مبعث از دیدگاه قرآن
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 2859
بسمالله الرحمن الرحيم
به عید مبعث رسیدیم ، همه مسلمانان جهان با این عید به خوبی آشنا هستند . بگوییم بزرگترین اتفاق ، بگوییم بزرگترین انتخاب ، بگوییم بزرگترین نام ، من نمی دانم هر چه دوست دارید اسمش را بگذارید . در چنین روزی واقع شده برای همه جمعیت انسانی دنیا و علی الخصوص جمعیت مسلمانان جهان ، این عید جایگاه خیلی خاصی دارد اگر به آن توجه کنیم . به کلمه مبعث بیشتر از ده روز است که دارم نگاه می کنم ؛ به فرهنگ های لغت نگاه کردم ببینم چه معنی کردند ؟ در آخر برای فهم بیشتر به کلام قرآن پناه بردم ، کلام خدا . کلمه بعث را با نرم افزارهای قرآنی جستجو کردم و آیاتی را در آوردم .
سوره شمس آیه 12 : إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ، آن گاه که شقی ترین آنها به [ پا ] خاست .
سوره انفطار آیه 4 : وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ، و آن گاه که قبرها زیر و رو شوند .
سوره اسرا آیه 79 : وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ،
و پاسی از شب را زنده بدار که نافله ای مخصوص توست . باشد که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند .
سوره انعام آیه 60 : وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُکُمْ فيهِ لِيُقْضي أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ، و اوست کسی که روح شما را شبانگاه برمی گیرد و آنچه را در روز کشت می کنید می داند سپس شما را در روز بر می انگیزد ، تا مهلت معیّن به سر آید سپس بازگشت شما به سوی اوست و آنگاه شما را به آنچه انجام می داده اید آگاه می سازد .
سوره نساء آیه 35 : وَ اِن خِفتُم شِقاقَ بَینَهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن اَهلِهِ وَ حَکَماً مِن اَهلِها اِن یُریدُا اِصلاحاً یُوَفِّقِ اللهُ بَینِهِما اِنَّ اللهَ کانَ عَلیماً خَبیراً ، اگر از ناسازگاری میان زن و مرد بیم دارید ، داوری از کسان مرد و داوری از کسان زن تعیین کنید . اگر آنها سر سازگاری داشته باشند خدا میانشان آشتی خواهد داد ، بی شک خداوند دانای آگاه است .
سوره جمعه آیه 2 : هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِین ، اوست آن که در میان درس ناخوانده ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها می خواند و پاکشان می سازد و کتاب و حکمتشان می آموزد ، حقا که از پیش در ضلالت آشکارى بودند .
با توجه به آیاتی که خوانده شد "بعث" سخن از برانگیختن می کند . صد البته برانگیختن با برپا شدن خیلی متفاوت است . اینها را نباید با هم اشتباه کنیم و یک وقت به جای همدیگر به کار نبریم . برپا شدن یعنی یک عزم و اراده ای برای انجام یک کاری محکم کنیم . اما برانگیخته شدن حکایت از یک انقلاب درونی است . یک انقلاب درونی در سویی که در بیرون نمادی آشکار هم داشته باشد . وقتی در سوره شمس می خوانیم : آن گاه که شقی ترین آنها به پا خاست ؛ شقاوت یک جریان است ، یک جریان درونی ، هیچ آدمی همان جا که نشسته در یک دقیقه یک آدم شقی نمی شود . شقاوت یک جریان درونی است ، از نقطه ای شروع شده به حرکت در می آید تا وقتی که به اوج حرکتش برسد . وقتی به اوج حرکت می رسد از درون می آید بالا ، و در بیرون در مرحله عینیت آشکار می شود و همه با آن روبرو می شوند . وگرنه در عرض یک دقیقه کسی شقی نمی شود .
بالعکس در سوره اسراء آیه 79 می خوانیم که خداوند می فرمایند : به نافله شب در دل شب به پا خیز . این برخاستن یا برانگیختن در آنجا هم بعث را خداوند بکار برده است . این بلند شدن یک طور برانگیخته شدن است ، چرا ؟ خدا می خواهد یک مقام شایسته بدهد ، فقط توصیه به نماز در دل شب نیست ، ظاهر توصیه به یک نماز شب خواندن است . کلمه بعث استفاده کرده چون بیداری در دل شب ، از بستر خواب شیرین پهلو جدا کردن و بلند شدن و به تسبیح و حمد پروردگار پرداختن یک جریان درونی است . اگر این جریان درونی برانگیخته نشود هرگز این بیدار شدن یک شب ، دو شب ، چهل شب ، یک سال نمی تواند یک جریانی را بروز بدهد که بتواند چنان مقامی را کسب کند . این جریان از درون آدم ها یک برانگیختگی و دگرگونی عظیمی به وجود می آورد تا در بیرون ظاهر می شود و نماز و تسبیح پروردگار در آن دل شب می تواند مقامی محمود برای فرد برانگیخته شده به ارمغان بیاورد .
سوره انفطار آیه 4 خواندیم : : وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ، آن گاه که قبرها زیر و رو شوند . تا اینجا که صحبت از آدمها بود ، صحبت از عملشان بود ، ولی اینجا سخن این است : آن گاه که قبرها زیر و رو شوند . برانگیختگی خاک چه معنایی دارد ؟ شما چقدر تا حالا این آیه را خواندید ؟ هیچ وقت به آن فکر کردید یعنی چه ؟ برانگیختگی خاک چه معنی دارد ؟ مفهومش این است که خاک هم ظاهر دارد و هم باطن ، که توی قرون پشت سر گذاشته و طی کردن سِیر تکاملی درونی اش در آن روز به خصوص یکباره برانگیخته می شود و باطنش را آشکار می کند . نکته قابل توجه این که خدا اشاره می کند به قبرها نه فقط به خاک ، به قبرها . قبر برای ما مکانی است که جسم خاکی آدم ها را در آن می گذارند و روی آن را می پوشانند . زمان برانگیختگی قبور غیر از آن است که جسم ها هم تبدیل به خاک شده است . بعد از برانگیختگی قبور ، خاکها به شکل باطنش یعنی همان اجسادی که در درونش داشت بر می گردد . حالا ببینم از این به بعد روی خاکها راحت راه می روید ؟ خاکهایی که زیر پایتان است دیگر راحت قدم می زنید ؟ نتیجه : پس امروز خاکی که روی آن پا می گذاریم و هزار عمل دیگر هم روی آن انجام می دهیم ، بگذارید یک چیزی مابین بگویم ، آن وقتها که ما نوجوان بودیم به ما می گفتند که هر جوانی که غسل واجب به گردنش باشد و عمداً روی زمین راه برود ، زمین نفرینش می کند . ما هم که نوجوان بودیم ، خاک را نگاه می کردیم و می گفتیم این که آدم نیست نفرین کند اما امروز می گوییم هست ، برانگیخته نشده ، هنوز بلند نشده است ، روز موعود چه می شود ؟ برانگیخته می شود ، بلند می شود . پس امروز خاکی که به آن پا می گذاریم و هزاران عمل دیگر روی آن انجام می دهیم باطن چند تا جسم را در خودش دارد ؟ خدا می داند . آیا به آن فکر کرده اید ؟
سوره انعام آیه 60 : خدا اشاره می کند ، خدای شما همان خدایی است که روحتان را موقع خواب می گیرد ،زمان بیداری روحمان را به ما برمی گرداند . پس ما هر روز حداقل یک بار برانگیختگی را تجربه می کنیم ، لااقل یک بار ، حالا اگر چند بار در کلّ شبانه روز نخوابیم ، لااقل یکبار می خوابیم و یکبار هم بیدار می شویم . هر روز یکبار لااقل برانگیخته شدن را تجربه می کنیم اما به آن آگاه نیستیم .
سوره نساء آیه 35 خداوند فرموده : اگر میان زن و مردی اختلاف بود ، ونتوانستند خودشان سازش کنند ، یک بزرگی از طرف خانواده زن و یک بزرگی از طرف خانواده مرد بیایند با اینها صحبت کنند . اگر زن و مرد صرفاً دچار اختلافاتی باشند که زبان هم را نمی فهمند ولی قصد ناسازگاری و دوری ندارند خدا حتماً بین آنها صلح می دهد . اینجا هم کلمه بعث بکار رفته است . از میان خانواده ها فردی را برانگیزانید ، بعث بکار رفته ، چرا ؟ چون افراد انتخاب شده باید انگیزش صلح بین زن و مرد را در درونشان داشته باشند تا بتوانند ثمربخش باشند . برانگیختگی شان برای صلح باشد ، اگر غیر از این باشد این حالت به وجود نمی آید . اصل مهم برانگیختگی درونی آنهاست که باید وجود داشته باشد تا بتواند یک صلح پایدار بین زن و مرد را ایجاد کند .
در سوره جمعه آیه 2 اوج جریان برانگیختگی مطرح می شود که خداوند فرموده : خدای شما همان خدایی است که از میان شما رسولی برانگیخت ؛ چرا کلمه بعث بکار برده می شود ؟ چون جریان هدایت و رسالت وپذیرش این امر و سپس انتقال این هدایت برای دیگران بدون یک ذره تغییر یک پیش نیاز می خواهد ، یک بستر از قبل می خواهد . یک بستری که آماده شده باشد تا فرد از همه آسایش های دنیایی و همه لذائذی که در این راه در بسترش وجود دارد و خیلی جاها باید از آن بگذرد ، آمادگی اش را از زمان های خیلی دورتر پیدا کرده باشد . تا بتواند بروز بدهد و بدون یک ذره کمی و کاستی همه چیز را تحویل بدهد ، چون این نهایی ترین برانگیختگی در جهان زمین است که صورت می گیرد برای این که حقیقت جلوه گر بشود ، یعنی چه ؟ حقیقتی که فقط ار جانب قادر متعال است . پیامبری را مرسل می کند یعنی به حرکت در می آورد که این پیامبر هرگز درس نخوانده ، معلم نداشته ، کتاب نداشته و آموزه ای از جانب کسی به دستش نرسیده است . آن وقت به این آدم آیاتی نازل می شود که در میان قوم عرب که در آن زمان به فصاحت و بلاغت در ادبیات مشهور بودند ، چه بسا تک بودند در دنیا . در میان این قوم خداوند آیاتی را نازل می کند و از زبان پیامبر جاری می شود که بی نظیر و غیر قابل تقلید است ، حتی عین آن را بارها خداوند در قرآن فرموده اگر می توانید جمع شوید از همدیگر هم کمک بگیرید عین یک دانه آیه اش را بیاورید و نتوانستند . آن وقت از یک فرد درس نخوانده ، بدون سواد و بدون معلم این جریان شروع شد ، حرکت کرد . این فرد یعنی پیامبر(ص) از قبل تنها نماد آشکارش امانتداری و پاکدامنی اش بود که در میان مردم معروف بود ؛ اما از آن روز موعود جریان وسیع تر ، عمیق تر به حرکت در آمد . خب ، دو تا نکته ؛
نکته اول : از آنچه گفتیم در می یابیم که در جریان آگاهی و شناخت در دنیا اگر بخواهیم حرکتی ماندگار و پایدار داشته باشیم می بایستی از قبل بستر درونی مان را با تعالیم پیغمبری که در همین راه برانگیخته شده آماده کنیم ، در غیر این صورت امکان پذیر نیست و منتظر بمانیم . ما این کار را می خواهیم انجام بدهیم اما از انتظار خوشمان نمی آید . پیغمبر خدا 40 سالش شد ، خدا می داند از چند سال قبلش و از چه دوره ای از زندگی اش به غار حرا می رفت راز و نیاز می کرد ؟ ما موظفیم درونمان را با تعالیم این پیغمبر آماده کنیم و در بیرونمان منتظر بنشینیم تا زمانی که فقط خدا می داند آن وقتش چه موقع است به اراده پرودگار کلید حرکت این جریان به سمت بیرون که همان برانگیخته شدن هست زده بشود . حالا فهمیدید چرا به شما می گفتم می شود شما مردم را هدایت نکنید ؟ می شود شما با مردم کار نداشته باشید ؟ ابلاغیه شما را چه کسی داده بود که هر کجا می نشینید یک طومار حرف می زنید ؟ واقعاً نمی دانم آنچه را که می خواستم بگویم توانستم بگویم یا نه ؟ چون مطلب خیلی بزرگ است ولی اگر من نتوانسته بودم بگویم شما بیایید تلاش کنید که آنچه را که من ناقص گفتم شما کامل دریابید .
نکته دوم : به نظرم آمد که مبعث یعنی یک ظرف ، یعنی یک زمان . شاید منظور این است که مبعث یعنی ظرف زمانی یا ظرف مکانی که در آن پیامبر(ص) خدا برانگیخته شد . شاید هم هر دو را شامل می شود یعنی زمان 27 رجب سال عام الفیل ، مکان مکه غار حرا توام با هم . یک زمانی بر یک مکانی منطبق و برانگیختگی . شامل من و شما هم می شود . می توانید درکش بکنید یعنی چه ؟ هر برانگیختگی در عالم و برای هر کسی در هر ظرفیتی ، در هر اندازه ای صاحب یک مکان است و یک زمان خاص ، یعنی چه ؟ یعنی اگر ما بخواهیم مثل پیغمبرمان انتخاب بشویم و برانگیخته بشویم می بایستی در سالهای عمر دنیاییمان زمان ها و مکان های خاص را انتخاب کنیم . می دانید تا الان چقدر آدم از من پرسیدند ، ما کشورمان را دوست داریم ولی اگر برای تفریح مجبور شدیم آنتالیا برویم ، فصل تابستان برویم اشکالی دارد ؟ هیچ اشکالی ندارد ولی هر چه که انتخابت غلط باشد ، نادرست باشد تو دیرتر به آن برانگیختگی می رسی ، تو دیرتر مبعوث به بنده بودنت می شوی ، تحملش را داری ؟ می گوید حالا اگر ما جلسه مبعث بود یک سفر تفریحی پیش آمد ، موقعیت خوبی هم بود ، خانواده هم اجبار می کنند که برویم اگر برویم اشکالی دارد ؟ نه ، چه کسی گفت اشکال دارد ولی تو از کجا می دانی مبعث سال دیگر زنده ای ؟ شاید برای تو زمان مبعث را گذاشته اند زمان برانگیختگی ، گفتند برو حسینیه امام زمان(عج) شب مبعث نه ساز دارد ، نه دهل دارد ، نه خبری هست ولی در گوش تو گفت برو تو از کجا می دانی شاید آن ظرف مکان و زمان تو امروز است ، ظهر بود بلند شدی حمام کردی خسته بودی گفتی وای چه کسی حال دارد این همه راه را برود ، خیلی دور است به خدا ، خیلی سخت است . دائم با خودت کش و قوس کردی گفتی که عیب ندارد امروز خیلی ها هستند امروز بیایند حسینیه ، حالا من یک دانه نروم چه می شود ؟ گرفتی خوابیدی ، خب پرید دیگر . می گوید من که کار بد نکردم ؟ من هم نگفتم شما کار بد کردی ، شما یک کار عادی انجام دادی به اندازه کار عادی ات هم جوابت را بگیر حق نداری برای یک کار عادی یک چیز بزرگ تر هم بخواهی ، به این نکات یک مقدار توجه کنید .
این همه صحبت کردیم نتیجه گرفتیم : آن که پیغمبر خدا بود مبعوث شد ما که نمی شویم ، حرف بنده را خدایی نکرده اشتباه نکنید بگویید فلانی گفت از این به بعد همه آدم ها برانگیخته می شوند یکی یکی پیغمبر می آید بیرون ، اصلاً ما همچنین قصه ای نداریم . ولی از این جریان ما نباید یک چیزی دریافت کنیم ؟ دائم برویم نقل بخریم بین مردم پخش کنیم ؟ خیلی کار خوبی است ولی پشت آن فهم هم هست ؟ شب مبعث باز رد شود ، فلان قدر هم از جیبمان پول بدهیم شیرینی و نقل و نبات می خریم پخش می کنیم باز هم مبعث را نفهمیدیم ، چرا نفهمیدیم ؟ برای این که ما اصلاً تکان نخوردیم . هر کسی مبعث را بفهمد فردا صبح یک آدم دیگر است ، یک پله عوض شده است ، نشده باشد نفهمیده است . بگو کدام کتاب نوشته است ؟ کتاب من ، بروید هر کجا می خواهید بگردید ببینید حرفهای من توی کتابی هست ؟ من کتاب خودم را می خوانم . آن روز ازل که می خواست بفرستد به من گفت ببین همه اینها را برای تو در قلبت نوشته ام ، متوجه هستی ؟ قول می دهی که بنده خوبی باشی ؟ قول می دهی رفتی آنجا جز مرا نپرستی ؟ قول می دهی به حرفهایم گوش کنی ؟ گفتم : آره . به من گفته همیشه کتاب مال تو است ، هر وقت تو روشن بودی ، کتاب روشن است بازش کن بخوان . من هم آن طوری می خوانم ، هر وقت هم که عصبانی می شوم ، خشم می کنم ، دلخوری شدید دارم ، شکر خدا حسد ندارم ، حسد تا این اندازه دارم می گویند فلانی دارد می رود مکه ، می گویم الهی که مبارکش باشد خدایا ! قسمت من هم بکن . اما گاهی عصبانی می شوم چون آدم ها عصبانی ام می کنند که حالا یک دستور هم برای آنهایی که خشمگین می شوند آخر صحبتهایم می گویم . پس ما اگر بخواهیم برانگیخته بشویم زمان ها را خوب انتخاب کنیم ، مکان های بودنمان را هم خوب انتخاب کنیم . به خدا پشت سر کسی سر نیزه نگذاشته اند که جای بد برود مبادا دیگران ناراحت بشوند . خب بشوند ، چرا من ناراحت می شوم برای دیگران مسئله نیست ، آنها ناراحت می شوند باید برای من مسئله باشد خب بگذار ناراحت بشوند من نمی روم . پس زمان ها و مکان هایمان را خوب انتخاب کنیم . می خواهم بگویم عمر گرانمایه را راحت از دست ندهیم ، بدانیم یک روزی ، در یک نقطه ای می بایست از قبرهای دنیاییمان سرمان را بلند کنیم ، برانگیخته بشویم آن وقت است که خدا ما را به آن مقام محمودی که در سوره اسرا آیه 79 اشاره فرموده می رساند که نباید صبر کنیم تا آن روز . آن مقام محمود را اینجا بگیریم ، می دانید آن مقام محمود در دنیا برای ماست . ما می توانیم بگیریم به شرط این که زمان ها و مکان هایمان را درست انتخاب کنیم برانگیختگی در جایی است که زمان درستت و مکان درستت به هم دیگر برخورد می کند ، این ها که به هم می خورد یک نقطه درست می کند این نقطه همان نقطه ای است که تو بلند می شوی. اگر یک جایی بخواهد لامپ روشن شود چه باید بشود ؟ باید فاز و نول به هم وصل شوند و یک دفعه چراغ روشن می شود . اگر می خواهی آن چراغ روشن باشی باید زمان ها و مکان ها را درست انتخاب کنی . ما نمی دانیم که کدام اینها مال هم هستند ، نقطه تلاقی هم هستند ؛ ولی درست انتخاب کنیم به نقطه تلاقی برسیم . اگر به آن نقطه تلاقی رسیدیم آن وقت برانگیخته می شویم ، آن وقت می شویم آن کسی که باید می شدیم . امیدوارم امشب یکی از آن نقطه ها برای شما باشد . خیلی از شما آماده جرقه زدن هستید و اگر جرقه بزنید شعله می کشید . اگر جرقه بزند سوختن هم دارد ولی به سوختنش می ارزد . این را هم بگویم خیلی چیزها را هم از دست می دهید ولی می ارزد . همه آنهایی که از دست می دهید برای دنیاست ، برای آخرتتان نیست . بگذارید مال دنیا همین جا بماند .
می دانید چرا عصبانی می شوید ؟ چند شب پیش یک تکه از فیلم اویس قرنی را نگاه می کردم . یک جایی در مدینه ایستاده بود پیامبر خدا را آمد ببیند ، ندید . رو به مسیری که پیغمبر(ص) از آنجا رفته بودند سرکشی کنند ایستاده بود و در عالم خودش بود . یکی آمد از آنجا رد شد او را صدا کرد گفت : دیدی پیغمبر خدا را ، ندیدی ، دائم حرف زد . او به کار خودش مشغول بود ، در آخر گفت خب حالا تو مدینه بودی مظنه خرما چقدر بود ؟ و در نهایت اویس وقتی برگشت و پاسخ او را داد (با خودم فکر کردم اگر من جای اویس بودم دو تا تو دهانی به او می زدم که آرامش مرا به هم زد ) برگشت خیلی خونسرد ، خیلی آرام ، متین یک پاسخ یک جمله ای ، دو جمله ای به او داد و تمام کرد حتی اعتراض هم نکرد . گفتم چطوری می شود یک آدمی به این نقطه برسد ؟ یک چیزی می شود که آدم به آن نقطه می رسد اصلاً چرا آدم خشم می کند ؟ می دانید خشم در اثر چه می آید ؟ در اثر خود بزرگ بینی . ما چون خودمان را بزرگ می بینیم وقتی مردم در مقابل ما کاری را انجام می دهند که از نظر ما غلط است به هر شکل آن ، چه درست ، چه نادرست ما چون خودمان را بزرگ می بینیم به خودمان اجازه می دهیم که به او بگوییم تو اشتباه می کنی و این را طوری به او بگوییم که مثل میخ به او فرو برود . چه خبر است ؟ چه کسی بین ما این قدر بزرگ است ؟ من که جرات نمی کنم بگویم من بزرگم ، چون اگر بگویم من بزرگم یک دانه توی سرم زده می شود ، چه کسی این قدر بزرگ است که فکر می کند مجاز است به مردم بگوید من بیشتر از تو می فهمم ؟ خشم ما یعنی این که " من بیشتر از شما می دانم " پس مجاز هستم به تو بپرم ، دعوایت کنم ، ایرادت را بگیرم . می گوید پس ایراد مردم را اگر دچار اشکال بودند چطوری بگیریم ؟ در نهایت فروتنی ، فکر نمی کنی این طوری باشد خوب است ، فکر نمی کنی اگر آن کار را انجام بدهیم خوب است ؟ یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر همین است ؛ به خاطر امر به معروف و نهی از منکر شما نباید طرف مقابل آسیب ببیند و حتی خودتان آسیب ببینید . خب مگر می شود آدم ایراد مردم را بگیرد آسیب نبیند ؟ بله می شود متین بگو ، فروتنانه بگو . از فردا امتحان کنید یاد بگیرید دیگر خودتان را بزرگ نبینید ؛ اگر خودتان را بزرگ ندیدید آن وقت عصبانی هم نمی شوید .