پرسش و پاسخ شماره صد و بیست و دوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 116
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت از جمع: لطفا در مورد کم و کیف نذرهایی که اعلام کرده بودید توضیح دهید.
استاد: در مورد نذرهایی که گفتم، سفره صلوات، سفره خانم ام البنین، شما می توانید خودتان یک گروه جمع آوری کنید دور هم و سفره صلوات بیاندازید هیچ چیز خاصی هم ندارد هیچ آداب و ترتیبی مجوی، کلام ساده است، دور هم می نشینند با هم صلوات می فرستند و به 14 معصوم تقدیم می کنند و ازاو در خواست می کنند که دوست من امروز این حاجت را دارد از 14 معصوم حمایت و پشتیبانی شان را درخواست می کنند یا اگر سفره خانم ام البنین که آن را هم آداب خاصی دارد آن هم همین طور، با صلوات و تلاوت قرآن انجام می شود. ، لقمه های سفره خانم ام البنین نان و خرما است که درست می کنند و شمع هم در سفره می توان گذاشت .
صحبت از جمع: در مورد نذر 1001 حمد اگر حواسمان نبود و بیشتر شد اشکالی ندارد؟
استاد: خیر ، شما 5 کیلو شیرینی نذر می کنید و می روید شیرینی فروشی می گوید شد 6 کیلو، می گویید کم کن؟ نه عیب ندارد. از آنچه نذر کردید کم نگذارید بیشتر شد اشکال ندارد. خیلی نذر مجربی است من هر جا گیر می کنم بدو بدو می روم در خانه ی امام رضا (ع) پنجره فولاد را می گیرم و تق تق می زنم می گویم آقا جون من خیلی گرفتارم نمی خواهی به دادم برسی؟ واقعا خیلی جاها به دادم رسیده است.
صحبت از جمع: تعداد صلوات سفره صلوات چه قدر است؟
استاد: اصولا اگر بتوانند 140 هزار صلوات را در یک نشست انجام بدهند خیلی ارزشمند است که آن می شود تعداد آدم های بیشتری اما اگر تعداد کمتری بود بارشان سنگین تر می شود و زمان بیشتری می برد این جوری نیست که 14 تا بخوانیم تمام شود.
در سینه ی هر که ذره ای دل باشد بی مهر تو زندگی اش مشکل باشد.
در هفته ای که گذشت پرسشنامه ای خدمتتان دادیم در متن این پرسش ها برای کسی ابهامی وجود داشت ؟
صحبت از جمع: سوالی که چند درصد پس از دوست داشتن کار را از صمیم قلب انجام دادید؟خب وقتی ما کاری را دوست داریم از صمیم قلب می باشد ،!!من متوجه نشدم.
استاد :ما بحثمون روی کاری بود که شما دوست نمی داشتید بعد یک جوری نگاهتان را عوض کردید که این کار را دوست داشته باشید ،این کاری را که تلاش کردید دوست داشته باشید چند درصد از صمیم قلب انجام دادید ؟ این یعنی عین همان کاری انجام دادید که از اول دوست می داشتید ، به این کار را چند درصد رسیدید ؟
ادامه ی صحبت :در سوالی پرسیده شده شما نگرش های منفی را با نگرش های مثبت عوض کردید ،اصلا توانستید موفق باشید ؟ چند درصد موفق بوده اید اگر موفق بودید میزان تغییر خود را درصد بدهید.
استاد :در ابتدا از شما سوال کردم اصلا موفق بودی این کار را بکنی ؟می گویی بله ،خب چند درصد ؟شما مثلا می گویی 20%، اما در سوال بعد می گویم اگر موفق بودید میزان تغییرتان را درصد بدهید ؟تو عوض کردی اما بعد از عوض کردن چقدر تغییر بوجود آمده ؟آن تغییر در ادامه را درصد می خواستیم آیا موفق بوده اید تغییر کنید ؟می گویید بله ،چقدر تغییر کردی ؟این چقدر باید ملموس باشد ،باید بدانی که چقدر از ماجراها در شما به واسطه ی این نگاه ونگرش شما را به جلو برده و تغییر داده ؟این را باید درصد بدهید . من چرا درصد گذاشتم ،چون وقتی عدد می دهیم این عددها با آدم حرف می زنند اگر بگویی 80% خودت میگویی نه،اگر بگویی 5% خودت متعجب می شوی و به خودت می گویی عزیزم خیلی کم است این همه تلاش کردی فقط 5% ؟وجود عدد به این شکل به خاطر این است که می خواهم شما را به این سمت حرکت بدهم.
صحبت از جمع :گویا به واسطه این صحبت ها و سوال ها ناخودآگاه ملکه ی ذهنم شده وبدون غر کارهایی که دوست نمی داشتم را انجام می دهم و بدون توجه کردن برایم پیش آمد،حتی طرف مقابل از من عذر خواهی کرد و دیگر شر به پا نشد،ولی خب به دلیل ایستادن زیاد کمر درد گرفتم .آیا وقتی می خواهیم کاری انجام دهیم باید ابتدا به اینها توجه کنیم ؟
استاد :نه ما برای شما راه های متعدد باز کردیم خداوند در قرآن می فرماید :حضرت موسی برای قوم های مختلفی که به اصطلاح پیوست خورده بودند ،آب می خواستند وسر آب دعوایشان شد ،خداوند فرمود عصایت را بزن زمین ،زد زمین ،دوازده عدد نهر آب باز شد ،برای هر کدام یک نهر آب ،ما این را برای شما فرستادیم برای اینکه یک مسیرهایی را باز می کند حالا اگر شما بدون اینکه به این نگاه کنید یک حرکتی را انجام دادید خوش به حالتان و اگر کمر دردتان به واسطه حرص و جوش نبوده هیچ اشکالی ندارد ،وقتی من حرص میخورم یا حس می کنم اینجا حق نیست و آزارم می دهد ودر عین حال ملاحظه می کنم فعلا طرف مقابل چیزی متوجه نشود و من هم بروز نمی دهم پاهایم به شدت درد می گیرد و این خیلی بد است.
ادامه ی صحبت :وقتی خدمت حضرت رضا (ع)حمد شفا می فرستیم در ابتدا سلام می دهیم و من قبلا در دل گفتم و باید حتما به زبان بیاورم که این حمدها برای کیست ؟یا یکبار نیت بکنم کافیست ؟ هر بار بعد از هر بار نماز بگویم؟
استاد :چرا انقدر تنبل شدید ،4 تا کلام با امام گفتگو می کنید بد است ؟با امامت حرف بزن ،ببینید ما تکلیف نمی کنیم ما می ایستیم با آقا صحبت می کنیم سری پیش سفر مشهد از بچه هایم خواستم مرا کنار در ورودی بازرسی قرار بدهند ولی نپذیرفتند ،چون ابراز می کنم آقا جان من کوچکت هستم آمدم به دیدنت ولی این بچه ها باید ویلچر من را هُل بدهند و من راضی نیستم شما به من توجه کن من از همین جا جلوی در حرفهایم را می زنم،همچنین من در خانه ام وقتی با آقا کار دارم می گویم آقا سلام عرض می کنم ،آمدم خدمتتان ،عربی حرف نمی زنم ،هیچ سختی هم به خودم وارد نمی کنم ،آقاجان خانم فلانی به من زنگ زده التماس دعا گفته ،آقای فلانی اینطور گفته ،او این شکلی گفته است. بله بعد هر نماز، چون به تنهایی می گویی وبرای یک نفر طلب شفا می کنی ودیگر چندنفر دیگر را به آن وصل نکن.
صحبت از جمع : چند درصد از نبرد های ذهنی برای چیزهایی که تغییرشان در دست شما نیست جلوگیری کردید؟لطفا مثالی بزنید متوجه نشدم ؟ من چطور به این سوال درصد بدهم؟
استاد :امروز راننده تاکسی به من می گفت حاج خانم می بینی نه باران می آید نه برف .خیلی جالب بود این حرفها را خانم دکتر هم گفتند و به من گفتند به نظرت چرا این ور مملکت برف و باران نمی آید ولی بیرون مملکت می آید ولی به ما نمی رسد ؟گفتم نمی دانم ،گفت واقعا نمی دانی ،گفتم بله گفت چرا نمی دانی شما معمولا خیلی چیزها را می دانید،گفتم برای اینکه من نمی توانم عوض کنم ،حتی پیش می روم می فهمم فلان کشور اینجا به ما زور گفته این کار را کرده و آن کار را کرده خب من می توانم فلان کشور را ساقط کنم ؟نمی توانم پس برای خودم جنگ ذهنی بوجود نمی آورم اما خب برف و باران می خواهم و از خدا در خواست می کنم رحمتش را برای ما هم بفرستد ،ما خواهان رحمتیم .تمام.این جلوگیری از نبرد ذهنی است.اگر مثل من توانستی جلوی ورود مسائل به ذهنت را و دست اندازهایش را بگیری میشود صد درصد ،مورد بعدی.دختر جوان با شوهرش دچار اختلاف است واز دست همسرش شاکیست و می گوید اینجور کرده اینجور گفته وهمچنین شوهر هم شاکیست ویکی یکی کارهایش را می گوید خب می رود داخل و مواجه می شود با یکسری کارها و می گوید ای چشمت درآید مردک تو چرا اینجوری کردی مرد هم می گوید ای چشت درآید خانم تو چرا این حرف را زدی ،خب به من چه !من نمی توانم برای این زن و مرد کاری بکنم نه زورم به آقا می رسد و نه به خانم ،تنها کاری که می توانم بکنم این است که بگویم خدایا اینها بنده های تو هستند خودت حل و فصلش کن ،تمام شد ،نبرد ذهنی پرید ،دیگه از اینجا تا آشپزخانه می روم هنوز ذهنم برای ماجرای زن و مرد کار نمی کند دنبال کار خودم می روم.
صحبت از جمع :باوجود فصل سرما توجه کردم درختان جوانه زدند و شاخه های نو آوردندکمی برایم عجیب بود ولی گفتم خدایا بزرگی به خودت است حالا من نمی دانم برداشت من درصد میگیرد یا به موارد های دیگر هم توجه کنیم ؟
استاد :همه ی اینها را جمع کن ببنید اینجا برنده ای ،مورد بعد برنده ای ،مورد بعد برنده ای؟
صحبت از جمع : من روی این سوال یک مقدار مشکل داشتم . آیا توانستید به اندکی خلاقیت در مسیر تازه دست یابید ؟ چند درصد ؟ این را من نمی دانستم که باید چه درصدی بدهم یا اصلاً این سوال برای من مفهوم نبود از شما خواهش می کنم که بفرمائید .
استاد : خلاقیت یعنی پیدا کردن .... ببنید این برای من خلاقیت بود . جوانه ی درخت را دیدم و به جای اینکه بگویم آخ آخ .ببین . برف و باران نیست خدا ذلیلتان کند چه کار دارید می کنید ؟ یک شکل نگاه این بود. من از جوانه های گیاه به این نقطه رسیدم که جوانه های من کو ؟ می شود خلاقیت .شما خانم هستی و داری در مسیر آشپزی کار می کنی در کار آشپزی ات این بار یک چیزی را اضافه می کنی یا یک چیزی را کسر می کنی چرا ؟ چون همه ی توجه ات روی آن است به چیز دیگری فکر نمی کنی فقط با آن قابلمه ی غذا یا آن ماهی تابه ی غذایی آن چیز جدیدی که درست می کنی می شود خلاقیت تو . یک نازنینی برای من لیموترش را ورقه کرده است و آن را خشک کرده است ولی نه خیلی در یک ظرف برای من آورده است . وقتی من گل گاوزبان را دم می کنم ، لیمو عمانی می اندازم. باید هم بیاندازم . ولی خب تلخ می شود دیگر اکثراً تلخ می شود مثل زهر مار آن را می اندازم و چقدر هم کیف می کنم چقدر هم برای او دعا می کنم این هم خلاقیت است تاحالا این را شنیده بودی ؟ در دمنوش هایتان این لیمو ترش را بیاندازید این می شود خلاقیت .
صحبت از جمع : استاد شما کماکان در جریان کارهای من در رابطه با افراد خانواده هستید . کارهایی به من ارجاع می شود که چون به دنیا مربوط می شود و من را از فضای حسینیه دور می کند سعی می کنم اگر فقط شخصاً به خودم مربوط است از آن بگذرم ولی چون در رابطه با افراد خانواده است متاسفانه نمی توانم همین باعث می شود که بالاجبار به خاطر برآورده شدن خواسته ی آنها این کار را انجام دهم اوایل خیلی نق می زدم و شدیداً آسیب می دیدم خدایا ! من نمی خواهم به دنیا وصل باشم و .... . یعنی الان 27 سال است که پدر فوت کردند من درگیر هستم و هنوزآن نتیجه ای که باید را نگرفتم . یک سالی هست ، گفتم بیا یک کار کن اصلاً نگاه نکن ایشان خواهر تو است یا آن حرف را مادر زد فکر کن که بنده ی خدا زد تو می توانی در مقابل بنده ی خدا اعتراض کنی ؟ نمی گویم صددرصد موفق شدم ولی به قدری به آرامش رسیدم.
استاد : بسیار عالی .
خب واما این دو سوالی که یکی از آنها را الان گفتگو کردیم و من می خواهم یک چیز دیگر هم برای شما بگویم . خود من در یک خانواده ی پررفت و آمد بزرگ شدم خانه مان خیلی بزرگ نبود ولی قوم و خویش مان فراوان بود الان که کم شده چون همه ی آنها مثل خود ما پیر شدند درب و داغون شدند و دیگر نمی توانند بیایند و بروند ولی ما خیلی پررفت و آمد بودیم در میان کسانی که رفت و آمد داشتیم متاسفانه کسانی هم پیدا می شدند که من اصلاً آنها را دوست نداشتم . رفتنمان به آن خانه یک جور زجر بود ، علی الخصوص مواقعی که به خانه ی ما می آمدند و مهمان می شدند معمولاً هم دختر بزرگ مجبور به پذیرایی بعد تدارک سفره ، مادر اهل کرمانشاه و به شدت سفره باید چند مدل ترشی، چند مدل مربا ، چند مدل شور ... این و آن . خب همه ی این ها کار است دیگر برای من خیلی شکنجه بود . در سنین 10 یا 12 سال.من هم اهل غر زدن به پدر و مادرم نبودم مثل ماشااله بچه های امروزه . اه این چی است ؟ اه آن چه کاری است ؟ اصلاً اهل این گفتگوها نبودم به هیچ وجه . در خلوت خودم خیلی غر می زدم نق می زدم خدایا این چه وضعی است من دیگر مردم ،چقدر باید تحمل کنم ، آخر این ها کی هستند که به خانه ی ما می آیند و می روند . از این حرف ها بسیار. بالاخره یک روزی به خودم گفتم که فکر کن سفره آرایی می خواهیم بکنیم برای چه کسی . سفره آرایی کار قشنگی است. مثل یک تابلو می ماند فکر کن داری یک تابلو درست می کنی . مهم نیست چه کسی از آن می خورد . یعنی به اینجا رسیدم که برایم دیگر مهم نباشد چه کسی می خواهد از این سفره بخورد . ولی سفره آرایی کار قشنگی است و تو هم آن را دوست داری پس به خاطر خودت که دوست داری به نحو احسنت انجام بده پذیرایی کن من بسیار در گفت و گو سخن ور بودم چون اهل کتاب هم بودم جملات زیبا خیلی بلد بودم معمولاً از مردم از آنهایی که به خانه ی ما می آمدند به نحو احسنت جملات زیبا برای پذیرایی می گفتم .گفتم در پذیرایی کردن با جملات شیرین و پر محبت هم دوست داری صرف نظر کن چه کسی جلوی تو است .تو برای خودت ارزش قائل شو کاری را انجام بده که دوست داری و کامل هم انجام بده این گفت و گو به این زیبایی بچه گانه بود این همان قصه ای است که کاری را دوست نداریم ولی جهت آن را عوض می کنیم و می رسانیم به نقطه ای که دوست داشتن ما باشد زجر نکشیم. در مورد این سوال که چند درصد در باور شما جای گرفت اگر شما نبودید هستی چیزی کم داشت ؟رفتم در مقالات قبلی مان یک مقاله ای داریم به عنوان پروردگار را از میان کلام مولا امیرالمومنین علی (ع) درک کنیم این بخش پنجم آن بود یعنی بخش های قبلی هم داشت اگر خواستید این را بفهمید این مقاله را بخوانید تا درک کنید که خلقت چطور آغاز شد پهنه ی گیتی قبل از آغاز خلقت یک صفحه ی بی نقش بود هیچ چیز داخل آن نبود یک صفحه ی بی نقش ، اما آن زمانی که اراده ی الهی قرار گرفت این صفحه پر از نقش های گوناگون شد اینجا سفید بود ولی وقتی اراده کرد پر از نقش شد این نقش ها ما هستیم حالا اگر در این صفحه در این نوشته ها یک واو بردارید یک الف آن را بردارید چه اتفاقی می افتد آن واو و الف مختص من بود اگر من نباشم آن نقش ها این را کم دارد پس اگر من نباشم پهنه ی هستی چیزی حتی یک ذره ی بسیار کوچک هم باشد کم خواهد داشت.
صحبت از جمع : من فکر می کنم این سوال شاه کلید است یعنی کسی که این را متوجه شود بقیه ی سوال هایی که پرسیده شده ناخودآگاه حل می شود چون آدمی که عزیزی را از دست می دهد آدم خیلی مرگ و میر می شنود ولی وقتی که کسی خیلی برای او عزیز است از دست می دهد آنقدر آن جای خالی غیر از دلتنگی و ندیدن و همه ی اینها آن جای خالی برای همیشه هست انگار در هستی یک دایره ای نیست مثل همان واوی که شما می گویید در جمله ها نباشد وقتی این را درک می کنید متوجه می شوید نبودن تو می تواند چه اثری در دنیا بگذارد حالا غیر از خانواده شما قطعاً خیلی چیزهای دیگر هم آسیب می بیند که شاید الان متوجه نباشی قبل از جلسه به دوستان گفتم چقدر ما راحت مرگ از خدا می خواهیم اگر درک کنیم چه نقشی در این دنیا داریم زمان مرگ ما می رسد قطعاً روزی خواهیم مرد ولی هیچ وقت زودتر از موعد نمی خواهیم. چون ما خودمان جهان هستی هستیم یک عزیزمان را از دست می دهیم یک تکه از جهان هستی مان را از دست دادیم.
استاد: همین طور است کاملاً وقتی هم که دوره ی ما تمام می شود و ما میرویم هستی با اینکه ما عزیزی از دست دادیم فرق می کند به طور حتم نقطه ی دیگری در نقطه ی ما جایگزین می شود به همین زیبایی.
من الان دو هفته است روی عاطفه کار می کنم باورتان می شود؟ عاطفه چیست؟ عاطفه را تعریف کنید عاطفه در انسان ها، ما می گوییم دوستمان خانم عاطفی ای است چرا می گویم عاطفی ست؟ از کجا پیدایش کردم؟ شما هم به آن فکر کنید.
صحبت از جمع: احساس لطیف
استاد: احساس لطیف را معنی کنید آیا عاطفی بودن معادل یک چیزی دیگر بودن نیست؟ و آن یک چیز چیست؟ پیدا کنید.
صحبت از جمع: من دو گفتگو داشتم یکی در حوزه خلاقیت برای من اینطور بود،یک شاه کلید داشته هرکجا برنده شدم از این شاه کلید استفاده کردم یک سوال خیلی ساده ست و آن هم اینست که اگر اینطور نبود چه ممکن بود؟ حالا این را شما می توانید در آشپزی بکار ببرید در حوزه اختلافات و مسائل خانوادگی بکار ببرید در حوزه شغلی و همه جوانب زندگی این سوال کلیدی را می توانید استفاده کنید مثلا اگر من با برادرم اختلاف دارم اگر فرض کنید اختلاف ما در مورد یک ارثیه ای هست اگر آن ارثیه در بین نبود بین من و آن آدم چه چیزی ممکن بود؟ اینجاست که خلاقیت ظهور می کند چون شما یک عامل بازدارنده خلاقیت را کنار می گذارید آن چیزی که باعث شده در مسیر زندگی همواره تصمیمات مشابه بگیرید را کنار می گذارید و می گویید اگر این عامل نبود حالا چه چیزی ممکن بود چه نوع رابطه ای با برادرم می داشتم؟ اصلا ممکن بود شرایط خانوادگی مان تغییر کند ممکن بود شرایط شغلی مان تغییر کند باهم یک شراکت شغلی می کردیم و و و ... شما قیمه را می پزید می گوییداگر در آن دارچین نزنم چه چیزی بجایش می توانم بزنم ممکن است به جای آن یک چیز دیگری بزنید و یک غذای خیلی خوشمزه درست کنید بنابراین این سوال کلیدی شاه کلید خلاقیت است اگر فلان چیز نبود چی ممکن است؟ امیدوارم که به درد جمع بخورد، یک مطلب دیگر هم در مورد سوالی که چند درصد در باورتان جای گرفت که اگر شما نبودیدهستی چیزی کم داشت. با شما درمیان می گذارم به این معنی نیست که در مورد آن به یک یقینی رسیده ام و دارم یک گزاره دینی را می گویم من خیلی به ان فکر می کردم از این جنس که جهان در ساحت ما شناخته می شود بعنوان انسان یعنی من به شخصه بصورت یگانه برای شخص خودم می گویم نه برای عام.ما یک دیدگاهی که نسبت به دنیا داریم مثل سینمایی می ماند که همواره باز است و هزاران نفر می آیند و آن فیلم را می بینند ممکن است ما هم در آن سینما برویم یا نرویم آن سینما سرجایش است ما نسبت به دنیا همچین حسی داریم معمولا، یعنی جهان قبل از ما بوده است بعد از ما هم خواهد بود، حالا ما یک تایمی آمدیم و می رویم، ولی یک دیدگاه جدیدی را در مورد خودم داشتم نگاه می کردم و آن هم اینست که دنیای پیش از ما را به ما نشان بدهید یعنی دنیای پیش از شخص خودم را، هر کسی این سوال را از خودش بپرسد دنیای پیش از من کو؟ دنیای پس از من کو؟ آیا اصلا حقیقت دارد؟ ایا اصلا وجود داشته است؟ ما با یک سری دسترسی هایی از جنس بشر مثل تاریخ مثل افسانه کتب اسطوره و غیره در مورد گذشته اطلاعات داریم حقیقت امر اینست که بصورت حقیقی هیچکس در مورد دنیای پیش از شخص خودم مثلا ۱۲ بهمن ۶۳ هیچکس نمی تواند به من دسترسی بدهد یعنی جهان در محضر من از ۱۳ بهمن ۶۳ شروع شده و در تاریخ ایکس هم تمام خواهد شد و دیگر جهانی وجود ندارد این نگاه به این معنی که جهان در ساحت من معنا پیدا می کند حالا این من را نمی خواهم «من» نفسانی مطرح کنم در ساحت من الهی من ایی که اصلا منشا وجود است چونکه جهان در ساحت من معنی پیدا می کند شاید رویکرد من را نسبت به کم اهمیتی خودم نسبت به جهان کاملا تغییر بدهد یعنی یک لحظه تصور بکنید که ما می گوییم مرگ لحظه ای ست که شما از جهانی به جهان دیگری می روید تصور بکنید که مرگ به معنای نیست و نابود شدن است یکی از شما بعد از اینکه نیست و نابود شد جهان را به من نشان بدهد جهان کجاست؟ جهانی وجود ندارد، فلذا به نحوی انگار هست جهان در هست من خلاصه می شود این چیزی ست که برای خودم کشف کردم گفتم درمیان بگذارم شاید شما سرنخ جدیدتری دادید .
استاد: قشگترش کجاست؟ که این «من» «من» ی که شما هستید و ۱۲ بهمن فلان سال نبوده قبلش را هیچ چیز نداریم از روز ۱۳ بهمن پیدا می شود در عالم پیدا می شود و در یک روزی که معلوم نیست کی است این عالم را ترک می کند چرا آمده اصلا برای چه آمده؟ اگر قرار باشد قبلم را ندانم بعدم را هم ندانم این فاصله به چه دردم می خورد؟ این فاصله برای این است که من بفهمم من در این فاصله ماموریتی دارم کارهایی دارم که فقط من می توانم انجام بدهم، نه هیچکس دیگری اگر قرار بود یک کس دیگری انجام بدهد او در این فاصله می آمد پس در این فاصله فقط من می توانم آنچه را که موظف به آن شدم انجام بدهم و اگر من نباشم انجام نخواهد شدچون این «من» باید انجام میداد «من» های دیگری می آیند خیلی از «من»ها می آیند آنها برای خودشان را انجام می دهند ولی اینی که باید تو انجام می دادی نیست، به همین دلیل هم نفس انسانی را در قرآن چقدر خداوند محکوم می کند قتل نفس را چقدر بد می گوید .
ادامه صحبت : یک تعبیری هم وجود دارد و اینست که می گوید شاید اصلا جهنم انسان آن لحظه ای ست که آنچه که می توانست بعنوان انسان باشد با آنچه که هست تقابل پیدا کند، و این تقابل همان جهنم خواهد شد.
صحبت از جمع : من اعتقاد دارم که هیچ چیزی در این دنیا بی دلیل آفریده نشده است سوالی که چند درصد در باورتان جای گرفت که اگر شما نبودیدهستی چیزی کم داشت. را من صد درصد زدم چون واقعا به این موضوع اعتقاد دارم و همه چیز در این دنیا مانند پازلی است که هر کدام ما در این پازل نباشیم در این دنیا خلل ایجاد می شود و در آن دنیا هم وقتی درمقابل پروردگار قرار می گیریم اگر هر کدام ما به دلیلی نباشیم آنجا هم پازل ناقص است . من یک فیلم مستندی درباره زیر دریا دیدم که در آنجا زیر خاک دریا را نشان می داد و غواصی که فیلم برداری می کرد این خاک را کنار زد و مشاهده شد که موجودات بسیار ریزی در آنجا زندگی می کردند و توضیح می داد که اینها خوراک موجودات آبزی دیگر هستند پس به این نتیجه می رسیم که همه چیز هدفمند بوده و صد در صد اعتقاد دارم که ما بی جهت آفریده نشدیم و هستیم تا به حیات خود در این دنیا ادامه دهیم و زمانی هم اگر ما نباشیم کسان دیگری می آیند و وظیفه ی ما را انجام می دهند و جای خالی ما را پر می کنند و ادامه دار می شود ونمی شود گفت که ما همین جوری به دنیا آمدیم من در خانواده ام هم همین حس را کردم که اگر من نبودم یک جای خالی بود که ممکن بود اصلا بقیه نباشند پس به این نتیجه می رسیم که حتما هدفمند بوده است.
صحبت استاد : این نگاه خیلی خوب است این را سخت نگه دارید ولی در عین حال به آن توجه کنید . اگر شما نباشید و جایتان خالی است حالا که امروز هستید چه می کنید به این هم فکر کنید . ما خوشمان می آید می گوییم امروز اگر من نباشم چه می شود جای من خالی است حتی علف هم در آن رشد نمی کند مردم همه می فهمند نه امروز که هستم چه کار می کنم چه قدر فهمیدم که برای چه آمدم به چه دلیل آمدم ولی خب عصبانی می شوم از دست کارهای اضافی که به گردنم می افتد دوست ندارم. من دوست دارم در آن مسیری که انتخاب کردم بروم ولی به من می دهند خیلی هم عصبانی می شوم و می گویم آخر این چه وضعی است چرا من باید این قدر سختی بکشم چرا من این قدر باید ناراحتی بکشم و بعد بر می گردم و می گویم و نگاه می کنم اگر تو نبودی چه می شد خیلی افتضاح می شد خیلی وضع بدی بود . عیبی ندارد خدا را شکر که هستم حتی به قیمت سختی کشیدن من باشد .
صحبت از جمع : چه قدر توانستید انسان کاملی در این هفته باشید ؟ امروز که به حسینیه خواستم بیایم گفتم به حسینیه ای می روم که به اسم انسان کامل است و من چه کاری می توانم بکنم . همین طورفکر می کردم خوب من دو ساعت سر کلاس سرم را به درد می آورد برای همین با خودم قهوه می آورم تا بخورم پرسیدم چه کاری می توانم بکنم دسترسی به انسان کامل که ندارم گفتم قهوه درست می کنم تا به دوست بغل دستی ام بدهم که خواب آلود است و این طور سعی کردم ارادتم را به انسان کامل را نشان دهم .
صحبت از جمع : پاسخ من در مورد سوالی که چند درصد در باورتان جای گرفت که اگر شما نبودیدهستی چیزی کم داشت. شاید متفاوت باشد ولی مسئله به سمت جایی رفت که نام انسان کامل برده شد . ما این را باید بدانیم که خداوند در قرآن می فرماید هر کاری را که انجام می دهید خداوند می بیند رسولش می بیند و مومنین . این مومنان را بعضی گفتند شهدا و صلحا ولی در تشیع قطعا امامان هستند . ما اصلا نمی توانیم خودمان را از زیر نظر امام زمان خارج کنیم . موضوع این است که توجه کنیم مثل آن است که چند کودک در اتاقی بازی می کنند و آن پدر یا ولی اینها از پشت پرده ای اینها را می بیند . بعضی شان خیلی شلوغ کاری میکنند و می گویند کسی نیست . بعضی شان زیرک هستند می گویند اگر الان هم نیست می آید و اثر کار ما را می بیند . بعضی خیلی خیلی زیرک هستند می بینند آن پرده تکانهایی می خورد می گویند همین الان دارد می بیند . اصلا نیازی نیست تا با امام زمان ارتباط برقرار کنیم شما سعی کنید تا ارتباطتان را با امام زمانم قطع نکنبد آن بچه که دیگران را هل می دهد نشوید . جبرئیل وقتی که چند بار بر پیامبر وحی شد پیامبر جبرئیل را به صورت یک شخص عربی می دیدند . حقیقت جبرئیل یک بار یا دوبار مکشوف می شود و پیامبر می فرماید که جبرئیل ملا بود یعنی تمام عالم را پر کرده بود . حالا این پیامبر ما زمانی که به معراج رفتند جایی رفت که آن جبرئیل که ملا بود و تمام عالم را پر کرده بود گفت من از این بالاتر نمی توانم بیایم و تمام امامان ما هم همین هستند یعنی از حضراتی که به شهادت رسیدند از حضرت فاطمه زهرا و امام زمان اینها تمام عالم را پر کردند . این که شما در هر جایی به اینها سلام می دهی و حالت دگرگون می شود به خاطر آن است که تمام عالم را پر کرده اند نه فقط کره خاکی را . پس ما کارمان سخت است اگر بخواهیم خودمان را از زیر نظر اینها و احاطه اینها خارج کنیم ولی خوب چون زمانی مانند آن بچه های بازیگوش هستیم ممکن است در این دنیایی که در آن زندگی می کنیم این و آن را هل دهیم و ما اگر فقط به این توجه کنیم که ولی ما به غیر از رسول و خدا ما را از پشت پرده می بیند خیلی از امورات زندگی مان بهتر تنظیم می شود .
استاد : من کاری که جدیدا انجام می هم آن است که هر کاری را که می خواهم بکنم می گویم خداوند در این چنین مرحله ای با بنده اش چه کار می کرد ؟ مگر نه این است که می فرماید شما خلیفه من در روی زمین هستید . خدا با بنده هایش چه برخوردی می کرد تو سعی کن همان کار را بکنی . خیلی جاها متضاد است با آن چیزی که دلم می خواهد . گاهی دلم می خواهد یکی را بگیرم به دیوار بزنم ولی به خودم می گویم مگر تو که خطا می کردی خداوند تو را به دیوارکوبید ؟ نکوبید. تو هم نکوب به او عیان کن که این بد است خیلی سخت است . در برقراری عدالت ،محبت کردن ، انفاق کردن ، بخشیدن، تنبیه کردن . گاهی لازم است یک جاهایی تنبیه شود . خداوند در قرآن فرمود از این به بعد هر جایی کافران را دیدی بکشید پس من باید آن خط مشی را داشته باشم باید آن بینش را پیدا کنم کجاست که باید بکشم ؟کجا اجازه دارم ؟ ما آدم را نمی توانیم بکشیم اما آن رابطه را یا آن حرکت را می کشم . پیرو گفتگوی شما من هم این کار را می کنم و دقیقا معتقدم که ما هر لحظه در محضر خداییم . خدایی که پیامبر و بزرگانش را بر ما حجت قرار داد مگر می شود ما در محضر او باشیم ولی در محضر اینها نباشیم . پس نگاه کنید اگر امام زمان بود در این مورد چه کار می کرد ؟ این را چه می کرد آن را چه می کرد . اینها نکات ریزی است و فکر نکنید در یک چیز خیلی بزرگ است نه در همین رابطه های ریز ریز زندگی مان است . مثلا فکر می کنم این را به فلانی نگویم بهتر است بعد فوری به خودم می گویم که می خواهی دروغ بگویی نه بابا دروغ که نمی گویم می گویم اگر نگویم بهتر است . می گویم اگر آقا بود چه می کرد ؟ اگر خانم حضرت زهرا بود چه می کرد ؟ تو همان کار را بکن . من در شهادت خانم بود که در فشار بدی بودم ولی هر چه سعی کردم نتوانستم جلسه را کنسل کنم . گفتم تودائم او را صدا می کنی دائم با او حرف می زنی چطور شد که اینجا می خواهی جلسه اش را کنسل کنی تو اصلا اجازه این کار را نداری . بعد دیدم همه چیز قشنگ جور شد و ما هم اینجا حضور پیدا کردیم و دوستانمان همه آمدند و به فیض آن هم رسیدیم . خیلی مهم است .