جلسه دوازدهم ادب جسم خیال عقل وقلب
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: ادب جسم ، خیال ،عقل و قلب
- بازدید: 2807
-
بسم الله الرحمن الرحيم
در اصول کافی جلد دو آمده است که رسول خدا (ص) بعد از نماز صبح جوانی را دیدند که آثار ریاضت در سیمای او نمایان بود . سؤال فرمودند که ای زید در چه حالی هستی؟ عرض کرد ای رسول خدا در حال یقین هستم . حضرت فرمودند برای هر یقینی حقیقتی و آثاری هست حال حقیقت و آثار یقین تو در چیست؟ جوان گفت یا رسول ا.. بر اثر یقین همواره محزون هستم ، (خوب دقت کنید این محزونی مفهومش این نیست که همیشه در دین ما عزا است ، در پرانتز این را بگویم . محزون کسی می شود که تازه می فهمد از کجا اومده به این ناکجا آباد و نگران است که این مسیر را چطوری می خواهد بر گردد. آیا به سلامت می رسد یا خیر؟ این دوری محزونش می کند . ) ، جوان گفت یا رسول ا.. بر اثر یقین همواره محزونم . شبها خواب را از چشمانم ربوده ، نفسم به کلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا کرده است تا جایی که انگار عرش پروردگار را می بینم که برای حساب نصب شده ، همه برای حساب قیامت محشور شده اند . من در میان آنها هستم . رسول خدا (ص) فرمودند ای مردم این بنده ای است که خداوند قلبش را به ایمان منور کرده است . به جوان فرمودند این حالتی را که در آن هستی حفظ کن . از دست نده
در این روایت نکات بسیار ظریف و زیبا و عدیده وجود دارد . من نمی خواهم وارد توضیح این روایت شوم . این را برای شما قرائت کردم که از این نکته بهره ببرم . جوان عرض کرد یا رسول ا.. من عرصه قیامت و جهنم و بهشت را آماده می بینم . ما خیلی چیزها را گاها می بینیم اما ما داخلش نیستیم . اما جوان گفت خودم را ( مهمتر از همه ) در قیامت می بینم . یعنی در اون عرصه حاضر مشاهده می کنم . پیامبر (ص) هم تائید فرمودند . پس نمی توانیم بگوییم که جوان خواب و خیالبافی داشت . چون پیامبر خدا (ص) حرفش را تائید کرد پس نتیجه می گیریم که در دنیا می شود این اتفاق بیفتد که در سجاده نمازت نشسته باشی ، نفست بالفعل در بالاترین عوالم عالم وجود حاضر باشد . تو در سجاده ات نشسته ای ولی نفست در حال سیر در عوالم مختلف عالم هستی است . خب این چه موقع امکان پذیر است ؟ وقتی این حرکت یا این حالت امکان پذیر است که بپذیریم نفس ناطقه انسان وسعتی بدون توقف دارد . می گوید " فلان جا خیلی بزرگ است ، خیلی وسیع است . : خب چقدر؟ می گوید : "از اینجا شروع می شود تا فلان جا می رود ، هزارها کیلومتر وسعت دارد . " این لایقف نیست . این بدون توقف نیست . یکجایی محصور می شود اما نفس ناطقه انسان بدون توقف است ، وسیع است . یادتون است ؟ چندین بار تا حالا توی صحبت هایم گفتم که یک جوانی آمد گفت من مراقبه می کنم . مدتها هم مدیتیشن می کردم ولی یکجایی رسید که سقف است و بالاتر از اون نمی توانم بروم . گفتم من نمی دانم تو چیکار می کردی اما این را می دانم کاری که من می کنم سقف ندارد . هر چه که تو عرضه ات هست بری برو . کسی جلویت را نمی گیرد . دارای پهنه بسیار بزرگی است . پس اولین قدم اینست که قبول کنیم نفس ناطقه مان اینقدر وسیع است که توقفی در آن وجود ندارد . مقامش مقام ما سوا ا.. است ، یعنی به غیر از خدایی همه کمالات وجود را می تواند داشته باشد . عجب چیزی هستیم خبر نداریم . منتهی باید توجه داشته باشیم توانایی داشتن چنین کمالاتی در عالم وجود غیر از این هست که الان ما هستیم . پس قدم اول مهم است که انسان بفهمد چنین وسعتی در وجودش است و باید بالفعل شود آنوقت هست که تازه می فهمد کجا برود ، دامن پیغمبر (ص) را می گیرد. دامن پیغمبر (ص) را می گیرد و می گوید : " یا رسول ا.. شما قلب هستی که در همه عوالم هستی سیر کردید . من را هم با آنها متحد کن . " تازه گدایی میشوی که شب جمعه اش را پیدا می کند ، چه موقع برود گدایی . چون شب جمعه همه برای خیرات مرده هاشون خرج می کنند. وقتی شب جمعه برود گدایی برای خیرات خرج می کند کف دست این هم یک چیزی می گذارند . وقتی بنده به اینجا رسید میرود دامن آقا رسول ا.. (ص) را می گیرد که آقاجون شما یک قلبی هست که به همه این عوامل سیر کردی ، در همه آنها چرخ زدی . من را هم با اونها متحد کن . اونوقت هست که یک مولوی پیدا می شود، یک چیزی می گوید دل ما را گر گر آتیش می زند .مولوی می گوید:
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم باز همان جا رویم جمله که اون شهر ماست
باز هم برمی گردیم آنجا چون شهر ما کجاست ؟ آنجا ، چون ما اینجا مسافریم . در این مسافرخانه چندی می مانیم ؛ چقدر دنبال لباس می گردی ، چقدر دنبال غذا می گردی ؟ مگر چقدر می خواهی در این مسافرخانه بمانی ؟
ما به فلک بوده ایم ، یار مَلَک بوده ایم باز همان جا رویم ، جمله ، که آن شهر ماست
خود زِ فلک برتریم ، وز ملک افزونتریم ( چه موقع ؟ وقتی که کامل برمی گردیم ) زین دو چرا نگذریم ، منزل ما کبریاست
عالم خاک از کجا ، گوهر پاک از کجا بر چه فرود آمدید ، باز کنید این چه جاست
بخت جوان یار ماست ، دادن جان کار ماست قافله سالار ما ، فخر جهان مصطفاست
اگر آقای ... این جا بود این را می شنید می پرسید : این نفس ما این قدر وسعت دارد ، بی توقف است پس چرا ما احساس نمی کنیم ؟ همه این را می خواهند ؛ همه می گویند اگر راست می گویی پس چرا ما احساس نمی کنیم ؟ به خدا من راست می گویم تقصیر من نیست شما بی احساس هستید . علت یابی از اصول اولیه هر کار صحیحی است . آنچه که نفس را به خودش مشغول می کند و مانع حرکت بی توقفش می شود دنیاست . پس قدم اول : انصراف از دنیاست ، دنیا را سه طلاقه کنید نمی شود ؟ امتحان کنید هیچ کسی مانع شما نیست فقط خودتان مانع هستید ؛ ما همیشه می گوییم ، من هم می گویم من هم باید تا حالا شما را رها می کردم می رفتم ، شما جزو دنیای من هستید ؛ چه کسی وادارم می کند ؟ محبتی که به شما دارم ، اگر این را می گذاشتم زمین می گفتند : بیا برو ، بیا برو تو دیگر به درد اینجا نمی خوری . این محبت نباشد نمی توانی که بنشینی کنار این ها با این ها صحبت کنی ، کار کنی بیا برو . شب جلسه امیرالمومنین (ع) یک آقایی آمد از من یک سوالی کرد ، یک بار جوابش را دادم . دوباره رفت چند دقیقه بعد دوباره همان سوال را به یک شکل دیگر بیان کرد دوباره سوال کرد ؛ دوباره جواب دادم . دفعه سوم که آمد گفتم ای کاش مقنعه نداشتم موهای سرخودم را می کندم ، چرا نمی فهمی ؟ من به تو می گویم نه ، تمام شد دیگر .
از دوستان جمع : این نفس که فرمودید : نفس ناطقه شامل همه نفس هاست ؟
استاد : بله ، همه .
قرار شد که انصراف بدهیم از دنیا ، پس باید بمیریم ؟ نه ، چون پروردگار عالم ما را بدون حکمت به این دنیا نفرستاده است . باید در دنیا زندگی کرد اما بهره وری از دنیا در این عمر کوتاه زمینی سیری ندارد ، آدمیزاد سیری ندارد . به همین دلیل هم پروردگار برای بهره بردن از همه چیز در این عالم قواعد و احکامی قرار فرموده است . اگر بر اساس این قوانین حرکت کنیم به طور حتم هم بهره کافی که مد نظر پروردگار برای خلق دنیا بوده خواهیم برد ، هم به طور کامل نفس وسیع و بی انتهای ما را صددرصد در قبضه خودش نمی تواند بگیرد که از رشد و تعالی باز بماند . پس قدم اول انصراف از دنیاست ، اما یک امایی وجود دارد . چون نفس ما هم اکنون در تمام عوالم غیب حاضر است برای آگاه شدن از این حاضر بودن عمده حرکت توسل به پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) است . خدا در فطرت همه ما کمالات را قرار داده است اما وقتی دنیا را می طلبیم اراده مان به سوی دیگری مِیل می کند . اگر بخواهیم سود ببریم باا نصراف از دنیاطلبی و هدایت بزرگان دین اراده فطرتمان و اراده نفسمان در دنیا هم سو می شود ؛ وقتی هم سو شد ما می توانیم از حجابها عبور کنیم و حقایق موجود را پیش روی خودمان نگاه کنیم .
بارزترین خصلت دنیا که حجاب کامل بین ما و حقایق قرار می گیرد زمان مندی دنیاست . باید بدانیم ذات عالم ماده عین حرکت است ، راجع به این مسئله خیلی گفتم در کلاس معرفت . از رشد دانه گندم گفتم ، گفتم ، گفتم . ذات عالم ماده عین حرکت است ، زمان هم حاصل حرکت است ؛ پس دنیا عین زمان است ، اگر بخواهی از ذات دنیا آزاد بشوی باید از ذات زمان آزاد بشوی . چه طوری ؟ این که خیلی کار سخت شد ؟ دین راهکار آزاد شدن از زمان را ارائه نموده است . حالا به این یک دانه جمله آخر بنده به قدر کافی فکر کنید ، تعمّق کنید تا اگر فرجه ای بود در جلسات بعدی توضیحات بیشتری در این زمینه خدمت شما عرض کنم .
پرسش از جمع : بالاخره این لباس تن هست . ما دنیا را سه طلاقه بکنیم ، پیر هم که شدیم هر بار یک جایی از بدنمان هم درد دارد
استاد : اگر سه طلاقه کردن دنیا را توانستید معنی بکنید ، جوابتان را می دهم .
ادامه صحبت از جمع : می خواستم شما زحمتش را بکشید .
استاد : همه اش که من بگویم ، پس چه موقع شما بگویید ؟ باید به این جملاتی که گفتم فکر کنید . ببینید حرفم تمام شد ، کوتاه ، مختصر ، مفید ، چرا ؟ برای باید به تک تک جملاتش فکر کنید . دنیا را ترک کردن معنی اش چیست ؟ دخترهایمان شوهر نکنند ، پسرهایمان زن نگیرند ، بروند گوشه غارها زندگی کنند ، معنایش این است ؟ نه ، متاسفانه این طور نخواهد بود و خوشبختانه برای بهره بردن از دنیا به قدر کافی ما احکام داریم . تمام این جاده هایی که از هر سو دارد می آید یک نقطه در مرکز دارد . من از تک تک این جاده ها دارم شما را می آورم و انتها شما را به این نقطه مرکزی که اسمش دین است می رسانم ، خب . یعنی وظیفه ام این است ، اصلاً کار من الان این است . و دین تشکیل شده از کتاب احکام الهی در سایه سخنان اهل بیت (ع) ، حالا اگر که نخواهید که سخنان اهل بیت (ع) را شروع کنید به مطالعه و اگر نخواهید به احکام کتاب خدا با دیده بازتر و دقیق تری نگاه کنید هیچ کاری برایتان نمی شود انجام داد . چون اصلاً نمی توانید از دنیا بگذرید ؛ می گوید : ای بابا ، من که حالا قند دارم ، چربی و اوره ام هم بالاست از این دنیا خوردن فقط نان می توانم بخورم و فلان چیز دیگر چرب و شیرین هم که نمی توانم بخورم . هیکلم هم که از قیافه افتاده ، دیگر لباسهای آن چنانی و بِرَندهای آن چنانی هم که به هیکلم نمی خورد نمی توانم بپوشم ، خب دیگر در این دنیا چه دارم ؟ خودت خبر نداری . یک نفر پیدا بشود یک سوزن بزند روی آن نقطه حساس زبانت را باز کند ، ببین به دنیا چه طوری آن وابسته ای . یک نفر بگوید که اشکال بچه شما این است ، پشت و رویش می کنید . دنیا فقط خوردن و پوشیدنش که نیست ؛ فقط بهره بردن از خوشی هایش که نیست ، خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد . می آیند کنارت از فلان فرد چیزی را تعریف می کنند هنوز نمی توانی بگذری . می گویی : واقعاً این طوری گفت ؟ می بینی این همه هم در این کلاس این بیچاره گلو پاره می کند ، حرف می زند ولی کو آدم شدن ؟ خودمان شدیم ؟ پس هنوز به دنیا وابسته هستیم . پارامترهای وابستگی به دنیا خیلی زیاد است ، خیلی بیشتر از حد تصورتان .
از دوستان جمع : فردی می روند خدمت یکی از معصومین از فقر و نداری گله مند می شوند ، حضرت می فرمایند : چند هزار دینار بدهم چشمت را می دهی ؟ می گوید : نمی دهم . همین طوری یکی یکی تمام اعضای بدن را که سالم بودند می گویند . پس می گویند : مرد تو چرا اظهار فقر و نداری می کنی و این قدر ثروتمندی ، من این همه پول به تو می خواستم بدهم یک دانه از اینها را از تو بگیرم . می خواستم بگویم که چند سال پیش کتابی را به ما دادید با عنوان کتاب زندگی " رامپا " که یک مـؤبد تبتی چه سختی می کشیدند . یک موردش طریقه ورود به این عبادتگاهها این بود که بچه سه ساله باید 72 ساعت تمام جلوی در ورودی این معبد می نشست و یک سیب را روی سرش نگه می داشت . فقط یک یا دوبار در روز اجازه می دادند برای دستشویی رفتن تا ببینند لیاقت دارد وارد این معبد بشود برای تعلیمات بعدی یا نه . وقتی آدم این ها را می خواند می بیند دین خودمان چقدر راحت ، چقدر سهل ، با یک ترک دنیا آن هم نه این برویم جنگل و غار از زندگی و آدم ها دور بشویم . با یک کم از خودخواهی مان گذشتن و خالی شدن می رسیم . اگر لازم می دانید این کتاب را به جوانان توصیه کنید .
استاد : جوانان ما خیلی وقت ندارند بهتر است که تلاششان را بگذارند روی قرآن . چون خیلی زمان ندارند برای یاد گرفتن .