منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره صد و هفدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 684

بسم الله الرحمن الرحیم

ما حکایتمان حکایت عجیبی است باز گفتم امروز هم تکرار می کنم من نه طرف دار کسی هستم و نه دشمن کسی . یادتان هست هفته قبل گفتم بودن با نبودن برای من یکی است من نه طرف دارم و نه دشمنم . من شاهدی هستم در دنیا که همه چیز را می نگرم شما هم توانستید دنبال من آیید نتوانستید تنتان سلامت . خدایا به حق این روزها به ما رحم کن چون آن چیزی که من می بینم این بنده ها درست بشو نیستند و تو می خواهی باز هم سخت تر بگیری خوب پدرمان که در می آید . اگر سخت تر و سخت ترش کنی تکلیف من چیست من که دور از جان شما مانند کرم خاکی روی زمین افتادم و وول می خورم برای خاطر آن که سرم بلند نباشد بگویند سربلند است گردنکش است نیستم آن وقت تکلیف من چیست ؟ خیلی روزهای خاصی است هم روزهای بزرگی است برای بزرگ شدن هم روزهای سختی است برای له شدن حالا خودتان انتخاب کنید .
صحبت از جمع : دلنوشته قشنگی را دیدم نسبت به خدا که دوست دارم آن را برایتان بخوانم . خدایا به احترام زندگی مهربان می مانم . یادم باشد زندگی انعکاس رفتار من است . انعکاس من بر من پس حواسم باشد که بهترین باشم تا بهترین را دریافت کنم همه چیز در کائنات مغناطیس است . وظیفه من حرکت مداوم به سوی کمال است .
استاد : این واقعیتی است که به هیچ وجه نمی شود آن را انکار کرد همه هم باید به آن توجه کنند . منتها واقعیت این است که ما می خوانیم و می پسندیم و سرمان را تکان می دهیم و می گوییم به به اما واقعیت این است که این به به گفتن ما خیلی جنبه قشنگی ندارد چون این به به گفتن ها وقتی ارزشمند است که اینها در ما اجرا شود .
گام اول ما حرمت نگه داشتن بود یک نمونه از حرمت نگه داشتن را بگویید .
صحبت از جمع : فکر کنم جایگاه آدم ها در فرهنگ های مختلف مشخص است مثلا یک نفر کارمند و یک نفر رئیس است و هر اشکالی که آدم ها داشته باشند مثلا اگر کسی در جایگاه کارمند است باید احترام رئیسش را داشته باشد حرمت بگذارد حالا هر جایگاهی که دارد مثلا سوادش کم است این حرمت باید حفظ شود .
صحبت استاد : ومن که مقابل شما هستم این مثال شما را دوطرفه اش می کنم . به همان اندازه که کارمند باید حرمت رئیس را داشته باشد رئیس هم باید حرمت کارمند را داشته باشد .
صحبت از جمع : من صبح که به ورزش می روم بچه های دانش آموز که رد می شوند اکثرا سیگار می کشند و من به دود حساسیت دارم . به خودم گفتم ای کاش حرمت جمع را نگه می داشتند و این کار را در جایی انجام می دادند که من اذیت نشوم . او که نمی داند من ریه های حساس دارم و یکی هم قلبش مشکل دارد این شکستن حرمت من می شود .
صحبت استاد : قطعا همین طور است . هر چیزی که در جمع بر کسی دیگر ضرر باشد قطعا شکستن حرمت آن جمع است و خود سیگار کشیدن یکی از آن ها است که در جمع حرمت را می شکند . شما به مغازه می روید آقا با سیگار روشن داخل می آید من همیشه با خودم می گفتم کاش قدم بلند بود و بالا سرش قرار می گرفتم و دو تا پس گردنی می زدم تا سیگار کشیدن یادش رود .
خانم ها و آقایان به این نکته خیلی توجه کنند در حریم خودتان ،خودتان می دانید دوستی است صمیمیت است ولی در جمع که قرار می گیرید حتما هوای هم را داشته باشیم . ما می گوییم حرمت امام زاده را متولی آن نگه می دارد .
ادامه صحبت از جمع : امروز که با همسرم صحبت می کردم . پسر بچه ای در پارک نشسته بود و من با گوش خودم چیزهایی شنیدم که گوش من دلش نمی خواست بشنود من قبلا شنیده بودم که شما اجازه ندارید و حرمت گوش من را باید نگه دارید و این آویزه گوشم بود . این پسر بچه اصلا کلمه ای را نداشت که در آن حیا داشته باشد یا یک تک کلمه ای که در آن حرمت وجود داشته باشد .
صحبت از جمع : احترام به قوانین هر مکان و فضایی خودش حرمت ایجاد می کند مثلا من سال ها که به این مکان مقدس حسینیه می آیم و به ساده ترین قوانینش احترام نمی گذارم و حرمتش از بین می رود . بارها از من درخواست شده که در حیاط را ببندید و اکثرا می بندیم ولی در ورودی راه پله بارها خواهش شده که بسته شود گربه می آید مزاحمت ایجاد می کند حالا من به آن قانون حرمت قائل نشدم و اگر از صد بار دو بار گربه آمده و ایجاد مزاحمت کرده حرمت این قانون از بین رفته یا با ورود به راه پله لطفا موبابل ها را خاموش کنید تا سیستم ها به هم نریزد حالا همین چیزهای ساده را جلو برویم فکر کنم حرمت همه رعایت می شود .
استاد: وقتی ما می گوییم کلاس ساعت شش شروع می شود و راس شش استارت می زنیم دوستانی که بعد از شش می رسند عملا وقتی زنگ می زنند یک بنده خدا به اندازه نصف جمله منفک می شود تا در را باز کند ولی ما به دلایل شرایط جامعه مان که واقعا وضع بدی دارد و هیچ وقت نمی شود حساب کرد که ترافیک به چه صورت خواهد بود با آن کنار می آییم ولی لااقل می توانیم وقتی از در داخل شدیم بیشتر در خانم ها تازه هم را بغل می کنند حال و احوال می کنند خانم بنشین تازه می گردد ببیند کجا جا هست از این سوی می کشد تا آن انتها می رود نه این کار را نکن حرمت کسانی که نشستند و می خواهند مطلب را گوش کنند باید نگه دارید .
صحبت از جمع : حرمت اقوام مختلف را نگه داشتن ، من خودم تا چند وقت پیش رعایت نمی کردم . هر قومی برای خودشان آداب و سنن خاص خود را دارند حتی در بحث، وصلت کردن و ازدواج باشد یا سر کار و همکار باشد که خوب حرمت قائل شدن به آداب و رسومشان مهم است . حالا من خودم جزو افرادی بودم که خیلی رعایت نمی کردم و ایراد هم می گرفتم . ولی الان آموختم که کارم اشتباه بوده .
صحبت از جمع : یکی از همکارانم تعریف می کرد که برای خواهر زاده اش می خواستند به خواستگاری بروند و اینها با خانواده عروس که تماس گرفته بودند پدر عروس گفت که هفته دیگر ما مسافرت می رویم و اگر شما می خواهید بیایید باید پنجشنبه صبح تا ساعت ده اینجا باشید و پدر داماد پرسیده که چرا تا ساعت ده گفت که پسر من نمی تواند زود بیدار شود و شما باید در این ساعت بیایید و چون ما هفته دیگر مسافر هستیم زود باید حرکت کنیم این خیلی مرا ناراحت کرد و گفتم زندگی که بخواهد با این شیوه شکل بگیرد.
استاد: گاهی سن ها که بالا می رود تفکر ها چپه می شود و تفکر ها که چپه می شود توقعات هم از آن سو چپه می شود . خیلی نمی شود روی اینها حساب کرد . مهم آن است که بقیه چه می خواهند بکنند . شما مختارید خوب نروید با خانواده هایی که چنین رفتارهایی دارند می توانید اصلا معاشرت نداشته باشید . می گوید نه بابا این پسر دختر را می خواهد اگر می خواهد دندش نرم باید برود و با این مسائل کنار آید هیچ راهی دیگر وجود ندارد . شما هیچ وقت یک آدم هشتاد ساله را نمی توانید تفهیم کنید که آقا طرف غریبه است حواست هست ؟ خواستگاری می آید این چه توقعاتی است که شما دارید . دیگر نمی شود این کار را کرد اما ما بحث حرمت را در جمع حالا از بچه های کوچک را شروع می کنیم حرمت یاد دادن تا سنینی که درکشان می کشد که باید حتما حرمت ها حفظ شود .
صحبت از جمع : در جمع همکاران که می نشینیم یک از همکاران بسیار حزب اللهی است و خیلی هم در جمع ما نمی نشیند من تا ساعت یک و نیم تا دو با اینها می مانم ، حالا جوی که الان به وجود آمده من چیزی نگفتم و گفتم هرکس سلیقه و خواست خودش را دارد از هفته دوم و سوم شروع کردند که ما به این مذهبی ها خیلی رو دادیم هی حرمت اینها را نگه داشتیم اینها هم فکر کردند که خبری هست چهره من هم نشان نمی دهد که آدم مذهبی باشم چیزی نگفتم و سکوت کردم بعد هی دوزش را می بردند بالا ما دو سه تا همکار هستیم که نماز ظهر که می شود می رویم نمازخانه مدرسه و نمازمان را می خوانیم و هیچکس هم هیچی به ما نمی گوید جوک هم می گویند و با هم می خندیم یکی از اینها آمد و یک جوک گفت از اهل بیت آمد که این را تمامش کند دیدم نمی شود گفتم آقای محترم شما آدم تحصیلکرده ای هستید همه ما که اینجا هستیم بالاخره دو کلاس سواد داریم این چه حرفیه که دارید می زنید؟ چرا به امام زمان (عج) دارید توهین می کنید؟ گفت به شما نمی آید که اینجوری باشید شما اعتقاد دارید؟ گفتم بله عزیزم اعتقاد دارم چرا بی حرمتی می کنید؟ شما این همه گفتید من تا بحال چیزی گفتم؟ گفت نه! گفتم خواهش می کنم دیگه چیزی نگویید. حالا نمی دانم ترسیدند گفتند حزب اللهی هستم ولی از آن لحظه به بعد تمام شد حالا می نشینند و جوک می گویند و من هم با آنها می گویم و می خندم ولی تمام شد یعنی یک امکانی را گذاشتم دیدم اگر چیزی نگویم اینها همینطور می روند و اصلا نمی شود تحمل کرد با احترام نه با عصبانیت گفتم درست نیست آخر من احترام به شما می گذارم شما هم احترام بگذارید.
استاد: اصلا حرمت گذاشتن به دیگران حتی اشکال دیگران را گرفتن عصبانیت جا ندارد در کمال آرامش و در کمال ملایمت باید گفتگو کرد و طرف مقابل باید ببیند که حرفش آنقدر ارزشمند نبوده که شما دکوراژه کند ولی حرف شما او را دکوراژه خواهد کرد برای همین حرمت نگه داشتن اتفاقا در قالب خشمگین نبودن اتفاق می افتد. خشم از مواردی هستش که همه حرمتها را می شکند همه چیز را می شکند. من همیشه می گویم که خشم از آتش است و جن هم از آتش است مواظب خودتان باشید.
ادامه صحبت از جمع: البته عصبانی شدم نمی توانم کتمان کنم ولی یک چند وقتی است که می گویم و می خندم ولی آن بی حرمتی دیگر انجام نمی شود. حالا نمی دانم کار من درست بوده یا نه؟
استاد: حتما باید اینکار را زودتر می کردید اجازه نمی دادید.
سوال:لطفا مغناطیس بودن کائنات را برایم معنی کنید.
استاد: کائنات کاملا مغناطیس هستند، مغناطیس آن جوری که تو آهن ربا را بگذاری آهن جذب کند را من نمی گویم من خیلی زیباتر و لطیف تر مغناطیس کائنات را معنی می کنم و آن این که تو نیکی می کنی نیکی به سراغ تو می آید، تو زشتی انجام می دهی زشتی به سراغت می آید خیلی ساده دوستمان الان فرمودند چند روز چقدر وقت تحمل کرد و حرفهای نامربوط اینها را گوش کرد و باز هیچی نگفت خب باز هم برایش آمد اما یکبار که از درونش جوشید و مقابل حرفهای نامربوط ایستاد الان آرامش بیشتری دارد. مهر بورزید به شما مهر می ورزند، شما بدی طلب کنید برای شما بدی می خواهند، شما نفرت بورزید به شما نفرت خواهند ورزید این را توجه داشته باشید در دنیا هر کاری را که انجام می دهیم همان را برای ما برمی گرداند نیاز هم به آهن ربا ندارد یعنی خاصیت مغناطیسی به آن معنا که در فیزیک مطرح می شود.
گام دوم: هر انسانی به جای اینکه قدرت صدایش را بالا ببرد قدرت کلامش را وسعت بدهد. یک نمونه برای من بگویید.
صحبت از جمع: دیروز سرکار بودم یکی از شاگردانم رفته بود لب پشت بام پایش را آویزان کرده بود وقتی من رسیدم هم مسئول آموزش هم مدیر خانه فرهنگ دیدم شروع کردند به داد و بیداد کردن که این اینجوری کرده آنجوری کرده گفتم خب من که تازه رسیدم ندیدم می روم ببینم چه خبر است؟ بعد رفتم بالا گفتم بچه ها کدامتان رفته بودید و پایتان آویزان کرده بودید؟ یکی از بچه ها گفت که فلانی رفته خیلی آرام با او صحبت کردم گفتم ببین شما پایت را آویزان کرده بودی یک لحظه حواست پرت بشود بیفتی آن موقع همه گناه ها و تقصیرات می افتد گردن من که تو باعث شدی این شاگرد تو بوده . آن طفلک هم گفت چشم خانم دیگه مراعات می کنم. خیلی آرام عصبانی هم نشدم.
استاد: خیلی عالی خیلی خوب. یک نمونه دیگه هم بگویید.
صحبت از جمع: فکر می کنم این موضوع توی رابطه دو نسل هم می تواند جواب بدهد. زمانی که آن تفاوت نسلی باعث تفاوت فکری می شود اگر ما بخواهیم این ماجرا را با داد با صدای بلند، با توبیخ کردن پیش ببریم نه تنها نتیجه نمی گیریم بلکه نتیجه منفی هم می گیریم ولی واقعا نسل امروز بسیار هوشمند هستند و زمانی که ماجراها را با آنها بسط می دهی، به گفتمان می نشینی و در موردش صحبت می کنی در کمال آرامش خیلی نتیجه مثبتی دارد.
استاد: قطعا قطعا و بسیار عالی است من کاملا با این موافق هستم. من یکی از کارهایی که می کنم یعنی همه سالهایی که از زمانی که بچه دار شدم اصولا سعی کردم به آن پایبند باشم این است وقتی از بچه ها یک چیزهایی را می شنوم که خیلی دوست نمی دارم یا موافقش نیستم اول سکوت می کنم هیچی هم نمی گویم و چون هیچی نمی گویم یواش یواش بعد از کلی جوش و خروش هایشان متوجه می شوند من ساکت شدم و معنی این ساکت شدن را می دانند بعد چی می شود؟ سطحشان می آید پایین می آید پایین تا هم اندازه من می شود وقتی هم اندازه من شد آنوقت تازه شروع می کنیم با هم دیگر حرف زدن، چون من همه عمرم معلم بودم همه عمرم شاگردم را اگر بد نگاه می کردم سر جایش خشک می شد خب علیرغم اینکه من هیچوقت اینکار را نمی کردم اما می دانستند که وجود دارد ولی هیچوقت از این قاعده وجودی خودم استفاده نکردم برای افراد مقابلم حالا اولادم باشد یا دیگران باشد.
صحبت از جمع: در محل کارم خانمی که مدیر یک واحدی هست و بخاطر پس مدیریتی و علم خوبی که نسبت به کار دارد خیلی بد با همه همکارها صحبت می کند آنقدر که در آن تیم خودش که زیر دستش هستند خیلی ها بخاطر رفتار این خانم رفتند و ما که هستیم خیلی وقتها با ما با توهین با داد و بیداد صحبت می کرد. اوایل وقتی می دیدم که با بقیه اینطور است برای اینکه اجازه ندهم به من غالب بشود من هم تقریبا یک همچین عکس العملی به او نشان می دادم و یک جورهای تندتر از او می رفتم که او به خودش اجازه ندهد با من این برخورد را بکند و این تأثیر هم رویش داشت در مقابل بقیه همکارها باز با من بهتر رفتار می کرد. بعد از یک مدتی به قول شما آمدم و سخنم را جابجا کنم یعنی منطقی تر آرامتر و اینکه آمدم توی کار خودم علمم را بالاتر بردم که بر اساس مستندات بر اساس بخشنامه بر اساس آن چیزهایی که درسته صحبت کنم الان هر زمانی که این خانم با عصبانیت زنگ می زند من آرام گوش می دهم و دیگه مثل قبل به ایشان حمله نمی کنم من گوش می دهم آرام که بشود براساس آن اطلاعات درست به ایشان انتقال می دهم یعنی اینکه می گویید با کلماتمان فکر میکنم علاوه بر اینکه می شنود یک احترام دیگری هم در کار برای من قائل است.
استاد: گام سوم: بکار بردن القاب ناپسند نهایت بی فرهنگی است.
صحبت از جمع: راجع به این موضوع من همیشه سعی میکردم در هر جمعی که می روم تفهیم کنم که فامیلی هر شخصی خیلی چیز مهمی است در جمع های دوستانه ممکنه یک پسوند و پیشوندهایی به آن اضافه بشود که خنده دار باشد حالا در حد شوخی برای یکی دو بار ولی خب من در جوهای مختلفی که قرار می گرفتم خیلی پیش می آمد که با فامیلی افراد مختلف درست تلفظ نشود یا به صورت مسخره یک جور دیگر تلفظش بکنند همیشه سعی می کنم در هر جمعی که قرار می گیرم یکی از اولین چیزهایی که بخواهم تعیین کنم این است که واقعا فامیلی من را درست تلفظ کنند.
استاد: خیلی خوب است کلا آنچه که ما می کنیم افراد را وادار می کند همان کار را با ما بکنند. وقتی یک نفر حرف نامربوط می زند و شما نمی خندی فقط نگاهش می کنی او خنده اش جمع میشود دوبار اینکار را بکنی دیگر نمی گوید اما اگر او گفت و خندید و تو با عصبانیت جواب دادی او خوشش می آید تازه خوشش می آید که تو را دکوراژه کند، نه شما عصبانی نمی شوی جوری نگاه می کنی که عاقل اندر سفیه نگاه می کند؛ تو خیلی نادانی و من بعنوان یک عاقل دارم انگار یک نادان می بینم این را به او نمی گویی اما نگاه تو دارد این را می گوید. چشمهای ما سرچشمه داناییست که هم می تواند دانایی را منتشر کند، جاری سازد هم می تواند دانایی را دریافت کند یعنی مسیر رفت و برگشت دارد به شرط اینکه جای درست بیفتد می تواند بفرستد و می تواند دریافت کند و اگر بتوانید ازچشم استفاده کنید چشم خیلی حرف برای گفتن دارد خیلی زیاد برای همین خیلی مهم است بخصوص جوانهایمان که تازه ازدواج کردند و بخواهند بچه دار شوند باید یادبگیرند با چشمهایشان را بچه هایشان حرف بزنند نه با تذکرشان. ما هیچوقت در فامیل در مهمانی هایمان که می رفتیم پدرم یا مادرم به ما تذکر تند نمی دادند اینکار را نکن بشین فقط نگاه می کرد حداکثر اگر من متوجه نبودم یا خواهرم متوجه نبودند اسم ما را صدا می کردند وقتی برمی گشتم چشمم که می افتاد یا چشم خواهر که می افتاد می گفتیم فهمیدم چه خبر است تا خط آخرش را دیگر رفتم و برگشت می کردم منظور اینکه چشم سرچشمه ست از این مسئله خوب استفاده کنید.
صحبت از جمع: من در تابستان برای پیاده روی چتر می بردم چند تا جوان رد می شدند یکی از آنها به دیگری گفت وای وای چه باران شدیدی گفتم احسنت پسرم آفرین به هوش شما واقعا بارش شدید است ولی این دفعه آب نیست بارش اشعه خورشید و چون من چشمم مشکل دارد و نور خیلی اذیتم می کند مجبورم اینکار را بکنم و مهمتر از آن پوستم هم آسیب نمی بیند یکی از آنها زد به او و گفت خوردی؟ تا تو باشی زبانت را نگه داری گفتم اشکالی ندارد پسرم خواسته با مادربزرگش شوخی کند. آنقدر تشکر کردند و خوششان آمد.
استاد : گام چهارم . داشتن وجدان کاری در افراد یک جامعه نشانه ی یک فرهنگ بالا ، ارزشمند و معتقد است . یک مثال بزنید .
ادامه صحبت : در مورد وجدان کاری من مثال خودم را می زنم . کسی را نمی توانم قضاوت کنم . خودم خیلی دوست دارم در حسینیه خدمت کنم . اما چون اخلاقم این طوری است که صفر تا صد کار را باید انجام دهم و تمامیت داشته باشم در کارهایم . هیچ وقت نمی توانم این کار را قبول کنم . چرا ؟ چون اول باید زود بیایم و آخر باید دیر بروم . و چون در خودم نمی بینم ، افسوس می خورم اما خب نمی توانم آن را انتخاب کنم . این وجدان کاری در من هست . اما از کسی نمی توانم بگویم.
استاد : خوب است .
صحبت از جمع : دست پسر دوستم بریده بود . خیلی بدجور . از ساعت 11 تا 5 بعدازظهر برای اینکه پول بگیرند از این دکتر به آن دکتر پاس می دادند که دست این بچه را بخیه بزنند . فکر این را نکردند که این تاندونی که بریده است شاید باعث فلج شدن این بچه شود .
استاد : آن وقت همان آقای دکتر بیا ببین چه کار می کند . چه چیزها که نمی گوید . چه اشکالاتی از خلق الله که نمی گیرد . خدا عاقبت ما را به خیر کند . کاملاً آقای دکتر بی فرهنگی است .
صحبت از جمع : محیط کار ما به صورت پشتیبان سیستم هستیم . یعنی در آن واحد که مشتری می رود پشت کانتر در شعبه اگر سیستم همکار کار نکند از این ور ما باید پشتیبانی کنیم و سیستم را راه اندازی کنیم . خب شما تصور کنید 6 نفر ، تلفن سانترال ، همه شماره تلفن های شعب خودشان را حفظ کردند و کسی مال آن فرد دیگر را جواب نمی دهد . یعنی اوج بی وجدانی . و همه به هم نگاه می کنند .
استاد : متاسفم . باید به آنها بگوئیم که این را بنویسیم و یک تابلوی خیلی خوش خط بزنیم آنجا که این عمل یک عمل بی وجدانی است .
صحبت از جمع : استاد ، آن موقعی که رفته بودم تا بخیه ی دستم را بکشم . برای من فیزیوتراپی نوشته بود . فقط نوشته بود ورزش . دیگر کارهای دیگری ننوشته بود . بعد من رفتم فیزیوتراپی و به من گفتند این که چیزی ننوشته است . گفتم خب می برم می دهم بنویسد . وقتی بردم بازهم ننوشت . آوردم ، بنده ی خدا همان دکتر فیزیوتراپ نوشت و واقعاً هنوز که می روم با جان و دل کار انجام می دهد . یک ذره از کارش نمی زند . واقعاً هم زحمت می کشد . نه تنها برای من . برای همه . حتی یکی هم پول نداشته باشد می گوید خب حالا نیاور . برو و بعداً بیاور .
استاد : خدایا باوجدان ها را تو زیاد کن . الهی آمین .
صحبت از جمع : من 2 سال پیش مجبور بودم یک بازسازی در واحد انجام دهم . چون حمام از ناحیه ی توالت فرنگی آب می داد . با فردی که در ساختمان بودند قرارداد بستیم و گفتم که فلانی می خواهم از دستشویی و حمام شروع شود . چشم . چشم. فردا می آیم. پس فردا می آیم . 16 روز در ساختمان بودند . من 40 و خورده ای با قرض خرج کردم . تنها جایی که دست نخورد توالت فرنگی بود. و زد و ایشان چون مستاجر بودند از طبقه ی سوم آمدند واحد دیوار به دیوار من ساکن شدند . اما خب وقتی یک قضیه ای تمام می شود من آن را می بندم . ولی باور کنید این بنده ی خدا آنقدر در این یکسال ، یکسال و نیم مدام درصدد این است که در را که می خواهد باز کند روی من را نبیند که مجبور شود سلام و علیک کند . ولی از آن طرف قدرتی خدا لوله ی توالت فرنگی خودش جرم گرفت . توالتی که دو ماه تمام من جرات نمی کردم چیزی آنجا بشویم یا سیفون توالت فرنگی را برای نظافت بکشم . چون من اصلاً استفاده نمی کردم. ولی واقعاً فقط تعهد وجدانی است.
استاد : در جامعه ی امروز ما متاسفانه این پارامتر یا این وجه کاملاً بی فرهنگی است . ما خیلی بی فرهنگی داریم . در همه چیز . در خیلی از مسائل . و نگوئید که مال بقیه است . یک نگاه اول به خودمان کنیم . به خودمان . کاری ندارد . بی فرهنگی را از خودمان به اصطلاح شروع کنیم . اگر هرکدام ما توانستیم این ها را در خودمان جستجو کنیم و اصلاح کنیم ، شما شک نکنید که جامعه اصلاح می شود . و برای شما دعا خواهد شد . چون ممکن است بنده ها ندانند ، ملائک خدا که می دانند . چون آنها مامور هستند به اینکه برای من و شما خیر بخواهند . نیکی بخواهند . پس خواهند خواست .
صحبت از جمع : استاد در مورد این وجدان کاری ، همان طوری که هر کسی باید در مسئولیت خودش نهایت کمال و تمام کارش را انجام دهد . این توانایی نه گفتن هم خیلی مهم است . واقعاً اگر کسی نتواند کاری را انجام دهد این بر میگردد به فرهنگ جامعه ی ما هم هست . متاسفانه خیلی کم پیش می آید که واقعاً طرف بخواهد یک کاری را انجام دهد و در توانش نباشد و بگوید من نمی توانم .
ادامه صحبت : و دست رد به سینه ی شما بزند . متاسفانه این هم هست .
استاد : این هم جزء وجدان کاری حتماً مطرح می شود . که وقتی نمی توانی بگو نمی توانم .
صحبت از جمع : ما چندوقت پیش هم برای ساختمانمان یک قراری با یک نفر داشتیم و قرار بود بیاید و یک کاری را انجام دهد . اول طرف گفت بله . حتماً . قربان . چاکرم . قربونت بروم . فلان . و تعارف تیکه و پاره . 2 ماه ما را سر کار گذاشت . آخر سر گفت من نمی توانم . تو را به خدا از من نخواهید . که همسرم گفت باید بیایی . 2 ماه است که ما را سر کار گذاشته ای و تازه بعد از این همه وقت که هرشب و هرهفته من دارم به تو زنگ می زنم می گویی من نمی توانم بیایم . باید بیایی . و طرف را مجاب کرد که بیاید و کار را انجام دهد . ولی اگر از همان اول می گفت که نه نمی توانم بیایم و این در توان من نیست . ما این کار را به یک نفر دیگر محول می کردیم .
استاد : متاسفم .
ادامه صحبت : متاسفانه این بر می گردد به فرهنگ جامعه ی ایرانی . یعنی فکر می کنم جاهای دیگر خیلی راحت می توانند نه بگویند .
استاد : من جاهای دیگر را نرفتم ببینم . ولی به طور قطع هرکجا که آدمیزاد باشد از این خرابی ها وجود دارد . چون آدم که هست یعنی نفسش هست . نفسش که هست یعنی شیطان هم در کنارش است . شیطان که باشد یعنی از این کارها بسیار است . حالا اگر جایی پیدا کردی که آدم نباشد ، مطمئن باش پاک و تمیز است و هیچ اتفاقی نمی افتد . شک نکنید .
صحبت از جمع : به نظرم اگر تناقض هایمان را پیدا کنیم کلی بی فرهنگی از خودمان پیدا می کنیم . البته من در تمرینم با این مسئله مواجه شدم .
استاد : بسیار عالی . این هم یک راهبرد جدید که دوستمان دادند .
صحبت از دوستان: اینکه فرموده بودید بودنهایی که در زندگیتان به شما آرامش می دهد یکی بودن خداوند در زندگی بعنوان قدرتمند ترین در زندگی است ،بعد بودن در زمان حال که می تواند به آدم آرامش بدهد اینکه نه در گذشته باشیم نه در آینده، احکام و دستوراتی از جانب خداوند که همان کتاب قرآن که می توانید خیلی از احکام را از آن بگیریم و استفاده کنیم، الگوهایی باید در زندگیمان باشدکه این الگوها از جانب خداوند باشد که این الگوها را در زندگیمان پیاده کنیم اگر در زندگیمان هدف نداشته باشیم خیلی سرگردانیم و آرامش را نمی توانیم بدست بیاوریم، هدف در زندگی هم میتواند همان رسیدن به کمال باشد، برنامه و نظم در زندگی حتما باید داشته باشیم که اگر بی نظمی باشد نمی توانیم مسائل را در زندگیمان پیاده سازی کنیم، صبر،‌پذیرش، اعتماد به خداوند و آخری هم که شما باز فرمودید سکون و سکوت بود، البته اینها را قبلا خودتان فرموده بودید، مطالب دیگری هم هست که سعی می کنم تا آخر هفته بنویسم
استاد: بله بنویسید و بفرستید دستتان درد نکند، من بگویم چطور به آرامش می رسم؟ می خواهید بشنوید؟ دو سه مورد می گویم بقیه را خودتان بروید پیدا کنید، ببینید من اینجا که نشسته ام اگر غیر از شما و غیر از صحبتهایی که می کنم اگر به این فکر کنم که آخر هفته می خواهم بروم سفر لباسهایم را حاضر نکردم، غذا حاضر نکردم، این کار را نکردم چه اتفاقی می افتد؟ نه با شما می توانم لذت ببرم نه آن کارها را می توانم بکنم، از هر دو جا ماندم، ‌وقتی از هر دو جا ماندم آبرویم هم رفت خوب آرامشم بهم می ریزد. یا ‌روی کاناپه دراز می کشم یک لحاف هم رویم می اندازم ، چون سردم می شود واقعا دراز می کشم توجه می کنم پاهایم دراز باشد دستانم در یک راستا باشد،‌ هیچ جا گره نباشد وقتی هیچکدام اینها نبود و فقط دراز کشیدن بود آرامش دارم، وقتی غذا می خورم فقط غذا می خورم خدا آنروز را نیاورد که من موقع غذا خوردن این بچه ها یک چیزی بگویند حواسم می رود پی آن در گلویم می ماند باور کنید یک نصف پارچ باید آب بخورم تا برود پایین، آرامشم بهم می ریزد ولی وقتی هیچکس هیچ نگویند قرصهای بزرگ هم با آب بخورم می رود پایین هیچ چیز نمی شود، وقتی راه می روم فقط راه می روم یعنی فقط پاهایم را می بینم، پاهایم را حس می کنم بعد به او می گویم خیلی متشکرم خیلی قشنگ مرا تحمل می کنی، ببخش که اگر وزنم برای تو سنگین است منم و پاهایم، وقتیکه دارم در ظرفشویی ظرف می شویم فقط دستانم را می بینم حتی ظرفها را نمی بینم به او می گویم متشکرم از اینکه هستی، و چقدر خوب کار می کنی و چقدر تو تمیزی!! به خدا واقعیت می گویم از اول اینجوری نبودم ، اگر می خواهید آرامش داشته باشید اینطور باشید، رانندگی می کنید فقط رانندگی کنید، اما یک راهکار به شما بدهم هرکجا دیدید پرت می شوید با صلوات کار کنید، آنوقت یواش یواش این نخ میزانتان درست میشود، تمام جلساتی که امسال طی کردیم بروید و حتما آنها را بخوانید خیلی نکته برای همه تان دارد خودم می خوانم برایم نکته زیاد دارد دیگر خودتان میدانید، و آخرین گفتگویم خواهش می کنم از فردا صبح علی الخصوص صبح ها بعد از نماز صبح آیه الکرسی بخوانید چه می خواهید از خانه خارج شوید یا می خواهید بخوابید و بلند شوید آیه الکرسی تان را بخوانید و بخوابید، اما یک آیه الکرسی بخوانید ولی واقعا آیه الکرسی بخوانید چرت نزنید، به چیز دیگری هم فکر نکنید، آیه الکرسی را تقدیم کنید به آن خدایی که جهان را نگه می دارد از او بخواهید یکبار دیگر به زمین فرصت بدهد، به آدمهایش فرصت بدهد بمانند اصلاح شوند بعد از این دنیا بروند.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید