منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره انبیا بخش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿١٦﴾
آسمان و زمین و آن چه میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم .
اگر که شما فکر کنید که خداوند جهان هستی را همین طوری آفریده که یک تفریحی کرده باشد ، یک خودی نشان داده باشد از این خبرها نیست . خداوند می فرماید که : ما آسمان و زمین و هر چه میان این دو است به بازیچه نیافریدیم پس حالا برگردید به وقتی که من راجع به نوزده فروردین صحبت می کردم و سیّارات می بینید که خداوند همه این ها را به دلایلی آفریده و می خواهد که با این دلایل به من و شما یک چیزی را بیاموزد .
لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿١٧﴾
اگر خواستید مشغولیتّی را بگیرید قطعاً آن را از نزد خود اختیار می کردیم اگر کننده این کار بودیم .
دیدید بعضی ها که می خواهند خود را مشغول کنند طرف مثلاً پرتقال خورده بعد برای این که خود را مشغول کند پوست پرتقال ها را ریز ریز می کند بعد که به او می گویید اگر می خواهی ریز ریز کنی لااقل سفیدی پوست را بگیر تا خلال پرتقال در آوریم ،. می گوید : نه نمی شود می خواهد بازی کند ، می خواهد سر خود را گرم کند ، خودش را مشغول کند . بعضی ها زمانی که روی فرش می نشینند با حاشیه فرش بازی می کنند ، ریشه های فرش داغون شد . روی مبل می نشینند ناخن ها روی لبه های مبل کار می کند ، دنبال مشغولیّت می گردند . خداوند می گوید اگر می خواستیم مشغولیتّی بگیریم قطعاً آن را از نزد خودمان اختیار می کردیم یعنی کاری می کردیم که اولاً فقط خودم باشم با مشغولیتی که درست کردم بازی کنم . شما وقتی این بازی را با مبل و فرش می کنید فقط شمایید . خدا می گوید اگر می خواستم مشغولیتّی بگیرم چیزی را آفرینش می کردم که فقط خودم باشم و همان یک چیز ، سرم به آن گرم شود . پس اگر شما ، آسمان ، زمین و همه چیز وسط آن را آفریدم برای مشغولیّت خودم نیافریدم وگرنه اگر کننده این کار بودیم برای خودم حاضر می کردم ولی نیستم . من برای مشغولیّت خودم زمین ، آسمان و این همه چیز مابینش را نیافریدم . پس خودت را بازیچه ندان وقتی خودت را بازیچه ندانستی برای خودت قدر و قیمت قائل می شوی ، وقتی قدر و قیمت قائل شدی به هرچیزی تن در نمی دهی . می روند . باید بفهمیم که ما دارای یک قدر و قیمت بسیار بالایی هستیم چون خدا ما را آفریده در پی اهدافی . خیلی هم رسیدن به هدفی که خداوند مد نظرش است برای ما کار دارد ولی هر چه می توانید در این دنیا بفهمید چون آن دنیا خیلی خیلی زمان می برد بعد آن دنیا دیگر این جسم را نداری که از آن کار بکشی چیز بفهمد ، آن جا دیگر روح است روحی که با نفس هنوز مَچ است و گرفتار ، پس هر کاری که می کنی همین جا بکن .
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿١٨﴾
بلکه حق را بر سر باطل می افکنیم تا آن را در هم شکند .
یادمان باشد هر چه قدر هم باطل ها در دنیا بزرگ باشند باشند ولی عنقریب خداوند بر سر باطل می کوبد و بد هم می کوبد . قدیمی ها می گفتند : صبر کوچک خدا چهل سال است ، جدیداً می بینم که خیلی جاها صبر کوچک خدا چهار ساعت است باور کنید جواب می دهد . وقتی به او پناه می بری یعنی طوری پناه می بری که خداوند تو را می بیند که درک کننده این هستی که هیچ پناه دیگری نیست . وقتی کرونا داشتم و بلند می شدم تا سرویس بروم ، خیلی درد و سرگیجه داشتم و خیلی حالم بد بود مرتب می گفتم مادر ، مادر مُردم . ناگهان به خود آمدم و گفتم تو چه کسی را صدا می زنی ؟ مادر ؟ مادر که بنده خدا طبقه پایین است و یکی را می خواهد تا به او برسد تو باید به او کمک هم بکنی باید خدمتش را هم بکنی . با خود گفتم پس چه کنم ، چه کسی را صدا کنم ؟ از درون صدایی آمد که من را صدا کن ، من که تو را آفریدم ، من که همه جا دستت را گرفتم . خدا را صدا کنید . ولی طوری صدایش کنید که نه پناهی می شناسید ، نه دستگیر کننده ای و نه دهنده ای را می شناسید جز او ، آن طور جوابت را می دهد دیگر لازم نیست که چهل سال صبر کنی ، خیلی زود جواب را می دهد .
بلکه حق را بر سر باطل می افکنی که آن را در هم می شکند و ناگهان آن نابود می گردد . بدون آن که منتظر باشی ناگهان می بینی نیست شد ، از سر راه تو برداشته شد .
وای بر شما از آن چه وصف می کنید .
غیر از خدا هیچ چیز را وصف نکنید . این می گوید اگر این کار را بکنی جواب می گیری ، پُر است . من برای آن که بدانم شما وقتی با من گفتگو می کنید چه را می بینید می روم در فضاها و نگاه می کنم ولی خیلی ایست نمی کنم . این می گوید این کار را بکن ، آن می گوید آن کار را بکن ، این می گوید این نان را بیاور ، آن می گوید آن آب را بیاور و هزاران چیز ، به چه درد می خورد ؟ یک بار یک نفر به من گفت برای بیمارت چهل تا گندم یا صد و ده تا دانه گندم بیاور و دانه دانه گندم ها را بگیر ، این را و آن را به آن ها بخوان ، بعدش چه کنم ؟ بعدش ببر بریز سر پشت بام تا پرنده ها بخورند . هر چه فکر کردم که من آیات خدا را به این گندم خواندم و ریختم در پشت بام اگر کارگر خانه این ها را لگد کرد چه ؟ اگر پرنده ها آمدند و به جای آن که بخورند فضله روی آن انداختند چه ؟ من این کار ها نمی کنم ولی به نیّت آن که خداوند عالم در آن پرنده ها از روح خودش دمیده برای آن ها دانه می دهم تا بخورند ، مواظب انتخاب هایتان باشید . یواش یواش خیلی می فهمید ، انتخاب هایتان گوشتان را می گیرند هر حرفی را نزنید ، هر کاری را نکنید ، با هر کسی هم کلام نشوید ، هر لقمه ای را دست نزنید .
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لَا يَسْتَحْسِرُونَ ﴿١٩﴾
هر چه در آسمان ها و زمین است از آن اوست .
پس آن سیّاراتی که در آسمانند همه از آن خداست . پس اگر با انرژی شان تأثیر گذار باشند خیلی عجیب نیست . اما مفهومش این نیست که آویزان سیّارات شویم ، نه . خورشید در منظومه شمسی ما بزرگترین آن ها است و ستاره است دلیل ندارد که ما به خورشید پناه ببریم ما از خورشید بهره می بریم ولی پناه نمی بریم .
هر که در آسمان و زمین است از آن اوست و کسانی که در محضر اویند از پرستش وی سرباز نمی زنند و ملول نمی شوند .
همه در آسمان و زمین تکبیر گوی خداوند هستند از این که خداوند را بپرستند ملول و خسته نمی شوند جز این آدمیزاد بی خاصیت . نماز را می خواند و می گوید آخیش آدم این نماز اول وقت را که می خواند اصلاً انگار از زندان و اسارت در آمده ، خیالش آسوده شده ، این چه حرفی است که می زنی ؟ که از نماز خواندن خسته می شود ؟ بر عکس بگو : خدایا فرصت دادی نمازم را خواندم و یک بار دیگر تا نمردم با تو گفتگو کردم ؛ این گفتگو زیباتر نیست تا آن گفتگو . همه موجوداتی که ما می بینیم و یا نمی بینم تکبیر خداوند را می گویند ، خسته هم نمی شوند . پرنده ها پر می زنند ، حشرات پر می زنند این ها تسبیح می گویند و خسته نمی شوند جز آدمیزاد دو پا .
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ ﴿٢٠﴾
آن ها شب و روز بی هیچ سستی تسبیح می کنند .
شب و روز . این ها در خودشان چه دارند که من ندارم ؟ چه دارند که شب و روز تسبیح خدا را می کنند و من نمی توانم بکنم ؟ خدا به من گفته اشرف مخلوقات ، من را بالاتر از همه مخلوقاتش داده پس چرا من نمی توانم مثل آن ها بدون هیچ سستی تسبیح خداوند را بگویم ؟ یک دلیل دارد زیرا من اختیار دارم که بخوابم ، اختیار دارم که ریلکس کنم ، ولو شوم . خسته ام حالا حالش را ندارم . اما مخلوقات دیگر خدا این اختیار را ندارند ، فقط بر حسب وظیفه شان عمل می کنند یعنی بر اساس آن چیزی که ساخته شدند عمل می کنند . شارژر موبایل را که همه با آن آشنا هستید اگر شب و روز آن را در برق بزنید ، موبایل به آن وصل کنید شارژ می کند . هیچ وقت غر نمی زند و بگوید از شارژ کردن خسته شدم نه چون کارش شارژ کردن است و لذّت می برد از کاری که انجام می دهد اما من و شما چه ؟ وای وای

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید