منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

جلسه هشتم مبانی معرفت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف

بسم الله الرحمن الرحیم


سخن روز گذشته را دنبال مي كنيم اگر كه توفيق پروردگار شامل حال ما باشد . يك وجه امتياز عالي و ممتاز امت شيعه در نحوه تفكرش است . و اين خيلي زشت است كه ما اين قدر پيشرفته و بزرگ هستيم كه ما را در دنيا به پيشرفته ترين نوع تفكر مي شناسند ، البته آنهايي كه عاقل هستند با بقيه شان كاري نداريم . ولي خودمان كه به خودمان مي رسيم مي گوييم شيعه ها  را مي بيني آبروريزي هستند ؛ چه آبروريزي ! شما اشكال داري ، همه شيعه ها آبروريزي نيستند . بياييم سعي كنيم كه آبروريزي نباشيم خيلي خوب باشيم ، آبروي امت شيعه باشيم . بهرحال يك وجه امتياز عالي و ممتاز امت شيعه در نحوه تفكرش است . شيعه به اين مسئله معتقد است ، موعودي را كه منتظرش است موجود است ، همين الان هست . موعودي كه منتظرش است همين الان موجود است ، هست . همه اديان را اگر برويد و زير بناي تفكريشان را ببينيد همه شان معتقد هستند به اين كه يك روزي ، يك موعودي خواهد بود كه با دجاّل آخر زمان مي جنگد . هر كدام در زبان خودشان اين را يك جوري معني مي كنند . و وقتي جنگيد جهان را به يك معنويت و عدالت همگاني خواهد رساند . اين عقيده هم مباني ديني دارد ، هم مباني فلسفي . اما اين اديان به موجود بودن اين موعود در زمان حاضر اعتقادي ندارند . مي گويند مي آيد اما الان نيست ، يك روزي مي آيد . يك روزي متولد خواهد شد ، موجود خواهد شد .  در مذاكرات و مكاتباتي كه پرفسور هانري كُربُن با بزرگوار علامه طباطبائي داشتند ، اين مذاكرات را كه كامل بخوانيم يك جايي مي رسد كه هانري كُربُن اعتراف مي كند كه اين عقيده شيعه كه معتقد است " موعود هم اكنون موجود است " باعث زنده بودن مكتب تشيع است . يعني اين طوري شيعه فكر نمي كند كه امام زمان (عج) در آخر تاريخ عالم هستي موجود مي شود بعد ظهور مي كند . اصلاً ما باورمان بر اين مطلب نيست بلكه ما معتقديم كه آخرالزمان ظرف ظهور وجود مقدس امام زمان(عج) است . يعني وجودي كه قبلاً هم بوده ، در آخرالزمان ظاهر مي شود . تنها اتفاق در آخرالزمان ظاهر شدن امام است نه بيشتر از آن . از سوي ديگر مي دانيم اين يك قاعده عقلي است ، حالا چيه اين قاعده عقلي ؟ هميشه چيزي كه  درجه وجوديش بالاتر است و مسّلم در عالم غيب هم واقع است ، چون درجه وجودي بالاست . بگذاريد يك مثال ساده بزنم ؛ خود من به مرور زمان همه آن چيزهايي را كه مي گفتم حالا بهتر مي فهمم . يك وقتي بود مي گفتم كه : مي دانيد كه روح ها به طور حتم مي آيند و به ما نزديك مي شوند بعد هميشه مي گفتم : اين اظهار روح را دور بريزيد ، چكار داريد ؟ مي گفتند :‌ چه اشكالي دارد ؟ مي گفتم : اظهار روح كار اشتباهي است چون درجه ارتعاش انرژي روح خيلي بالا و تند است . درجه ارتعاش وجودي ما يا روح ما كه درون جسم هستيم خيلي پايين است ، اگر آنها بخواهند به ما خودشان را نشان بدهند بايد اين درجه ارتعاشي را خيلي پايين بياورند . سالها گفتم خودم ندانستم چه گفتم ؟ عجب چيز نابي گفتم . روح از درجه وجودي بالايي است و در عالم غيب است . چون كه خيلي بالاست ارتعاشاتش تند است اينجا كه نمي تواند باشد ، پس كجاست ؟ در عالم غيب است . وقتي در عالم غيب است اگر بخواهد كه ظاهر بشود اول بوجود مي آيد بعد در عالم ماده ، آرام آرام ظهور پيدا مي كند . الان مي خواهيم با پدربزرگ بنده تماس بگيريم ، نمي شود ؟ مي شود چرا نمي شود چه مي خواهيم از بابابزرگم ؟‌ خدا رحمتش كند تا زنده بود از او پرسيدم ، ياد  گرفتم . آنقدر ضرب المثل هاي خوشگل مي زد ، چون تجربه داشت . خب من هم آن موقع گرفتم ، امروز هم بارها و بارها براي شما صحبت كردم و گفتم ، ديگر بيشتر از اين چه مي خواهم از بابابزرگم ؟ اما اگر بخواهيم با بابابزرگ من تماس بگيريم ، صدايش كنيم اول بايد اينجا موجود بشود انرژي اش ؛ وقتي موجود شد بايد يواش يواش رنگ بگيرد ، ظاهر بشود . درست شد ، جا افتاد مطلب ؟ من در مورد روح صحبت كردم براي اين كه يك مثالي بزنم چون من بحث صحبتم روي روح نبود ؟ بحث من روي وجود مبارك امام زمان (عج) است . وجود مبارك امام زمان (عج) اگر بخواهد يك روزي ظاهر باشد اول بايد موجود باشد و امروز موجود است . ارسطو مي گويد : كودكي كه در حال جوان شدن است درست است كه اين يك كودك است ، هنوز جواني اش بالفعل نشده . بچه هاي كوچك جمع را نگاه كنيد ، كوچولو هستند مي توانيم  بگوييم كه اين ها جوان نمي شوند ؟ نه . همه مان بالقوه و با يك زبان معتقد هستيم كه اينها كودك هستند و عنقريب جوان خواهند شد با اين كه جواني شان بالفعل  موجود نيست اما مرتبه و شخصيت عالم جواني شان در عالم غيب وجود دارد . وقتي اين كودك از نظر بدني و فعاليت هاي فيزيولوژيكي اش بهش برسد آن موقع جواني به عنوان يك مقصد ، به عنوان يك غايت در فعل موجود مي شود . و اگر ما اين را قبول نكنيم بعداً به كدام سو و مقصد برود ؟ اين بدن مي داند بچه اي كه اين قدر است در عالم غيب بزرگيش را تعبيه كرده اند ، موجود است . رشد مي كند ، بالا مي آيد ، بزرگ مي شود ، براي چه ؟ براي اين كه برسد به آن ، صاحب آن لباس بشود . اگر آن لباس موجود نباشد اين بدن بايد تشخيص بدهد كه به يك سويي برود ، كدام سو ؟ نكند مي خواهد تبديل به بدن يك شتر بشود ؟ نكند مي خواهد تبديل شود به بدن يك چنار ؟ يا يك تخته سنگ گنده ؟ كدام يكي ؟ نه ، اين طور نيست . پس بدن به سوي يك غايتي مي رود كه الان موجود است هر چند كه در بدن كودك هنوز ظاهر نشده است . نه اين كه ما فكر كنيم كودك به مرحله جواني مي رسد تازه جواني ، يعني غايت او موجود مي شود ؟ نه ، نيست . جواني موجود در خارج كه بصورت غيبي وجود دارد در بدنش همراه با جسمش بعداً ظاهر مي شود . فلاسفه يك قاعده اي دارند مي گويند : غايت هر شيء ( غايت ، يعني آن نهايت ، آن آخرين درجه ) بالفعل حتماً وجود دارد كه باعث مي شود اين شيء به سوي آن غايت در حركت بشود . مگر مي شود غايت يك شيئ   وجود نداشته باشد و شيء بتواند به آن سمت برود ؟ چون شيء ديگر تشخيص نمي دهد كدام سو بايد برود و در نهايت چه شكلي بايد بشود ؟ به عبارت ساده تر مي گويند : غايت مفقود شده وجود ندارد . كودكي كه جواني اش تعبيه نشده در عالم غيب به جواني نمي رسد . اينجا يك پرانتز باز كنم : به خانمي كه نوه اش دوماهه بود و مُرد ، گريه مي كرد و دخترش كه براي بچه اش گريه مي كرد گفتم : چرا گريه مي كنيد ؟ گفت : بچه من نماند ، مُرد . گفتم : خب ، براي اين تا دوماهگي تعبيه شده بود ، بيشتر از اين نداشت . براي اين يك سالگي اش تعبيه نشده بود ، در عالم غيب موجود نبود . آن روزي كه آن نهايت ها را داشتند تعيين مي كردند براي اين دو ماه گذاشتند ، بعد از آن نداشت ، چرا ؟ من ،  نمي دانم ، حتماً دليلي دارد . اما فلاني صدوبيست سالش است هنوز هم زنده است ، و خدا مي داند صدوبيست و پنج سالگي هم برايش تعبيه كردند ؛ اگر تعبيه كرده باشند مي ماند ، تو نگران نباش ، اين ، اين جوري راه مي رود بالاخره خودش را به كشتن مي دهد ؟ بله تدبيرهاي عقليتان را بكنيد ولي يادتان باشد اگر داشته باشيد موجود است ، ظاهر مي شود. كلامم بايد يك چيزهايي محكمي را در تفكرتان به هم بزند ، اگر نزند فايده ندارد . مثلاً وقتي از محل كارتان ، ساعت كارتان تمام شده مي گويد خسته شدم ، بلند مي شود ، كتش را هم مي اندازد روي دوشش ، كجا مي روي آقا ؟ مي روم خانه . اگر خانه تعيين نشده باشد برايت ، مفهمومي پيدا مي كند حركتت از محل كار به سوي خانه ؟ پس چكار مي كني ؟ مي آيد بيرون ، آدم بي هدف ، مي گردي در خيابان . پس بايد خانه اي براي شما تعيين شده باشد كه حركت شما ، رفتن شما معنايي داشته باشد . پس اين حرف كه غايت مفقود محال است ، حرف منطقي است . پس يك جريان طبيعي يا روحاني يا انساني به سويي حركت نمي كند كه آن سو و آن هدف موجود نباشد . مثلاً قبل از اين كه ما به پيري برسيم ، پيري به عنوان يك خصوصيت براي روح وجسم ما در عالم وجود دارد . الله اكبر ، بايگاني خدا براي من ، براي تو ، براي او و... مرحله به مرحله چيده ، لباس تعيين كرده ، اندازه تعيين كرده است . بعد چقدر جالب است اصلاً هم اشتباه نمي كند  ؛ يك سالگي به دو سالگي رسيده لباس دو سالگي تن تو است . دو سالگي به ده سالگي مي رسد تو قيافه دو ساله نداري ، غايت ده سالگي برازنده ات شده تن تو مي باشد ؛ قشنگ نيست ؟ ترشي مي اندازيم مي گذاريم پشت پنجره يادمان مي رود ، مي ماند لِه مي شود ، آي يادم رفت . اين همه آدم در طي تمام اين ساليان جهان هستي ، قشنگ نيست . ببين چه دوري را طي مي كند انسان ؟ پس اين غايت موجود يعني پيري فعلاً براي بدن ما ظاهر نشده ولي مفهومش اين نيست كه در عالم هم محقق و موجود نيست .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید