منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

مهرورزی سیارات با خورشید در 19 فروردین

بسم الله الرحمن الرحیم

بگذارید با این جمله کلامم را شروع کنم . می گوید از عارفی پرسیدند که تو دنیا را چگونه می بینی ؟ گفت آن طوری می بینم که در این دنیا بدون رضایت من یک برگ هم از درخت نمی افتد . به او گفتند مگر تو خدایی که بدون رضایت تو هیچ برگی از درخت نیفتد . گفت نه . اما من راضی هستم به رضای خدا . این جمله را بگیر و داشته باش برو جلو و با آن عرض و طول مشکلات زندگی ات را بسنج .
یکی از اتفاقات ماه فروردین ، هرساله ، در روز 19 ام فروردین است همیشه و هرساله با نزدیک شدن به این روز 19 گفتگوها زیاد می شود . عده ای که دعای شرف الشمس را می شناسند و بلد هستند از افراد دیگری که طالب هستند سفارش قبول می کنند . حالا ، من این قدرش را دیدم ولی بقیه را نمی دانم که آیا می شود روی چیزهای دیگر هم نوشت یا نه . معمولاً روی عقیق می نویسند . عقیق سبز ، قهوه ای و یمنی که می گویند بالاترینش عقیق قرمز یمنی است . که در گردش این روز ، حکاکان از یک ساعتی شروع می کنند و دعای شرف الشمس را روی آن حکاکی می کنند . و بعد آدابی را هم به مردم دستور می دهند می گویند با این آداب این را حالا یا گردن آویز است به گردنت بیانداز ، یا اینکه انگشتر است به انگشتت کن . من اطلاعات زیادی در این زمینه ندارم . نمی دانم این دعا از کجا آمده است . و اشکال حکاکی شده ای که روی این سنگ ها است چه معنی ای می دهد . گرچه که خودم شاید بیست سال پیش یک دانه اش را از من سفارش گرفتند و برایم زدند و الان هم در گردنم است . روی عقیق . اما خود دعا ، سنگ آن و فردی که حکاکی می کند روی سنگ هیچ وقت مسئله من نبوده است . چون این ها درجات پائین تری از مسئله است . ببینید مسائل را چطور نگاهش می کنیم ، این است . این ها هیچ وقت برای من مسئله نبوده است . که این دعا و این اشکال و این ها چه چیزی هستند . بالاخره هرکسی را یک حرفه ای است و یک چیزی را بلد است . آن کسی که این کار را می کند بلد است ولی برای من مهم بود . چون بالای دعا یک عددی دارد که نام پروردگار است . یا بسم الله الرحمن الرحیم است . اگر آن نبود نمی گرفتم . ولی با بقیه اش کار نداشتم . خب چه کسی این را حکاکی کرده است ؟ سنگش چقدر می ارزد ؟ اما یک چیزی برای من مهم بود . چرا تاریخ 19 فروردین . این 19 فروردین چی با خودش دارد ؟ که هرسال هم تکرار می شود و هرسال هم این کار را انجام می دهند . می گویند جوینده یابنده است .
امسال در یک جای مطمئنی یک متنی را خواندم که آن متن پاسخ سوال من را جواب داد . من می دانم هرچیزی که در عالم هستی وجود دارد صاحب حیات است . آن سنگ هایی که الان به در و دیوار اینجا است یا کف اینجا است از خودتان خالی شوید و دستتان را رویشان بگذارید . این سنگ ها از خاک موجوداتی در عالم هستی طی قرون بسیار ساخته شده . خیلی سال پیش . ولی الان اگر حواستان را جمع کنید و بتوانید از خودتان خالی شوید ، با صاحبانی که این سنگ ها از آنها تشکیل شده ، می توانید حرف بزنید . همه چیز در عالم هستی صاحب حیات است . از جمله سیارات و ستارگانی که در آسمان قابل رویت هستند . شما می توانید بدون چشم مسلح آنها را در آسمان ببینید . اگر چشم مسلح یعنی تلسکوپ داشته باشید آنها را بهتر هم می توانید ببینید . همه ی این ها صاحب حیات هستند . ما بعنوان یک نقطه ی نورانی می بینیم ولی یک موجودیت عظیم و زنده دارند . بعد یک نکته ی مهم تر از این ، هر موجود زنده ای روی موجود زنده ی دیگر تاثیرگذار است . خیلی جالب است . شما در هر محیطی کار کنید و هر شغلی را انتخاب کنید شکل آن شغل را می گیرید . اگر در یک محیطی کار کنید که همه ی آنها بی دین و ایمان هستند آرام آرام در گفتار و کلامت سستی در دین مشاهده می شود . نمازت را می خوانی ولی خیلی دیگر معتقد نمی خوانی . هر موجود زنده ای روی موجود زنده ی دیگر تاثیر می گذارد . پریشب نشسته بودم ، یک پشه دور من چرخید . هی دور من چرخید . گفتم برو . برو . گوش نکرد و نرفت . یک جایی که آمد تا بنشیند روی انگشت من ، من هم کوبیدم رویش . له شد . وقتی دستم را بلند کردم دیدم آخی این خون ما را نخورده بود . مستحق مردن نبود . ولی خب تقصیر من نبود . آمده بود در زندگی من . تو حق نداشتی به خانه ی من بیایی . مگر من در خانه ی تو آمده بودم ؟ ازش عذرخواهی کردم و حلالیت طلبیدم . ولی در واقع به او گفتم . گفتم ببین من زنده ، تو زنده . تو حریم من را شکستی ، من روی تو تاثیر گذاشتم . مردی . پس موجودات در عین اینکه همگی صاحب حیات هستند ، روی هم تاثیر هم می گذارند . چه به خوب و چه به بد . علم نجوم از جمله علوم بسیار وسیع و گسترده است .
من خیلی کم میدانم از آن اما باورش دارم . هیچوقت دنبالش نرفتم چون نه دیگر سنم اقتضا میکند و نه حوصله آن را دارم . شاید اگر خیلی در انزوا رفته بودم دنبالش میرفتم که ستارگان و سیارات را بشناسم ولی متاسفانه در انزوا نیستم . همه شما میدانید من هم میدانم ، خورشید یک ستاره است ، مابقی سیاره هستند که دور خورشید میگردند . هر سیاره ای صاحب یک موجودیت است برای خودش . این موجودیت صاحب یک انرژی است برای خودش . انرژی هر موجودی بر عالم هستی تاثیرگذار است . میگوید : پشه نر خون نمیمکد ، عالم پشه خیلی عالم جالبی است ، خیلی وسیع است . بعد میچرخد پروتئینهای خاصی را میخواهد . حتی پشه ماده هر کسی را نیش نمیزند ، به یک پروتئین خاصی نیاز دارد . آن پروتئین را هر کس داشته باشد میرود او را میزند . پس هر موجود زنده ای صاحب یک انرژی مخصوصی است و انرژیش روی عالم هستی تاثیرگذار است . همانطور که سیارات از انرژی خورشید ، حالا از نورش ، گرمایش ، مواد سازنده اش یا چیزهایی که درونش هست ، من نمیدانم یا چیزهای خیلی زیادی که من از آن خبر ندارم سیارات بهره میبرند ، به همین میزان هم خودشان هم به هنگام گردش به دور خورشید از انرژی خودشان هم به سمت خورشید ساطع میکنند و میفرستند . کشش انرژیهاست که اجازه میدهد در یک مدار خاصی به دور خورشید میگردد . براساس علم نجوم میگویند هر ساله در این گردش سیارات به دور خورشید و بگویم شاید مهرورزی سیارات با خورشید ، خالصانه دورش میگردند ، طوافش میکنند ، مهرورزی میکنند . این گردش سالیانه و بالعکسش در نوزدهم فروردین هر سال سیارات به نقطه ای میرسند که بالاترین سطح انرژی در آن زمان رد و بدل میشود . اینها میدهند و خورشید هم به اینها میدهد . در زمان نجوم قدیم که بیشتر عربی بوده ، عربی اصالت خاصی دارد . نگاه نکنید اروپاییها انقدرپررو هستند خیلی چیزها میگویند . ما ایرانیها و اعراب اصالت عجیب و غریبی داریم . علم نجوم به زبان عربی بوده در آن زبان عربی این زمان را" شرف شمس " میگویند . شمس یعنی خورشید ، شرف یعنی نقطه ای که این ستاره در آن زمان به بالاترین حد ش تقویت میشود ، انرژی میگیرد و خیلی چیزها را در خودش جذب میکند . چون انرژیش باز است و تقویت میشود . خاصیتهایی دارد که در آن زمان بسیار تقویت میکند یا تقویت میشود . طبیعتا هر اتفاقی که برای خورشید یا سیارات بیفتد تاثیر این اتفاقات بر زمین وموجودات کره خاکی هم خواهد بود . ما زنده هستیم ، سیارات هم زنده هستند ، خورشید هم زنده است . هر تاثیری که خورشید و چیزهایی که به دورش میگردند روی هم بگذارند همه اینها با هم روی ما هم تاثیرمیگذارد ، چون زمین ما هم جزو همان سیارات است ، الله اکبر ! خیلی جالب و زیباست . فقط باید بنشینید در خلوت به آن فکر کنید . وقتی آدم به آن فکر میکند این همه عظمت ! این همه ذرات تاثیرگذار روی هم و بزرگ ! بدون اینکه تو کسی را ببینی که دارد اینها را کنترل میکند . آن عروسک بازی که عروسک خیمه شب بازی درست میکند ، آن بالا آن آدم را نشان میدهند که دارد نخها را به حرکت در می آورد ولی شما هیچ چیز را نمی بینید . نیمه شب بود و در تنهایی عمیقا به فکر فرورفتم . در آن نیمه شب به هر جا نگاه کردم . نجوای حیات را میشنیدم . حیات یعنی شعور ، آگاهی ، نور . عظمت پروردگار بیش از پیش در مقابل چشمانم جلوه کردم . من هم احساس میکردم با تک تک سلولهای بدنم به این نجوای حیات پیوست خوردم . دارم با این زمزمه های حیات من هم زمزمه میکنم . دلم نمیخواست این خلوتم را به هیچ دلیلی از دست بدهم . همه چیز شعور بود حیات بود . تماشای موجودات که براساس شعورشان در جهان هستی مشغول انجام وظیفه هستند . حتی لحظه ای کوتاهی نمیکنند . هیچکدام این سیارات در گردششان یک نوک سوزن هم جابجایی نمیکنند . همه به وظیفه شان عمل میکنند . با هیچ دلیل قانع کننده ای نمیشود آنها را از مسیر آگاهیشان جدا کرد . الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر ! انقدر خودم را در آن فضای شعورو آگاهی کوچک میدیدم که مثل توپ کوچکی که بچه بازیگوشی به آن ضربه میزند از آن حالت جداشدم و بیرون افتادم از بس کوچک بودم . ناله ام بلند شد که خدایا در این جهان یکپارچه شعور ، حیات ، آگاهی و نور من تنها موجود بی شعور هستم . از بودنم شرمنده ام ، چرا که خیلی از روزها و سالهای عمرم را در تاریکی گذراندم و جالب است دائم میگفتم : نور کجاست ؟ من داخل نور ، میگفتم نور کجاست ؟ مثل ماهیی که توی دریا شنا میکند و به دنبال دریا میگردد. من هم به دنبال نور و شعور میگشتم . در حالیکه خدایا تو مرا شعور خالص آفریدی . من اصلا شعور خالص هستم شما تک تکتان شعور خالص هستید . اما نمیدانیم . نخواستیم که بدانیم . همانطور که هیچکداممان قرآنمان را با شعور و فهم حتی یکبار نخواندیم . اگر یک چیز را در من و شما تکان ندهد به درد نمی خورد ، ارزش ندارد . خدایا تو مرا شعور خالص آفریدی من ندانستم یا نفس دنیا پرستم اجازه فهمیدن به من نداد ، واقعا چرا ؟ چرا من نتوانستم مثل دیگر موجودات در این جهان هستی در شعور داده شده از جانب تو زندگی کنم ؟ میخواستم فریاد بزنم . فقط داد بزنم چرا ؟ آخه چرا؟ به من جواب بده . یکباره کلمه اختیار پیش چشمانم به رقص آمد . سرم را تکان دادم و گفتم : بله ! تو به من اختیار دادی تا در دنیا انتخاب کنم در شعور محض بمانم یا نیمی از وجودم را به تاریکیهای نفس هدیه کنم و این من بودم که انتخاب کردم . وه که چه انتخاب بدی !
حالا با همه وجودم میدانم که در پس شبهای قدر جریانات بسیار عظیمی وجود دارد . عظیم تر از آنچه که بتوانم درک کنم ، هنوز نمیدانم نمیفهمم . هنوز درنیافتم . لازم است که بخواهم خدایا برما آشکارش کن . اما واجب است که تا فهمیدن صبر کنم و این شب را دریابم . پس میخواهم که در شبهای قدر و نیمه شبهای باقیمانده ماه رمضان دستانم را بسویت بلند کنم صدایم را به گوش همه آگاهی و شعور در عالم هستی برسانم و بگویم : الهی العفو، الهی العفو ، الهی العفو. آنقدر الهی العفو تا ندای بخشش را بشنوم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید