منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri 04 19 2024

A+ A A-

جلسه نهم راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی

 بسم الله الرحمن الرحيم



سخن امروز را با نقل روایتی از بحارالانوار جلد 68 آغاز می کنم ، در این روایت می خوانیم که خداوند به حضرت موسی(ع) وحی فرمود : ای موسی به بنی اسرائیل بگو ، من در نزد گمان بنده ام هستم ؛ پس هرگونه گمانی که درباره من داشته باشد مرا در آن می یابد . بنده بیش از شاید به جرأت می توانم بگویم حداقل 50 مرتبه این روایت را خواندم و هر دفعه نیم روزی ، یک روزی روی آن فکر کردم و از روی آن عبور کردم . این دفعه از یک منظر دیگری به آن نگاه کردم ؛ اگر یادتان باشد قبلاً اشاره کردیم به دو روایت از پیامبر اکرم(ص) و آقا امیرالمومنین(ع) در باب زیبایی ، پاکیزگی و نظافت .و هر جلسه باز گذری کردیم و نگاهی به این دو روایت کردیم ؛ گفتیم بزرگان ما اساس ایمان را بر طهارت می دانند و به طور کامل با طهارت مرتبط می دانند . گفتیم این طهارت فقط در پاکیزگی ظاهر نیست ؛ شاید یک روزی می گفتند که ناخن ها تمیز باشد ، کوتاه باشد ، موها شانه کرده باشد ، اینها لازم بود و موثر ولی الان در دورترین نقاط مملکت ما وقتی سر می کشید از صابون و مواد شوینده و توجه به پاکیزگی همه گونه به چشم می خورد . به همین دلیل گفتیم این طهارت فقط در بحث پاکیزگی ظاهر نیست بلکه اشاره به پاکیزگی باطن دارد . چون تاکید به پاکیزگی ظاهر در دوره ای بدوی شاید که به درد بخورد ، اما دوره های بعدی مثل امروز، پاکیزگی ظاهر جای بحث ندارد، بلکه به چیزی باید اشاره کرد که در تمام دوران مصداق داشته باشد ، و آن پاکیزگی باطن است . گفتیم مومن می بایستی در رفتار درونش و بیرونش حتماً طهارت بوجود بیاورد تا شامل امتیازات این روایات قرار بگیرد . امروز هم می خواهیم به این روایت به یک گونه دیگری نگاه کنیم ؛ قبلاً دیدیم آقا امیرالمومنین(ع) فرمودند : ایجاد طهارت نصف ایمان است . آن جلسه بنده عرض کردم خدمت شما ، ایجاد طهارت دورن، جزء وظایف بنده است که اگر بنده بتواند به این نقطه برسد نیمه دیگر ایمان تفضّلی است از جانب حضرت حق بر بنده، که نیمه دیگر را عطا می فرماید . حالا با توجه به این روایت عرض می کنم خدمت شما که، ما چه شخصیتی را برای خودمان طلب می کنیم . خداوند بر اساس شخصیتی که برای خودمان طلب می کنیم به ما فیض می بخشد ؛ خوب دقت کنید محال است کسی باشد و این کلام فراخور حالش نباشد . هر چقدر دقت می کنیم در این که آدم خوبی باشیم در نقاطی دچار ضعف هستیم . ابن سینا می گفت : خدایا ! من می خواهم به عمق معارف الهی آشنا شوم اما از طریق روح فلسفی . خدا هم برایش با همین روش جلوه کرد ؛ خود ابن سینا می گوید : 15سال در اصفهان زندگی کردم هر وقت مسئله ای برایم پیش می آمد که برای حل آن در خودم نیاز به کمالاتی خاص می دیدم وضو می گرفتم به مسجد جامع اصفهان می رفتم و دو رکعت نماز می خواندم همان جا مسئله برایم روشن می شد . شما وقتی مشکلی برایتان پیش می آید چکار می کنید ؟ سیگار می کشید ؟ قلیان می کشید ؟به دوستان پناه می برید ؟ به یک فال قهوه نیاز پیدا می کنید ؟ به یک دعانویس و رمّال احتیاج پیدا می کنید ؟ به چی احتیاج پیدا می کنید ؟ به هر چه که نیاز پیدا کنید از همان جلوه برخوردار می شوید .دست کم 14 سال کار درمان انجام می دادم ، درمان با انرژی های کیهانی ؛ دست با فاصله به مردم می گرفتم بعضی ها با یک جلسه و بعضی ها با چند جلسه و ...... و مسائل مختلف ، خوب می شدند . در جریان خوب شدن آنها چه دکترهایی را با قالب غیر جسمی کنار خودم دیدم ، بنده همه را تجربه کردم . دکترهایی به زبانهای مختلف ، از ملل مختلف ؛ بیمار داشتم زن و شوهر جوانی بودند مرد مشکل داشت ، میگرن داشت ، خوابیده بود روی تخت کار انجام می دادم چون آقایان را بدون مَحرم قبول نمی کردم ، خانمش کنارش نشسته بود بنده آینه میزتوالتم تمام قد پشت سرم بود یک وقت دیدم خانمش دارد پَس می افتد . به او اشاره کردم دیدم خیلی ناراحت است گفتم چشم هایت را ببند تا من کارم تمام شود . کارم که تمام شد به او گفتم تو چته ؟ چرا این طوری شدی ؟ گفت : وای ! این کی بود پشت سرشما ؟ گفتم چطور مگر ؟ بنده می دانستم پشت سرم که هست ولی فکرش را نمی کردم او بتواند ببیند . گفت : یک دکتر چینی بود ، راست می گوید می آمد کارهای طب سوزنی داشت راهنمائی می کرد . قشنگ نیست ، خیلی لذت بخش است آدم لذت می برد ، مردم را هم شگفت زده می کند ، لذت می برد . بعد مردم خوب می شوند به به می کنند چه چه می کنند مگر نه ؟ خیلی عالی است . به یک جایی رسید گفتم نمی خواهم ، نه دکتر چینی می خواهم ، نه دکتر انگلیسی می خواهم ، نه آلمانی می خواهم ، نه آمریکائی می خواهم ، در هیچ تخصصی نمی خواهم . خدای من شاهد است به همین روز عزیز جراحی دیسک دیدم . با دست انرژی با وجود یک پزشک ، وقتی بیمارم از جایش بلند شد او دولا از پله آمده بود پایین ، یک خانم جوانی بود بلند شد گفت نمی دانم چه شده  ؟ گفتم چه شده  ، گفت : روی کمرم مثل این که یک نوک چاقویی می چرخید . بنده فقط لبخند زدم باز هم ترسیدم به او بگویم . فقط به او گفتم رفتی خانه تا فردا صبح بگو کمرت را نگاه کنند اگر یک لکه کوچولو هم بود که یک ذره تغییر رنگ هم داده بود به من بگو . سه ساعت نکشید زنگ زد گفت همسرم می گوید روی کمرت به اندازه نصف یک ، یک ریالی یک لکه نازک قهوه ای افتاده است . آن موقع به او گفتم ، گفتم حالا وضعت چطور است ؟ گفت : صاف راه می روم ، من اصلاً درد دیگر ندارم . گفتم کمرت را سفت ببند ، گرم نگه دار دیگر هم اینجا نیا چون کمر تو را جراحی کردند . قشنگ نیست ؟ آدم مشهور می شود ، چهارتا این طوری انجام بدهد در کّل کشور مشهور می شود . قشنگ است دیگر ، لذت بخش است دیگر ، مگر نیست ؟ من خدا را از منظر شهرت نمی خواستم ، من اصلاً شهرت نمی خواستم ؛ گفتم همه را پس می دهم . گفتند بالا می روی ، گفتم نمی خواهم . بالاتر از این می روی ، گفتم نمی خواهم . آخر شیطان حرف می زند با تو خیلی هم مستدل ، خیلی محکم و خیلی زیبا . گفتند بنده های خدا زیر دست تو آرامش می گیرند تو چطور می خواهی این را نفی کنی ؟ گفتم از خدا آرامش بگیرند من چکاره ام ؟ یک باره گذاشتم زمین برای همیشه ، تمام شد . اما الان هر وقت بنده ای را در فشار و سختی می بینم به او هم نمی گویم سر جانمازم می گویم : خدایا تو شافی هستی ، تو شفا دهنده ای، از جلوه شفابخشی ات به این بنده نگاه کن ، به من التماس دعا گفته من خجالت زده اش هستم ؛ تو شفا بخشی، من که کاره ای نیستم . من هم آمدم در خانه ات از جلوه شفابخشی تو بهره ببرم ؛ خدا را در هر کجا و به هر شکل صدایش کنید آن طوری جوابتان را می دهد . و هزاران بار خدا را شکر می کنم که امروز اینجا هستم نه آنجا ، الهی شکر . خدا را بخوانید ، بخوانید به نام اسماء زیبایش ؛ خداوند حقیقی ترین حقایق است با هر کسی با ظرفیتی که در خودش به وجود آورده روبرو می شود . مثلاً اگر کسی بخواهد معلم باشد خداوند نورش را بر اساس ظرفیت معلمی اش بر او عنایت می کند . کسانی که هاله ها را می شناسند این را خیلی خوب می دانند ، معلمین هاله های سبز دارند ، حالا این هاله سبز شفاف است ، خیلی شفاف است ، توام با درخشندگی نور زرد است که یک تلألو خاص دارد که آن خیلی بالاست ، پایین تر است ، کمتر است کمتر است تا می رسد به این که سبزی است کدر ، معلمی است پُر از دغل ، در نقش معلمی اش دغل دارد ، روراست نیست . اگر کسی غم آدم ها را می خورد اگر تزکیه و طهارت لازم را بوجود آورده باشد از همان نقطه خداوند به او تجلّی می کند . توفیق رفع مشکلات مردم را به او عنایت می کند ، اما باید او بدهد تو نداری.
ادعای بیخودی نکن! تو نداری. سعی کن طاهر باشی تا او به تو عنایت کند والسلام. همه اینها یک شرط دارد و آن اینست که تمام موانع سر راه طهارت را از بین ببرید. موانع سر راه طهارت یک حمام دارد، یک شستشو گاه دارد هیچ جای دیگری دنبالش نگردید که اگر رفتید باختید. می‌دانید خزینه چیست؟ قدیم در حمام‌ها دوش نبود. حوض های بسیار عمیقی بود که آخر سر  برای شستشوی آخر در آن می‌رفتند. سر راه طهارت یک خزینه گذاشتند. اسم این خزینه وادی شریعت است؛ شرع خدا. هرکس از این وادی قدم گذاشت، پایش را نچسباند و همان جا توقف نکرد، پا جفت نکرد، امر و نهی به مردم نکرد، فقط خودش را شست تمیز کرد، پایش را گذاشت و آمد بیرون، آن وقت می‌تواند چیزهای دیگر بخواهد. جای دیگر نروید. هیچ جای دیگر نیست. فقط و فقط از طریق شریعت، نگاه به رسالت و نبوت و امامت امکان پذیر است و نتیجه بخش است. نمی‌شود باسلیقه‌های شخصی راه پیمود. هر کس باسلیقه شخصی راهپیمایش را شروع کرد سر از نا کجا در خواهد آورد. می‌دانید که شیطان شش هزار سال عبادت کرد تا جایی که به مقام ملائکه رسیده بود. برای همین هم وقتی خداوند دستور سجده داد شیطان که هم مقام ملائکه شده بود می‌بایستی سجده می‌کرد. سوره بقره آیه 34:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ‌ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِ‌ينَ ﴿٣٤﴾
" ای ملائکه به آدم سجده کنید. " در همین سوره و در همین آیه می‌خوانیم " همه ملائکه سجده کردند بجز ابلیس ".(خوب دقت کنید ببینید ابلیس شما کجاست؟ دنبال ابلیس مان می‌گردیم. ابلیس من یکجایی است، مال تو جایی دیگر. می‌خواهیم ابلیس مان را پیدا کنیم.) همه ملائکه سجده کردند جز ابلیس. سلوک و عبادات شش هزار ساله ابلیس نتوانست آن را عارف به حقایق کند. کجای کار هستی؟ چند سال داری که این همه ادعا داری؟ شش هزار سال ابلیس عبادت کرده بود. هنوز عارف نشده بود. تو شب خوابیدی صبح بیدار شدی عارف شدی؟ همه حقایق را هم بلدی؟ عبادت شش هزار ساله ابلیس نتوانست نجاتش دهد و عارف به حقایقش کند. شد عارف شیطانی!
پس برگه ورود به سیر و سلوک گذشتن از وادی شریعت است. خب حالا یاد گرفتیم باید طلب کنیم. نحوه طلب کردن را هم باید یاد بگیریم. چه چیز طلب کنیم؟ از کجا طلب کنیم؟ چی بخواهیم ؟بعد از کدام خزانه چنگ بیندازیم و از آنجا بخواهیم؟ خواستنمان باید از منبع کرامت باشد یعنی منبع معصومین درگاه حق. بارها خدمت دوستان عرض کردم. اگر حرف زدن باخدا را می‌خواهید یاد بگیرید دعای ائمه را بخوانید. ائمه در دعا کردنشان حرف زدن باخدا را به ما یاد می‌دهند. طرف می‌خواهد خدمت رئیس جمهور یا رئیس مجلس برسد کلی تعلیمش می‌دهند که چگونه قدم بردارد، چگونه بایستد کلی آداب یادش می‌دهند آنگاه تو که می‌خواهی باخدا و خالقت (که بالاتر از آن کسی نیست) حرف بزنی نمی‌خواهی آداب یاد بگیری؟ خوب برو سراغ دعای ائمه. در دعاهای ماه رجب می‌خوانیم:" خدایا از تو تقاضا دارم به جمیع معانی آنچه اولیا و صاحبان امرت از تو تقاضا می‌کنند. " یعنی کلامی را که صاحبان امرت، معصومینت با تو حرف می‌زنند و از تو می‌خواهند من را با آن کلمات قبول کن و بشنو و به من یاد بده. به‌حق آن کلمات جواب من را بده. معصوم خداوند را به جمیع اسماءش می‌شناسد و فرقش با من و شما در همین هست. ما وهاب بودن خدا را می‌شناسیم، الله بودن خدا را نمی شناسیم. ازش می‌پرسی الله یعنی چی؟ مانند بلبل معنا می‌کند، اما این معنی کجای وجود تو را نشان می‌دهد کجا عیان است؟ اگر راست می‌گویی آن را نشان بده. نیست! معصوم جمیع اسامی پروردگار را می‌شناسد و درک می‌کند و با آن اسامی حرف می‌زند. یکی از خطرهای بد و بزرگ سر راه ما در مسیر تکامل کوچک شمردن دستورات و رهنمون های ارائه شده در کتاب خدا و روایات ائمه اطهار است.
سر ز شکر دین، از آن برتافتیم    کز پدر، میراث مفتش یافتیم
اینهایی که دین دیگری دارند و مسلمان می‌شوند را نگاه کنید اصلاً انگار کتاب خدا و دین خدا در دستان اینها لرزانک است. محکم و سفت چسبیده‌اند مبادا از دستشان بیفتد. من و شما چی؟ نه بابا! ارث و میراث پدری است. من به دنیا آمدم در گوشم اذان گفتند. از آن موقع مسلمان هستم .
سر ز شکر دین از آن برتافتی    کز پدر میراث مفتش یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال      رستمی جان کند مجّان یافت زال
رستم جان کند پسرش زال دست یافت. اگر در آنچه که تحت عنوان یک حدیث یا یک روایت می‌خوانیم به‌اندازه کافی تعمق نکنیم وقتی می‌خوانیم که همه‌مان این کار را می‌کنیم فقط می‌خوانیم سری تکان می‌دهیم و می‌گوییم به‌به! همین و نه بیش از این! آنگاه چه بلایی سرمان می‌آید؟ می‌شویم همین که شاعر در حق ما سرود . این همه تذکر و یادآوری عمیق تبدیل می‌شود به یک گفتار ارثیه‌ای. می‌گویم شب دیر بیرون نمانید زود برگردید و به خانه‌هایتان بروید رهزن بسیار است. جواب میدهد نه بابا! چه چیزها می‌گویی. چه خبر است مگر! من با این هیکل چه کسی می‌تواند به من حمله کند؟ حمله می‌کند، موبایلت را هم می‌دزد، حالت را هم می‌گیرد، زار و نزارت هم می‌کند من گفتم چون مفت بود به درد نمی‌خورد. دخترم سر راه، به این پسرهای علاف جواب نده. اینها دنبال یکی می‌گردند روی کولش سوار شوند. سواری می‌خواهند." خیر! "جواب می‌دهد دردسرش را هم می‌کشد زار و نزار بر می‌گردد. خوب من مگر نگفتم؟"  خواستگار دختر جوانی را دیدم و بهش گفتم خواستگارت معتاد است. گفت " "نگو! نگو! " چی را نگویم؟ این معتاد است بابا جان! این معتاد است. بعد از گذراندن دو سال فهمیدیم از دختر پول توجیبی می‌گرفت و خرج اعتیادش می‌کرد، با دختر خوش می‌گذراند. مادر تو کجا بودی؟ چرا حال و روز بچه‌ات را ندیدی؟ بعد آمد گفت حالا چیکار کنم؟ گفتم هیچی! حالا یک ذکر بهت می‌دهم که خداوند این نکبت را از تو جدا کند. خب من که روز اول گفتم این معتاد است. می‌خواستی به حرفم گوش کنی.گوش نکرد چون مفت بود، مفت! مال مفت دل درد می‌آورد. خداوند در سوره یوسف آیه 108 فرموده است:
قلْ هَـٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَ‌ةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي
"بگو راه من این است که به الله دعوت می‌کنم. با بصیرت کامل برای خودم و همه کسانی که از من پیروی می‌کنند. "دقت بفرمائید دعوت پیامبر به‌سوی نام علیم، کریم، رحیم ودوود و هر اسم دیگر پروردگار نیست. می‌گوید: قلْ هَـٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ
به‌سوی خدا و به‌سوی الله دعوت می‌کنم. الله جامع اسماء الهی است. در بحارالانوار جلد 10 آمده است که آقا امام رضا (ع) فرمودند:" بسم الله" فاصله‌اش با اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک‌تر است. حتی در دعوت به اسماء الهی اگر شما متوجه یک یا چند نام پروردگار شوید همان‌ها بر جانتان تجلی می‌کند آن وقت از تجلی بقیه اسماء محروم می‌مانید. توجه بسیار ظریف می‌خواهد چرا که صد آمد نود هم پیش ماست. حالا باز هم توجه تیز و ظریف شما را طلب می‌کنم تا مطلب بعدی را بگویم. در سوره بقره آیات 30 الی 34 گفتگو و معرفی آدم بر ملائکه است. بیان واکنش ابلیس در برابر این موضوع. ابلیس که شش هزار سال عبادت پروردگار در کنار ملائکه می‌کرد واقعاً چیکار می‌کرد؟ شش هزار سال تسبیح پروردگار می‌گفت. آیا این همه سال دروغ می‌گفت؟ خیر! خوب دقت کنید! دروغ نمی‌گفت بلکه شیطان اسماء پروردگار را تسبیح می‌گفت اما به مقام جامعیت الله عبادت نکرده بود. وقتی دستور سجده بر آدم یافت سر باز زد. شد جزء کافرین. نشان داد در شش هزار سال عبادتش از اول هم به این یک نوع عبادت کافر بوده است. خدا در همان آیه 34 می‌فرماید ما مقرر کردیم تا آنچه را پنهان می‌کنید بر ما آشکار گردد. شش هزار سال عبادت پروردگار کرد اما عبادت الله و جامعیت اسماء را نکرده بود که اگر کرده بود در آدم مشاهده می‌کرد پس دلیل نمی‌شود که بگوییم تسبیح پروردگار نمی‌گفت. خیر! می‌گفت اما کفر ورزید. کفرش بر وجود پروردگار نبود. نفی وجود پروردگار نبود. شیطان پروردگار را می‌پرستید. کفرش بر الله بود.
می دانید یعنی چی ؟یعنی همه تسبیح ها را می کرد کنار آن یک ذره  این طوری می کرد من هستم من هم وجود دارم من هم این کناره ها  هستم و این همان چیزی بود که من پنج سال پیش ، شش سال پیش یکدفعه فهمیدم و لباس آن را از تن خود بیرون کشیدم گفتم من نیستم شفا می دهی تو بده ، می بخشی تو ببخش من نیستم پنج سال است پدر و مادر من اینجا شاهد نشسته اند بارها درد داشتند دیگر دست به آنها نگذاشته ام ، به من طعنه زدند کنایه زدند بی مهر هستی توجه نمی کنی پیش من نمی آیی نگاه نمی کنی من ناراحتی دارم و مشکل دارم ؛ اما خدا می داند که من چند تا ختم صلوات برای آنها برداشتم که الان می گوییم فقط این کار را کردم چون نمی خواستم ابلیس باشم اسامی خدا را تسبیح بگویم اما کنار آن منیت را هم نگه دارم.
در آیه 31 بقره خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد در آیه 34 فرموده است : ای ملائکه اگر راست می گویید که شایستگی خلافت الهی را دارید به من از اسماءکه به آدم تعلیم داده ام خبر دهید آنها اظهار ناتوانی کردند سپس در آیه 33 سوره بقره به آدم فرمود : ای آدم آنها را از اسماء و حقایقشان آگاه کن هنگامی که آنها  را آگاه کرد خداوند فرمود : آیا به شما نگفتم من غیب  آسمانها و زمین را می دانم و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید و آن چه را پنهان می داشتید.
بیاییم جلوی خدا قد علم نکنیم لااقل وقتی با او حرف می زنید جلوی او نگوییم من هم هستم ، نگویید من هم هستم.خیلی ضرر می کنید من اول به خودم می گویم بعد به بچه های خودم می گوییم تو رو خدا نگویید من. من می دانم ، من می فهمم. من می دانم که همه شما می فهمید ولی به اندازه خدا می فهمید ؟اگر اندازه خدا می فهمی قبول است.اگر نمی فهمی برو ، برو یک گوشه ای گم شو که دیگر دیده نشوی، چون خجالت می آورد .
آدم مظهر جامعیت اسماء الهی است اگر خدا دستور سجده به ابلیس می داد که پروردگار را سجده کن ، سجده می کرد اما وقتی دستور داد  مظهر جامع اسماء الهی را سجده کن چرا؟ که اگر سجده بر مقام جامعیت اسماء الهی می کرد یعنی دیگر من وجود ندارم ،و نتوانست یعنی هیچ وجهی برای من باقی نمانده است. ولی برای شیطان که هنوز منیت خود را حفظ کرده بود شدنی نبود. او خدا را در کنار منیت خود تسبیح می گفت. نگویید جای مهر در پیشانی  فلانی به چه کلفتی افتاده است بعد بیایید وببینید چه کار می کند.آن هم اینجوری است.عین شیطان می ماند . نماز می خواند ، دروغ نمی گوید ، خیلی کارهای خیر هم انجام می دهد اما یک بخشی را پذیرفته است چون منیت خود را نگه داشته است این طوری جلوه می کند.چند نفر الان صادقانه می تواند بگوید که از ابلیس چیزی کم ندارد؟ من اولین نفر . ما از ابلیس چیزی کم نداریم . بد و بیراه  هم می گوییم خدا شیطان را لعنت کندو مواظب خود باشید این همان نقطه حساسی است که بسیاری از مسلمانها سالیان بسیار عبادت کردند و در این راه زحمت کشیدند اما با یک حرکت و آزمایش الهی بخش منیت وجودی آنها بیرون می آید. امسال این اتفاق می افتد نگویید نگفتم . خوب چیکار کنیم ؟با هم فکر کنیم همین طوری که در شناسنامه  مسلمان باشیم بعد از فوت خود در قبرستان مسلمان ها ما را خاک کنند کافی است؟اگر فکر می کنید این طوری است ما هیچ حرفی نداریم.به سلامت.اما اگر غیر از این است ما باید بدانیم که داشتن اعتقاد به اعمال معنوی و دینی به تنهایی کفایت نمی کند اعتقاد به دنبال آن عزم راسخ می خواهد می دانید این اعتقاد و عزم چه جوری است؟یادتان می آید یک دانه گندم را در جلسه معرفت می گفتم یک دانه گندم را که نگاه می کنید یک دانه گندم است، در خود ش بالقوه یک دریا قوت دارد ولی قوه ای که حرکت ندارد، همین جوری بگذارید آنجا بماند همین جوری باقی خواهد ماند. اما اگر آن دانه گندم را با آب خیس بکنید چه می شود ؟ شروع به سبز شدن می کند یعنی قوه درون آن شروع به حرکت کردن می کند و به فعل تبدیل شدن. اعتقاد شما آن دانه گندم است قوه ای که در آن دانه گندم است، اگر آن را آب ندهید عزم دنبال آن نگذارید هیچوقت به فعل تبدیل نمی شود. اعتقاد خود را بکارید.تبدیل به یک حرکت شود.
در من لا یحضرالفقیه جلد4 آمده است:امام صادق (ع ) فرموده است:وقتی نیت انسان به عمل قوی باشد.بدن در انجام عمل احساس ضعف نمی کند چون به عزم رسیده است.من خیلی خواب آلود هستم برای همین هم خواب آلوده های جمع  را خیلی خوب احساس می کنم . جدی می گویم لحظه، من به کسی توجه نکنم چشم های خود را می بندم همین طوری نشسته یک چرت حسابی می زنم ، خواب هم می بینم اما ساعت ها در جاهایی که می خواهم حضور داشته باشم می خواهم بفهمم می نشینم یک چرت هم نمی زنم چی دنبال ان است ؟ ضعف جسمی من آنجا بالا می رود؟ نه آنجا به من نگاه می کنند قوت می دهند هرچه بیشتر قوت بدهند که من بیشتر خوابم می برد شما هرچی که شکم خود را پر می کنید بیشتر خوابتان می گیرد.نه این نیست.اعتقاد من به آن نقطه، به آن مکان، به آن جمع، به آن محضر آنقدر بالا می رود که عزم کردم محکم بایستم دیگر نمی خوابم.در رانندگی های بین شهری که انجام می دهیم همیشه کنار این راننده ها من تمام مسیر را بیدارم چون اعتقاد دارم که باید یکی کنار راننده بیدار باشد.سفت و محکم عزم کردم بیدار باشم.اگر خوابتان می برد یک جای اعتقادتان یک ذره ریخته است، خرد شده است .
در جنگ های بزرگ با فرماندهان بزرگ خیلی دیده شده است سردار جنگ دستور می دهد اگر با کشتی آمده اند اگر با قطار آمده اند اگر با هرچی آمده اند وسیله نقلیه برگشت را آتش می زنند همه امکانات برگشت را می سوزانند چرا؟ چون عزم سرباز محکم شود که باید پیش بروم و باید پیروز بشوم . منیت های خود را بسوزانید ، خودخواهی خود را بسوزانید تنبلی های خود را بسوزانید. . اگر نسوزانید موفق نمی شوید چون همیشه یک بالشت گرم برای برگشت وجود دارد. اگر انسان با علم و عمل وارد مرحله جدیدی بشود آن عالم جدید عالم انسان را عوض می کند و روش آتش زدن یکی از روش های بسیار خوب است حافظ هم توصیه می کند. حافظ می گوید :
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر                        خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا                       گو بیا سیل، غم و خانه زبنیاد ببر
پایان بخش صحبت های امروز هم که فکر نمی کنم که از هم سویی با خانم حضرت زهرا (س) خارج شده باشیم ولی چند نکته را خدمتتان عرض کنم : می دانید در عالم، تنها مرد معصومی که یک زن معصوم هم داشته آقا امیرالمومنین هستند هیچکدام از انبیاء و هیچکدام از ائمه زن معصوم نداشتند . قربون آقا امیرالمومنین بروم ، چقدر بزرگ است ،چقدر دریاست که به او یک زن معصوم چون حضرت زهرا (س)دادند.میرزا جعفر صافی اصفهانی زیبا سروده است
اگر نا آمدی شیر حق در وجود                                       به گیتی کسی کف  زهرا نبود.
آیا می دانید در تفسیر فرات کوفی آمده است: امام صادق (ع) فرموده اند:حضرت فاطمه لیلة القدر است این خوراک چندین سال من است. این یک جمله .برای اینکه آن را بفهمم.برای اینکه سلول های بدنم آن را درک کند.قلبم آن را حس کند.حضرت فاطمه لیلة القدر است از این طرف می گویند قرآن در شب قدر نازل شده است.باز می گویند انسان کامل قرآن ناطق است.ببینید این جمله ها وقتی کنار هم می آیند یک دسته گل خوشگل درست می کند. حضرت فاطمه لیلةالقدر است ، قرآن در شب قدر نازل شده است انسان کامل قرآن ناطق است و چه زیبا و پر عظمت  حضرت زهرا (س ) مادر 11 قرآن ناطق است.
اگر می خواهید برای شهادتش سینه بزنید ، سینه لخت کنید در محضر بزرگان  سینه بزنید ، اول بفهمید مادر 11 قرآن ناطق یعنی چی ؟ اصلاً می شود آن را درک کرد ؟ پس اگر بگوییم که حضرت زهرا (س) لیله القدر است گزاف نگفتیم ، اضافه نگفتیم . گرچه که کلام ، کلام معصوم است . چه زشت است در خانه چنین مقامی را، آتش زدن و لگد کوبیدن و خیلی چیزهای زشت دیگر انجام دادن . اینها لکه هایی است که هرگز از دفتر تاریخ با هیچ مایع شوینده ای پاک نخواهد شد . آیا می دانید اصحاب کساء چند نفر هستند ؟ اصحاب کساء 5 نفر هستند. آل عبا 5 نفر هستند . نام های مبارکشان محمد (ص) ، علی (ع) ، فاطمه (س) ، حسن (ع) و حسین (ع) . چرا به زیر این کساء هیچ آدم دیگری وارد نیست ؟ آیا پیغمبر بقیه را دوست نداشتند ؟ نه . پیامبر هدفی داشتند . نام مبارک پیامبر خدا در کتاب خدا بارها تکرار شده است . شکی در نام مبارکشان  و رسالتشان وجود ندارد . اما ایشان با جمع آوری کسانی که به ظاهر و صریح نامشان در قرآن وجود ندارد به زیر عبا خواستند که به دنیا و عالم بشریت معرفی شوند . که امروز من و شما بدانیم امام زمان (عج) پسر همان خانم است.  اگر دانستیم مبادا برویم و در خانه اش را آتش بزنیم . مبادا برویم و درخانه اش را لگد بزنیم .به فکر امروز من و شما هم بودند .
القصه . اگر حرف به حرف نام های مبارک پنج تن را بشماریم 19 حرف است . 19 برای شما آشنا نیست ؟ من خیلی در موردش صحبت کرده ام . تعداد حروف نام های پنج تن آل عبا 19 حرف است . بسم الله الرحمن الرحیم که شرطی است مابین ما و موجودات عوالم دیگر که همجوار ما هستند که هرکجا ما این جمله را به کار بردیم  آنها دور شوند  و آسیبی هم به ما نرسانند از 19 حرف تشکیل شده است  . 19 موکل ملک مقرب دارد . 19 یک جای دیگر هم است . در سوره مدثر آیه 30 و 31  ، خداوند تعداد خازنان جهنم را 19 ملک می گویند . برآن دوزخ 19 نگهبان است و ما آتشبانان را جز فرشتگانی قرار ندادیم . تعداد آنها را جز برای امتحان کافران مقرر نکردیم تا آنان که اهل کتاب هستند به یقین برسند ، بر ایمان مومنان نیز بیفزاید ، اهل کتاب و مومنان تردید نکنند تا بیماردلان و کافران بگویند خدا از این وصف چه چیزی را اراده کرده است . اینگونه خداوند هرکه را بخواهد گمراه می کند ، هرکه را بخواهد هدایت می کند . سپاهیان پروردگارت را کسی جز او نمی داند و این جز تذکاری برای بشر نیست .عدد 19 در کتب ادیان پیشین آمده است . در کتاب ما آمده است . اسامی اصحاب کساء که از پیامبر خاتم ، دخت گرامی ایشان ، پسر عموی ایشان و فرزندان ایشان تشکیل شده است ، جمع حروف این اسامی 19 حرف است . پیوستگی این ها را احساس کنید و خیلی جالب اگر از اسامی پنج تن که 19 حرف است ، حرف های تکراری مثل حسن و حسین که هر دو هم ح دارند و هم سین ، یکی از آنها را حساب کنیم و حرف های تکراری را برداریم می دانید چندتا می شود ؟ 12 حرف . قشنگ نیست ؟ یادتان را به چه چیز می برد ؟ به 12 امام . اگر به ترتیب اسامی نگاه کنیم نام فاطمه زهرا (س) مابین اسامی است . 2 مرد یک طرف و 2 مرد طرف دیگر نام مبارک است . یک طرف نام پدر گرامی و همسر گرامی شان و آن طرف نام عزیزان دردانه شان ، پسرانشان . نام حضرت زهرا (س) که در وسط قرار دارد پنج حرف است . یاد چه چیز می افتید ؟ پنج تن آل عبا . تعداد حروف نام  2 مرد یک طرف نام حضرت زهرا (س) 4تا و 3تا است .تعداد حروف نام  2 پسر گرامی شان در طرف دیگر 3تا و 4تا است. 7 تا و 7 تا ، 14 معصوم . خلاصه کلام ، این مطالب را هم گفتم برای آنکه ببینید می توان همه چیز را ظریف نگاه کرد و به بسیاری از رموز در آن عالم پی برد . چقدر تا امروز باختیم ؟
خدارحمت کند یک پیرزنی داشتیم در فامیل که از اقوام بود و زن بسیار دانایی بود . می گفت بعضی از آدم ها دنیادیده اند و بعضی دنیا خورده اند .دنیادیده همه چیز را نگاه می کند ، یاد می گیرد ، پند می گیرد . دنیا خورده ، می خورد و معذرت می خواهم یه جایی می رود . اگر می خواهید بدانید در دستگاه الهی کجا قرار دارید ، اکثر آدم ها ،پیش من بی مقدار و کم ارزش در این دایره کائنات ، بنده کمترین خدای خودم ، می خواهند بدانند چه جایگاهی دارند . من چقدر آنها را دوست دارم .از آنها خوشم می آید . بدم می آید . پیش من می خواهند بدانند چقدر جا دارند اما نمی گردند ببینند کجای دستگاه الهی قرار دارند .من چه چیزی دارم به شما بدهم . شما به من چیزی می دهید ، دستم را می گیرید ، من را راه می برید ، به من سرویس می دهید ، کمکم می کنید ، سلامم می کنید ، هرچه دادنی است که شما به من می دهید ، من چه چیز دارم که به شما بدهم . باز می خواهید ببینید پیش من کجا جا دارید ؟ بروید و ببینید در دستگاه الهی کجا جا دارید . پیش مهره های اعظم پروردگار چه رتبه و مقامی دارید .اگر همه زندگی و هستی تان را در این راه گذاشتید ، خوش به حال شما . می خورد با نام خدا . می آشامد با نام خدا . می خوابد با نام خدا . کار می کند با نام خدا . دادوستد می کند با نام خدا . به همسرش محبت می کند با نام خدا . به فرزندش خدمت می کند با نام خدا . به پدر و مادرش خدمت می کند با نام خدا . به دشمنش می بخشد به یاد خدا . همه چیزش خداست .اگر اینجور هستی ، خوش به حال شما . اما اگر غیر از این است ،  دیگر دیر می شود . یک مقدار اندیشه کن تا خیلی زود دیر نشده به خودت برس .
رفتی وباغ، پر ز نقش و نگار است
( حال و احوال امروز است . روزهای گذشته اش رفت ، زمستانش رفت )
رفتی وبــاغ پر ز نقش و نگــــار اســـت       نقش و نگارش به چشم من همه خار است
پیش من این نوبهار ناخوش و زشت است        درنظر تــــو اگـــــر خجسته بهـــــار است
خـوارشمــــار آنچه پایـــــــدار نباشد                  پس گــــل بی خار آن نگـــــار نگار است
فاطمه در حق، فنا و هرکه چنین است                 مرصفت ایزدش شعار و دثار است
مهرش حصنی مصون زهول قیامت                         علم و عمل راه آن ستوده حصار است
اصل شریعت مدیح فاطمه می دان                              آنکــــه شفیعه گنــاه روز شمار است
جفت علی مام سیدین و نبی بــــاب                            بیشتر از این دگر چه عز و فخار است
ما صاحب این عزت هستیم . ای شیعیان ما می بالیم که حضرت زهرا (س) مال ما است . ای شیعیان ما به خودمان می بالیم که مادر امت صدیقه کبری است . بالیدن قیمت ندارد ؟ بها نمی خواهد ؟ بهایش نمی دهید ؟ پرداخت کن . قیمتش را پرداخت کن . چطوری ؟ از امروز عزم کن اولین گناهی را که اراده بر انجامش داشتی ترک کن . ترک کن . دانه دانه ترک کن . هرچه تو ترک کردی گلزارت قشنگ تر و زیباتر خواهد بود . داشتن حضرت زهرا عزت و افتخار است اما بی بها نمی شود . قیمتش را بده . نمی توانی برو . نمی توانی برو . دیگر مجانی به کسی چیزی نمی دهم . همه چیز را همه می دانند . یا علی .



 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید