منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri 04 19 2024

A+ A A-

رابطه ی زنده ماندن یک جامعه با فرهنگ آن بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پیش درمورد جامعه گفتگو کردیم، گفتیم جامعه مثل درخت نخل است گفتیم درخت خرما اگر سرش را ببٌرند حتی اگر ریشه اش سالم باشد می میرد جوامع انسانی مثل درخت خرما هستند، حتی اگر قدمت تاریخی خیلی بالا مثل ما ایرانی ها تمدن 2500 ساله داشته باشند اما فرهنگ صحیح و سالمی نداشته باشند به زودی می میرند از این بابت من خیلی متاسفم چون یک جورهایی ما هم در آن سرازیری هستیم همه ی قدمتی که یک ملت به آن می نازد با مردنش با نداشتن فرهنگ سالم از بین خواهد رفت حالا می خواهیم در جامعه خودمان بررسی کنیم که فرهنگ سالم فرهنگی که به سوی تکامل پیش می رود چگونه نمود پیدا می کند می خواهم با من همراهی کنید و جاهایی که می خواهم برایم مثال بیاورید،
قدم اول :جامعه ای که فرهنگ سالم دارد حرمت دارد، حرمت نگه داشتن را، قدیمی ها خیلی خوب می دانند پسرها زن می گرفتند حتی اسم زنشان را جلوی پدر مادرشان نمی آوردند نمی گویم کار خوبی ست ولی هر زمانی هر دوره ای مردم آن دوره حرمت را یک جوری نگه می داشتند .حرمت نگه داشتن یعنی چه؟ یعنی اینکه شما در اوج مشکلات و اختلافات هستید ولی در آن اوج نمی گذارید هر چه از دهانتان بیرون می آید ،خارج بشود می آید در دهانتان قورت می دهید و اجازه بروز نمی دهید و به سمت فرد مقابلتان تف نمی کنید، دارد رانندگی می کند طرف بد پیچیده جلوی او حق هم دارد ترسیده، اما به او نمی گوید مردیکه فلان فلان شده می گوید مرد حسابی این چه وضع رانندگی ست؟ می گوید ای بابا او در ماشینش است من هم در ماشین خودم، او که نمی شنود ولی خودت که می شنوی حرمتها شکست،‌نباید بشکنید، مردمی که در مناسباتشان که اولین مناسبات در جامعه روابط داخل خانواده ست اقوام همسایگان کسبه همکاران و الی آخر اگر نتوانند در اوج عصبانیت حرمت همدیگر را حفظ کنند بطور قطع و با یقین کامل عرض می کنم مردمان بی فرهنگی اند کاملا بی فرهنگ. می گوید طرف روبرو هرچه از دهانش درآمد گفت تو چی؟ از دهانت هرچه درآمد گفتی؟ اگر طرف حرف زشت می زند دلیل نمی شود که شما هم حرف زشت بزنید یک کلمه بدی افتاده دهان من از بس که حرص می خورم از دست این آدمهایی که بعضی حرکات را می کنند می گویم اینها دیوانه اند بعد خودم از دست خودم عصبانی ام می گویم چرا می گویی دیوانه؟ دیوانه تویی که به آنها می گویی دیوانه،‌آنها دیوانه اند بگذار دیوانه بمانند چرا تو می گویی که خودت را دیوانه محسوب کنی؟
حدود 30 سال پیش شاید هم بیشتر یک آقای دکتر را می شناختم که ایشان پرفسور عالی قدر بود مقر اصلی شان بیمارستان امام خمینی بود در طبابت واقعا بی نظیر بودند سنشان هم بالا بود برای مداوا رفتم پیش ایشان، اولا یک مطب داشتند خیلی کثیف، منشی هم نداشتند می رفتیم در راه پله ها می نشستیم مهم نیست ندارد طبابتش را در اختیار مردم می گذارد ولی کثیفی را که نمی شود تحمل کرد یک من خاک روی میز باشد، خیلی کثیف،‌ به او یکبار ایراد گرفتم گفت این عدم توجه و رسیدگی را نشانه عدم وابستگی به دنیا می دانست می گفت من از دنیا رها شدم، ‌وقتی با او گفتگو می کردیم که مثلا آقای دکتر من پیش فلان طبیب رفتم او به من این را گفته هرچه فحش از دهانش در می آمد به آن دکتر می گفت راست هم می گفت طبابت آن دکتر غلط بود و طبابت او درست بود ولی شما چه قضاوتی می کنید راجع به این آقای دکتر؟ خیلی جالب بود می گفت اینها آبروی دکترها را می برند راست می گفت با بلد نبودن آبروی بقیه دکترها را می برند ولی تو چه آبرویی می بری؟ پس می بینید تحصیلات تخصص خیلی بالا هم آدمها را خیلی جاها نمی تواند محترم کند اگر از داخل خانواده محترم بار نیایند پس حرمت نگه داشتن و محترم بودن با دیگران و با خودش . عصبانی ست می گوید منِ اینجوری اینجوری شده آقا خانم این حرفها چیه میزنی؟ می گوید به کسی نگفتم که به خودم گفتم، اما گوش های من که شنید حرمت خودت را هم نداری؟ حرمت نداشتن نمی تواند معلول این باشد که طرف امکانات نداشته ،دانشگاه نرفته، در کشورهای غربی سفر نکرده و دانشگاههای آنچنانی ندیده یک فرد بیسواد هم میتواند محترم باشد پس جامعه ای با فرهنگ خوب در درجه اول حرمت دار است از همه سطوح از رئیس جمهورش از امام برترش که می خواهد به همه دستور بدهد که چطور دینشان را داشته باشند باید حرمت کلام و حرمت قلب و حرمت وجود داشته باشد نداشته باشد آن جامعه فاتحه اش خوانده است،
گام دوم : هر انسانی به جای آنکه قدرت صدایش را بالا ببرد ، قدرت کلامش را وسعت دهد . می دانی یعنی چه ؟ اولین چیز این است که ، یک آیه در قرآن درسوره لقمان داریم که می گوید . آن کسیکه داد می زند . آن کسیکه فریاد می زند و مطلبی را بیان می کند ، در پس دادش و کلامش تزلزل و ترس است . صدایش را بالا می برد که آن صدای بالا کمبود شخصیتی او را بپوشاند و کسی نفهمد . در حالیکه می تواند صدایش را پائین بیاورد ، کلامش را قاطع و محکم ، رسا و درست بیان کند و برای خودش احقاق حق کند .
گام سوم : به کار بردن القاب ناپسند برای آشنایان حتی جهت خنده و نشان دادن مثلاً صمیمیت ، نشانه ی بی فرهنگی است . یکی از شما یک مثال بزنید ببینم که اینجور القاب چی می تواند باشد ؟
صحبت از جمع : استاد یکی از بچه ها امروز در شرکت از دست طرف خیلی ناراحت شد ، ، می گفت هیکلش اندازه ی شتر است ولی اینقدر مغز ندارد .
استاد : طرف سن اش بالا است ، خیلی عمر کرده است . خب مگر دست خودش است . شما او را سوژه ی خنده می کنید در فضاهای عمومی . بعد هم خیلی خیلی می نازید که خیلی بافرهنگ هستید . خیلی متمدن هستید . تمدن 2500 ساله دارید . آریایی هستید . شما از زرتشت و نمی دانم اهورا مزدا درس گرفته اید . اگر تو به آن سن رسیدی و برای تو این را گفتند ، خوشت می آید ؟ آن کسیکه بیرون از ما است و می شنود ، می گوید عجب ملت بی فرهنگی هستند .
گام چهارم : داشتن وجدان کاری در افراد یک جامعه نشانه ی یک فرهنگ بالا ، ارزشمند و معتقد است . چقدر وجدان کاری دارید ؟ چقدر در مسائل ، از بطن خانواده شروع می شود . مادر نسبت به شوهر و فرزندانش . بعد نسبت به خانواده ی شوهرش . بعد نسبت به خانواده ی خودش . پدر به همچنین . بعد این ها به جامعه می آیند. چون در بطن خانواده همه صاحب وجدان کاری هستند ، به جامعه می آیند ببین چه کار می کنند . وقتی در افراد یک جامعه ای وجدان کاری وجود ندارد ، نشان می دهد که خیلی بی فرهنگ است
گام پنجم : بزرگ ترها می بایستی کوچک ترها را و کوچک ترها می بایستی بزرگ ترها را درک کنند . یعنی تفاوت نسل ها را بفهمند . با احترام با این تفاوت برخورد کنند من از این گیس های قلمبه شده ی آویزان مردها که یا اینجای سرشان دنب اسبی اش می کنند یا نمی دانم از اینجا تا اینجای شان را تیغ می زنند ، رنگ می زنند ، من نمی دانم هزارتا کار می کنند . خیلی خوشم نمی آید . ولی این مال نسل الان است . نه خلاف دین دارد می رود . نه خلاف حکم خدا پا برمی دارد . انتخاب اش این است . عین این می ماند که من این لباس را این رنگی می پسندم و می پوشم . شما می توانی به من ایراد بگیری ؟ بچه هایم به من می گویند مامان خانم شما بازهم می خواهی این روپوش بلندها را بپوشی ؟ مال عهد بوق است . آره می خواهم بپوشم. دوست دارم . آنها باید به من احترام بگذارند . به خواست من احترام بگذارند. این مال نسل من است . من هم به آنها این احترام را می گذارم . این تفاوت نسلی را اگر نفهمیم هم ما بی فرهنگ می شویم و هم بچه های ما . چون ما با آنها می جنگیم و آنها با ما . یک روزی در خیابان ، یک پسر جوانی از بغل من عبور کردکه عرض خیابان را رد کند تا چراغ قرمز است می دوید . موهایش بلند بود صاف . لخت . خوشگل . باد هم می زد . او می دوید و این موها بالا و پائین می رفت . چه اشکال دارد ؟ من دوست ندارم . اگر قرار بود که مثلاً با یک همچین مردی ازدواج کنم ، امکان نداشت . چون دوست ندارم . ولی دوست نداشتن من دلیل ندارد که او هم دوست نداشته باشد . اگر من به او بپرم ، او هم به من خواهد پرید . این چه ریختی است که بیرون می آیی ؟
گام ششم : یک جامعه بافرهنگ با کلمه معذرت می خواهم درقبال خطاها و اشتباه هاتش بیگانه نیست . هرجا سستی کرد ، کم کاری کرد ، خطا کرد ، اشتباهی داشت ، این ها را در قبالش عذرخواهی می کند . و عذرخواهی کردن را نشانه ی ضعف خودش نمی داند . چقدر بین شما آدم هست ، جانش را بگیرند ولی نگوید معذرت می خواهم .
گام هفتم : چشم و همچشمی در این فرهنگ ، رنگ خوشایندی ندارد . چون او آن را دارد ، من هم باید داشته باشم . هرجامعه ای که بین مردم اش چشم و همچشمی رواج پیدا کرد ، سقوط می کند . مرد و زن هم ندارد همه را می گویم.
گام هشتم : مردم بافرهنگ برای اینکه خودشان در هر کاری و هر امری آزاد باشند ، آزادی دیگران را سلب نمی کنند . به عبارتی مرزهای آزادی فردی انسان ها در هم تداخل نمی کند که دعوای شان شود . این او را هل دهد که برود این وری یا او این را هل دهد که برود آن وری
صحبت از جمع : من فکر می کنم در ایام محرم ، این طبل هایی که می زنند خیلی وحشتناک است . یعنی فکر می کنم آن آسایش و آرامش مردم را سلب می کند . و هیچ کسی هم هیچ چیزی نمی تواند بگوید . حالا به اسم دین و به اسم امام حسین . امام حسین نگفته که اینجوری مردم را آزار دهید . خانه هایی هستند که مریض دارند . افراد مسن هستند . بچه ی کوچک است و خواب است . شاید نخواهد صدای این طبل را گوش کند با صدای به این بلندی . و طبل هایی به چه بزرگی .
استاد : می دانید که می گویند هرچی طبل بزرگ تر است تو خالی تر است . برای همین است که جوان امروز پایبندی دین ندارد . چون محتوای اعتقادی ندارد . آن فقط عشق می کند این یارو را بگیرد . تمام هیجانات درونی اش را به آن بکوبد . نه اینکه طبل زدن بد است . طبل زدن خوب است . ولی ببین کی هستی که می زنی . برای چی داری می زنی ؟ در جامعه وقتی این کار را نفهمیم و انجام دهیم ، آن می شود که شما می گویی . مردم دیگر در آسایش نیستند . مردم بافرهنگ از دیگران اینقدر سوال نمی کنند که طرف مجبور شود دروغ بگوید . ما اینقدر مسائل را از دیگران ، هی می پرسیم ، هی می پرسیم ، تا طرف مجبور شود بگوید ، من اصلاً آنجا نبودم . من را اصلاً دعوت نکرده بودند . من در آن مهمانی نبودم . یعنی ما مردم را وادار می کنیم تا دروغ بگویند .
گام دهم : در نشست ها و مهمانی هایمان کسی را سوژه ی غیبت قرار نمی دهیم . درحالیکه می دهیم و این کار را می کنیم . سن و سال مردم. دماغ مردم . گوش های شان . مدل گوش های شان . شکم قلمبه شان . نمی دانم . همه را سوژه می کنیم فقط برای اینکه بخندیم . شما اجازه ی این کار را دارید ؟ مردم متمدن این کار را نمی کنند .
گام یازدهم : در جمع از دیگران سوالات شخصی نمی کنند . خانم فلانی همسر شما چه کاره بود از دنیا رفت ؟ اااا . فلانی شما چند سالت است ؟ اااا . چرا کاری می کنی که مردم به تو دروغ بگویند .
و گام دوازدهم و امروز این آخرین گام ، افراد بافرهنگ ، متمدن ، لباس و وسایل گران قیمت و زیورآلات گران قیمت و ملک های زیاد و گرانشان را در دیگران دلیل برتری شان نمی دانند . و برای خودشان هم دلیل برتری نمی دانند . من معمولاً از مجالس زنانه در می روم . دوست ندارم . چون خانم ها دائم نشستند ، یا دارد تعریف می کند که من این گردنبند طلایم را فروختم ، اینقدر خریده بودم . اینقدر فروختم . اما عوض اش رفتم و این الماس اینجوری را خریدم ، اینقدرخریدم .
ای بابا . حیف عمر من نیست که بنشینم و این ها را گوش کنم . جامعه ای که زن هایشان اینجوری باشند بافرهنگ نیستند .
راستش را بخواهید دیگر حالم به هم می خورد از این همه ریخت و پاش الکی و بی محتوا در جامعه مان حالم به هم می خورد . همه باید هم پیمان شویم برای پاکیزه کردن و اصالت بخشیدن به جامعه مان یک کاری کنیم . شما بگردید علائم دیگری که فرهنگ یک جامعه را نشان می دهد شما هم پیدا کنید و با خودتان بیاورید . تا راجع به آن بحث کنیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید