منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

بخش سوم : نجف حرم امیر المومنین

 بسم الله الرحمن الرحیم

خب ، شب در هتل خوابیدیم ، گفتیم بخوابید بخوابید خستگی در کنید فردا صبح می خواهیم برویم بارگاه امیرالمومنین . فردا صبح بلند شدیم و آماده شدیم برای این که برویم بارگاه امیرالمومنین ، ایستهای بازرسی بدون هیچ ضابطه ای قدم به قدم وجود داشت . در بخش زنانه ایستهای بازرسی خیلی کثیف بود ، خیلی بدبو بود ، خیلی آزاردهنده بود . موقع گشتن زنها احساس ناخوشایندی به ما دست می داد ولی چاره نبود . مسیرهای طولانی تا حرم را بسته بودند اجازه نمی دادند دیگه ماشین تو برود . پا داری بروی بدو نگذاری مثل من بشوی بلای جون بقیه می شوی تا پا داری بدو برو . در فضای کثیف و بدبو راه می رفتیم ، من خیلی دچار سختی بودم به ناچار یک آژانس درجه یک گرفتند برایم ، آژانسهای درجه یکش ان شاء الله خدا قسمت کند یک دانه از این سه چرخه های چوبی ، گاری دستی یا در آن مقوای چرب یا یک دانه پتوی کثیف انداخته ، دو دینار ، بچه ها هم که نگران من بنشین مامان بنشین خانم خب یک خورده نگران من بودند یک خورده هم نگران خودشان چون با پای من راه می رفتند یک سال طول می کشید . من هی ده قدم ده قدم می نشستم روی صندلیم . من را می گذاشتند در این گاری دستی ها بعد این ها هم دنبالم دِ بدو . با این ها یک وقت مسابقه دو ندهید همه تان بازنده اید چون این ها دویشان خوب شده ، فوق العاده ورزیده شده است . بخش های بازرسی خیلی طولانی بود این جوری این جوری صف می بستند می رفتند جلو یک عالم باید سرپا می ماندیم اما با همه این سختی فقط عشق بود که همه چیز را قابل تحمل می کرد . وقتی وارد حرم امیرالمومنین شدیم ، آدم احساس می کرد از جهنم عبور کرده به بهشت وارد شده است . تربیت : یادآور کلام قرآن سوره مریم آیه 71 باشد : وَ إِن مِّنكمُ‏ْ إِلَّا وَارِدُهَا  كاَنَ عَلىَ‏ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا -  و هيچ يك از شما نيست كه وارد جهنم نشود، و اين حكمى است حتمى از جانب پروردگار تو.
خداوند فرموده همه آدمیان از جهنم عبور می کنند بعد به بهشت وارد می شوند و مدت توقشان در جهنم بر اساس عملکردشان در دنیاست . و این خیلی جالب بود چون بار دومی که حرم امیرالمومنین رفته بودم خیلی شلوغ بود ، کُشنده بود . یکی از همراهان رفت و به آن کفشداری گفت : مریض ، صف طویل ، لا طاقۀ ، بچه ام کلی عربی گفت ، لا صبر . بالاخره در کفشداری یک فارس پیدا شد ، آمد گفت چی می خواهی ؟ گفت مریض دارم در صف است ، آمد من را از وسط صف کشید بیرون ، خانم ... هم وسطهای صف بود من را اسکورت کرد تا آورد بیرون خودش ایستاد ته صف بنده خدا . آنجا بود که دیدم جهنم من کوتاه شد ، جهنم این ها طولانی شد .  این قصه در همه اماکن مشهود بود . فرش ها محقر بود در بیرون ، کثیف بود دلم می خواستش که همه فرشهای حسینیه ام را جمع می کردم می بردم حرم امیرالمومنین ، همه جایش فرش هایش قشنگ باشد ، عیب ندارد ما هم می نشستیم اینجا روی زمین بالاخره دوباره می خریدیم . وقتی پا به درون حرم گذاشتیم دیگه هر چی بود خوشبو بود ، رایحه معطر بود ، رایحه بهشت بود انگار چهره آدم ها هم عوض می شد دیگه . آغوشی بسیار گسترده و پُر مِهر بود در حرم امیرالمومنین روبروی ضریح اقا نشستم برای اولین بار در عمرم یادم رفت بپرسم قبله کدام طرف است . قبله پشت سرم بود رو به آقا همه نمازهایم را خواندم ، آخرین سلام را که دادم دخترم عاقبت به خیر بشود آمد گفت مامان خانم نماز می خواندی ؟ گفتم : بله . گفت ای وای پس چرا پشت به قبله ؟ وقتی که عقب گرد کردم رو به این طرف نشستم دیدم خانم ها آن روبرو دارند به من می خندند ، عیب ندارد دوباره همه را از اول خواندم . وقتی از حرم امیرالمومنین آمدیم بیرون دخترم می خندید تعریف می کرد ، پسرم آمد گفت : آخ آخ آخ مامان خانم مواظب باش آقا امیرالمومنین اصلاً در این جور زمینه ها شوخی ندارد یکهو شوت می کند آدم را . گفتم آقا قربونتان بروم من اشتباه کردم ، من به خدا دست خودم نبود ، خدایا من را ببخش ، من که نمی خواستم پشت به قبله بخوانم . وقتی این را گفت یک خورده خوف کردم ، ترسیدم ولی این قدر آقا را به بزرگی همه آن فضا ، دوروبرم احساس کردم و دیدم که متبسم من را نگاه می کنند دلم دوباره قرار یافت .
بگذارید یواشکی بگویم ، یکی از توفیقات این سفر این بود که هر بزرگواری را زیارت رفتم با چهره دیدم ، خدا چقدر قشنگند . واقعاً مبارکم باشد واقعاً چشمهایم را باید به روی خیلی چیزها دیگه ببندم چون این چشمها دیگه نباید هر چیزی را ببیند . ان شا ءالله همه کمکم کنند ، دوستانم ، خانواده ام کمکم کنند چشمم را به هوای محبت به شما به روی چیز بد و ناپاک باز نکنم دیگه .
کاش دیگه حوصله داشتم ، کاش نقاش بودم و می توانستم بکشم اما همه شان اینجا ( اشاره به قلب ) حک کردم . شاید روزی که از دنیا بروم سینه من شکافته بشود ، قلبم باز بشود همه آن تصاویر در آن باشد دلم می خواست که همه را نقش کنم تا بقیه عمرم را با این تصاویر زندگی کنم ، با چشم به این ها چشمم را به روی دنیا ببندم تا بلکه بقیه راه را بتوانم زیر پای آقا امیرالمومنین بنشینم از هول و وحشتم کم بشود . شما نمی دانید چطوری هول و نگرانی از دل آدم می رود وقتی که می ایستی در حرمش ، هر کجایش لازم نیست دست به ضریحش بزنید آن قدر بزرگ است ، به من گفته بودند بزرگه ، من به بزرگی امیرالمومنین را می شناختم ولی به این بزرگی نمی فهمیدم . آن قدر بزرگ است ، آن قدر بزرگ است که کمی از بزرگی خدا کمتر است . دوستش بدارید با او مانوس بشوید از همین جا ، اصلا به خدا لازم نیست حرمش باشی تا بفهمیش . شروع کنید از حالا دوستش داشتن را ، چشمتان را به روی غیر ببندید تا به روی دوست باز شود . اگر نمی بینید چون غیر را می بینید چشم به روی غیر ببندید تا دوست در نظرتان عیان شود .
بگذارید حلاوت این زیارت در کامتان بنشیند و این حلاوت را ببرید مزه مزه کنید ، حسش کنید تا جلسه بعد که روز دوم سفر را برای شما ان شاء الله آغاز کنم .
یا علی مدد

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید