تعمقی بر سوره قصص بخش سیزدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی بر سوره قصص
- بازدید: 111
-
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه ی سوره قصص گفتگو در مورد کسانی است که در مکه بودند و پیغمبر(ص) آن ها را به دین اسلام دعوت می کند، این ها اعتقاد دارند ومی خواهند باشند...
قَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۵۷﴾
و گفتند اگر با تو تابع هدایت شویم از سرزمین خود ربوده می شویم، آیا آن ها را در حرمی امن جا ندادیم که فرآورده های هرچیز را که رزقی از ماست به سویشان سرازیر می شود؟ ولی بیشترشان نمی دانند.
این ها گفتند ما در باطن به حقانیت اسلام باور داریم، اعتراف می کنیم ولی اگر بیاییم و این را در ملاء اعلام کنیم می ترسیم دشمنان اسلام به ما تهاجم کنند و ما را از این سرزمین اخراج کنند و ما جا و مکان و سکنی را از دست بدهیم، این سخن را عده ای از قریش و حارث بن نوفل گفتند اما خداوند می فرمایند شما چرا از دشمنان اسلام می ترسید؟ آیا مگر ما نبودیم که این جا را برای شما یک حرم امن قرار دادیم، مکه سرزمین خشکی بود به واسطه ی خانه ی خدا و آن عنایتی که پروردگار داشت شروع شد به این که محلی برای رفت و آمد گروه تجار باشد، داد و ستد بشود و روزی مردم بسیار. خداوند می گوید مگر ما نبودیم که برای شما آن جا را یک حرم امن قرار دادیم کسی به شما تهاجم نمی کند فرآورده های هر چیزی را که رزقی از ماست به سوی شما سرازیر نشده است؟ هر تجارتی که می آمدند و می رفتند غیر از تجار که سود می کردند مردم آن اهالی هم سود می کردند و روزبه روز مکه رونق پیدا می کرد، اما بیشترشان نمی دانند، مثل ما که نمی دانیم، خیلی ساده به شما بگویم هیچ کدام از ما نمی دانیم که این مملکت خود ما 500 سال یا یک قرن پیش دین داریشان چگونه بود؟ چه کسانی حکم می کردند؟ آیا کسانی هستند که تاریخ ایران را به طور کامل خوانده باشند؟ بحث دین را در این سرزمین خوانده باشند؟ نداریم، آن ها هم همین بودند اکثرشان نمی دانستند و خبر نداشتند چون یک زندگی مرفهی داشتند و می خوردند و می خوابیدند و تجارت می کردند و نمی خواستند این امنیت کاری و زندگی و تجاری شان را از دست بدهند، مانند من و شما، همه ی ما می گوییم وای الهی بمیریم برای بچه های غزه... اگر بگویند بیایید سرباز برویم و بجنگیم و آن ها را نجات بدهیم عده ی معدودی می روند.
ولی بیشترشان نمی دانند همان طور که ما نمی دانیم، اگر اسرائیل یا آمریکا پایش به این جا برسد با ما چه کار خواهد کرد؟ خیلی اتفاق ها می افتد کسی می داند آمریکا و انگلیس قبلا در این مملکت چه کاری انجام دادند؟ نمی دانیم، نسل جوان که اصلا نمی دانند، باز همسن و سال من اهل کتاب بودند مطالعه می کردند، بنده خیلی چیزها خواندم و خیلی چیزها می دانم، ولی نسل امروزه اصلا و ابدا، یا با گوشی بازی می کنند.. واقعا نمی دانم چگونه عمر خود را سپری می کنند.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ ﴿۵۸﴾
چه بسیار شهرها را که در زندگی خود سرمستی کردند هلاک کردیم این خانه هایشان است که بعد از ایشان جز اندکی خالی مانده که ما وارثیم.
وقتی یک دیاری سرنگون و هلاک می شود چه کسانی باقی می ماند که ارثیه ی آن خانواده ها را برای خودش نگه دارد، جزء تعداد اندکی، آن ها کسانی بودند که مورد تفضل خداوند بودند. بسیاری از انسان ها در زندگی های شهری سرمستی می کنند، بنده در چند سال اخیر با هواپیما سفر می کردم این بار به اجبار کارمان مجبور شدم با قطار رفتم تازه متوجه شدم، چه قدر هم با هواپیما غر می زنیم، زندگی شهری سرمستی می آورد.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ ﴿۵۹﴾
پروردگار تو هرگز ویران گر شهرها نبوده است، تا آن گاه که در مرکز آن ها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر ایشان تلاوت کند ما ویران کننده ی شهرها نیستیم مگر آن که مردمش ستمکار باشند.
اگر جایی ویران شد مطمئن باشید یک چیزی است که باید می شد اراده ی حق است، هیچ قوم نادانی را خداوند هلاک نمی کند، ابتدا راهنمایی می فرستد که همه چیز را به آن ها می آموزاند و بعد از این که گوش نکردند آن جا را ویران می کند.
ما ویران کننده ی شهرها نیستیم مگر آن که مردمش ستمکار باشند. شما امروز می توانید انتخاب کنید جزء کدام دسته از مردمان باشید، جزء ستمکارها، مست ها، خوش گذران ها، بی تفاوت ها، فکر نکنید منظور بنده این است که بروید پادگان اسلحه بردارید راه بیفتید به جنگ و جبهه، خیر، خیلی چیزهای دیگر است که باید در ابتدا درست بشود قبل از این که به آن جا بخواهد بکشد، اصل ماجرا آن جاست.
وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْ دَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۶۰﴾
و آن چه داده شده اید (همه ی شما خیلی چیزها دارید، قشری که در این جا نشسته شاید ضعیف و متوسط و قوی داشته باشد ولی به هر حال دارید) متاع و زینت زندگی دنیا است ولی آن چه نزد خداست بهتر و ماندنی تر است آیا نمی اندیشید؟ چه چیزی نزد خداست که بهتر است؟ ما همیشه این آیات را در دوره های قرآنی مان خواندیم و خیلی جاها شنیدیم متاع و زینت زندگی برای دنیا است اصلا در آن شکی نیست، خانه، طلا و جواهر، خانه و ملک می ماند و... ولی آن که نزد خدا بهتر و ماندنی تر است آن چیست؟
صحبت از جمع: تقوای الهی که برای هر دو دنیا است.
استاد: بخشی که برای آن دنیاست بله ولی آن نزد خدا نیست نزد من و تو است او تقوای الهی را یاد داد و ما اختیار کردیم ولی یک چیزی نزد خدا هست که هم بهتر و هم ماندنی تر است که آن خود خدا است، قرار است که ما در انتها به سوی خودش برگردیم و از خودش شویم، همان طور که از خودش جدا کرد و فرستاد.
پسرم در دانشگاه مبارکه اصفهان قبول شده بود به حاج آقا گفتم جوان و 18 سالش است آن جا بفرستیم؟ گفت بفرست، گفتم این کار غلط است، چه قدر شب ها در اتاق دو نفری با همدیگر گفتگو کردیم گفت خانم باید از ما جدا بشود تا زندگی را یاد بگیرد بعدها دیدم کاملا درست می گوید، خدا ما را از خودش جدا کرده تا زندگی را یاد بگیریم، بفهمیم که ما کجا بودیم، آن جایی که ما بودیم خیلی امن و امان بود، تا از امنیت جدا نشوی نمی فهمی کجا بودی.
پس آن چه که نزد خدا بهتر و ماندنی تر است خودش است باید برگردیم تا به خودش برسیم، آیا نمی اندیشید؟ پس متاع دنیا باید آن قدر در دست من و شما باشد که محتاج کسی نباشیم دست مان را به غیر خدا نزد کسی نگیریم، آسوده زندگی کنیم، سرما ما را بپوشاند، گرما ما را خنک کند، به اندازه داشته باشیم و بخوریم و... ولی بیشتر از آن برای دنیاست، ما زیر خاک می رویم و آن از ما خیلی قدرتمند تر است و بالای خاک می ماند.