظر آیا این قیاس عمودی که برویم درست است ؟
استاد : من بیشتر ترجیح می دهم مسئله را این طور نگاه کنم و آن این است که شما به شخص خودت نه مقایسه با آقای فلانی به نسبت طول عمری که کردی و تا اینجا آمدی می توانی خودت را برآورد کنی . خودت را با خودت قیاس کنی مهربان تر شده، شمای امسال با شمای سال قبل چه قدر با هم فرق کردند این پله پله رفتن را اگر با خودت قیاس کنی و پیش بروی به طور حتم در نهایت به خدا می رسی . ولی نه این که آدم ها را با هم، شما آدم ها را با هم چه کار داری ؟ می دانید شما که اینجا با هم نشستید در عمل یکی هستید، بیشتر از یکی نیستید از فهم به دور است ولی اگر ذره ای از این که به طور دائم بحث و جدل کنید فاصله بگیرید و بیشتر تلاش کنید بفهمید، بیشتر تلاش کنید که حس کنید . این فهمیدن است که شما را به سرمنزل مقصود می تواند برساند . من یک روزی در همین جلسات گفتم بین من و شما پر است شما خالی می بینید ولی من خالی نمی بینم من چرا خالی نمی بینم ؟ یکی از دلایلش این است آدم ها آرام آرام برای من همه یکی شدند و در این یکی شدن ها دیگر تفکیک نکردم تو خوبی، تو بدی . در یکی از جلسات که داشتیم عزیزی اینجا آمد و بعد از این که از اینجا رفت پیام های تند و تیزی برای من فرستاد که تو به من گفتی کافر. من هرگز به عمرم چنین کاری را با هیچ احدی نکردم چون هنوز نمی توانم بفهمم خودم از کفر کاملا دور هستم یا نه ؟ پس چطور می توانم به تو بگویم تو کافری، ولی می توانم بگویم بر اساس قرآن هر کسی این خصلت ها را داشته باشد حتما کافر است . امیر المومنین(ع) می گوید، قرآن می گوید، من که نمی گویم، ولی من هیچ وقت این صحبت را نمی کنم من در جوابش یک جمله گفتم که شما دچار توهم شدی، آن هم برای آن که کمکش کرده باشم تا ببیند واقعا توهم است یا نه ؟ بیشتر از این هم چیزی نمی گویم چه کار دارم ؟ من آرام آرام آدم ها را تفکیک نکردم آدم ها می آیند و از نظر من به هم میچسبند آن وقت دنیا پر است خالی نیست . اگر می خواهی موفق باشی هیچ وقت هیچ چیز را، دو تا آدم سه تا آدم را با هم مقایسه نکن تنها جایی که می توانی مقایسه کنی خودت با خودت است شمای دیروز با شمای امروز چطور بود ؟ چه قدر تغییر کرده این را می توانی مقایسه کنی وگرنه آرام آرام که پیش بروی دیگر این مقایسه را لازم نداری چون می افتی در یک دامنه ای که در آن دامنه تو و آن و آن و … همه را در خودش حل می کند . ما به این دنیا آمدیم تا خیلی از کارها را انجام دهیم و برویم، در آن دامنه بیفتیم و برویم و اصلا وظیفه مان یعنی همین .بگذریم از این که یکی دنبال پول، یکی دنبال مقام، یکی دنبال زن خوشگل، یکی دنبال مرد خوشتیپ است، ملک می خواهند زمین می خواهند… کوتاه بیایید اصلا ما به خاطر اینها اینجا نیامدیم . در زمینه حرکتمان نیاز به جا و مکان، نیاز به لباس، نیاز به خوراک داریم تا زنده بمانیم نیاز به دارو داریم تا درمان شویم و از این قسم بسیار ... پس شما آمدید تا روزی که بر می گردید یعنی آن وقتی که ما را درون قبر می گذارند شما در آن دامنه باشید آن وقت دیگر فشار قبر کجا بود ؟ آن وقت دیگر ترس از آن زیر کجا بود؟ چون شما قبل از این که به آن جا برسید در دامنه اش افتاده بودید . دامنه ای که متصل است تمام آفرینش، در وجود الهی. فکر نکن که حرف هایی که می زنم ساده است من خودم هم میدانم سخت است گاهی خود من هم می مانم ولی واقعیت این است که غیر از این نیست .
ما از این به بعد با کلام آقا کار می کنیم تا کسی نتواند بگوید این را فلانی می گوید غلط می گوید این را فلانی فکر می کند که درست است نه ما با امیرالمومنین(ع) کار می کنیم، فکر کنم این طور بهتر است . شما هم آن چه که گفتگو می کنیم حتما مطالعه کنید مطالبی که روی سایت می فرستند را بروید و بخوانید به همین سادگی . روزی یک حکمت از نهج البلاغه را بخوانید چون تک تک حکمت ها پایه و اساس زندگی تان است.
روزهای پیش رو هم روزهای خیلی امیدبخشی است و هم روزهای خیلی تاریکی است اگر می خواهید در این تاریکی ها نمانید بجنبید تکان بخورید کمی اضافه تان را زمین بریزید از لوازم زندگی گرفته لباس های اضافه و هر چه که دارید بدهید برود مردم لباس، مردم اثاث ندارند زندگی می خواهند وقتی اینها را جدا کردید زمانی که می خواهید لباس بپوشید یک ساعت نمی گردید این خوب است آن بد است این مناسب این مجلس هست یا نه ؟ یکی را بپوشید آراسته و تمیز باشید. .