جلسه ششم سلسه جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2608
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام حضرت دوست كه هر چه هست از اوست .آنچه كه داريم از او داريم، آنچه كه مي بينيم و مي فهميم از او داريم ، اگر هستيم از او هستيم و اگر نباشيم اختيار اوست و علم او، گردن مي نهيم .در آخرين جلسه اي كه در سال گذشته با هم داشتيم و به بحث و گفتگو نشسته بوديم جلسه را با اين سخنان به پايان برديم كه از خويش بپرسيم كه هستيم ؟
خب چه كار كرديد از خودتان پرسيديد كه هستيد ؟شما كه رفتيد سوريه، شما كه رفتيد حرم حضرت رقيه، اونجا سوال كرديد از خودتان كه ،كه هستيد ؟اونهايي كه مشهد رفتيد شماها چي ؟اونهايي كه جمكران رفتيد شماها چي؟اونهايي كه دامن طبيعت رفتيد، همش بازي كرديد يا از خودتان هم سوال كرديد؟ چي كار كرديد؟ فهميديد كي هستيد و چي هستيد، براي چه آمده ايد، چي كار مي كنيد؟ يا همين طوري در آن فضاي شلوغ و پر رفت و آمد دنيا دست و پا زديد ؟شما را نمي دانم ،ترجيح هم مي دهم اصلا ندانم ، اما فقط مي خواهم بگويم :
اين درس و بحث و مدرسه افزود بر من وسوسه دردم بود اي همرهان من كيستم من كيستم
اي آسمان و اي زمين اي آفتاب نازنين اي ماه و اي ستاگان من كيستم من كيستم
خلا صه دردسر بيشتر شد شما را نمي دانم براي من كه بيشتر شد .
برگرديم به بحث امروزمان بحث امروزمان با اين سوال شروع مي كنيم، در اين سراي هستي ،كه ما هستيم آيا هر كدام از ما از اين سرا هست يا نيست ؟يك سوال است، سوال مي كنم شما هم بايد از خودتان سوال كنيد. در اين دنيا در اين عالم هستي كه ما الان هستيم، همه ما تك تك ما جزو اين سرا هستيم يا نيستيم؟
نمي بينم كسي بتونه ادعا بكنه كه جزو اين سرا نيستم ،كسي مي تونه ادعا كنه؟ كسي بين شما هست كه ادعا كنه؟ ثابت كنه كه در اين دنياي هستي من جزو اين سرا نيستم ،كسي هست؟ نيست، نمي تونه ،پس هر كدام از ما اعتراف مي كنيم كه جزيي از اين سراي هستي هستيم، در جاي خودمان خوب فكر كنيد، اگر فكر مي كنيد غير از اين است بگويد الان بگوييد بعدا نمي توانم جواب بدهم ،اگر فكر مي كني جز اين سراي هستي نيستي مال جاي ديگه اي هستي ،بگوادعا كن، مي گه نه بابا من از مريخ آمدم ،من از اين سرا نيستم، مگر من گفتم كره؟! من گفتم سراي هستي، تو مال كجايي مال؟ اين سرايي يا خارج از اين سرا سراغ داري ؟حرف غير از اين داري حالا بگو ها، نه، نداري .قدمهاي اولمان خيلي مهم است بايد خيلي خوب قدم هايمان را برداريم زير پايمان را محكم كنيم كه حتي يك لحظه تو قدمهاي بعديمان دچار ترديد نشويم . اين خيلي مهم است پس قبول كرديم كه هر كدام از ما جزوي از سراي هستي هستيم .
سوال دوم، آيا مي توانيم بگوئيم كه هر چه در اين سراي هستي، هست مي باشد همه تشكيل يك پيكر را مي دهند كه ما جزيي از اين پيكريم؟ درسته يا نه؟ هست يا نيست ؟كدام يكي ،يك جور ديگر مي پرسم آيا فقط من و شما هر كدامان يك عضو و يكي از اندامهاي اين پيكر هستي هستيم ؟فقط من و شما يا هر چيزي كه در اين سرا وجود دارد قسمتي از اين پيكر را تشكيل مي دهد، آخه ما خيلي خودخواهيم ،ما اشرف مخلوقاتيم مي گوييم فقط مائيم ،آيا هر چيزي كه در اين سراي هستي وجود دارد يك جزيي از اين پيكر هستي را پر مي كند يا نمي كند ،مي كند ؟ اگر نمي كند بگوئيد. خب حالا يه ذره روشن تركنيم، ما آنچه را كه مي بينيم كه به ظاهر از هم جداهستند مثلا آقاي زهره وند يك فرد جداست ،آقاي جمشيدي يك فرد جداست مگر نيستند دو قلوي به هم چسبيده هم نيستند، زمين، دريا ،اينها هر كدام يك هستي جداگانه اند هر درخت، ماه ،خورشيد ،ستاره ها و ....بگير برو جلو ،هر كدام اين ها يك هستي جداگانه به ظاهر هستند مگه نيستند ،اما آيا واقعا از هم جدا هستند واقعا از هم جدا هستند يا با هم پبوسته اند.
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند
يادتان هست بچه ها اين را با صداي بلند مي خواندند و از مدرسه مي آمدند بيرون ،نشنيديد، من كه خيلي تو راه مدرسه كوچولو بودم اين را مي خواندم مي دويدم، مي خواهيم معني اش را بفهميم، تا حالا كه نفهميديم حالا مي خواهيم معني اش را بفهميم .اگر يك پشه يك فيل را نگاه كند چي مي بيند به نظر شما يه فيل؟ نه يه فيل نمي بيند پشه چون كوچيك است نگاه مي كند مي بيند اين خرطومش است خيلي گنده است و اين خرطومش است، اين عاجش است اين پايش است اين دستش است .نه، پشه چون ريزه، نگاه مي كنه مي گه اين سرشه اون دمشه ،انديشه اش اين است كه اعضاي اين فيل همه از جدا هستند، چون گنده گنده هستند ديگر. چون به پاي خودش نگاه مي كنه مي بينه خيلي ريزه خيلي ريزه قابل تفكيك نيست ،اما پاي فيل قابل تفكيك است پاي اولي اون يكي پا اون يكي پا اون يكي پا و الي آخر و مي بينه كه اين پا را كه بلند مي كند پا است استقلال دارد از خودش مي گويد اعضاي فيل از هم جداست پشه درست فكر مي كند؟ نه، پشه درست فكر نمي كند همه با صراحت مي گويند نه غلط فكر مي كند پس چرا در جامعه، آدمها كه دردشان مي آيد فكر مي كنيم كه اون جداست ؟؟؟حالا به اين ها هم مي رسيم. پس پشه غلط فكر كرد فيل يه فيله اعضاش هم از هم جدا نيست حالا به يك خانه نگاه كنيد از اين جا كه رفتيد به اين خونه بغلي خوب نگاه كنيد، خشت و گل زيرش معلومه خشتش گلش سنگش آجرش آهنش و.... اين ها به يك شكلي به كار رفته اند كه در نهايت به صورت يك خانه درآمدند مگر نه، يك پيوستگي اعضا دارند، همه به هم پيوسته اند پيوستگي اعضاي يك انسان ،يك فرد حيوان، يك اصله درخت آيا مثل پيوستگي خونه است ؟خوب توجه كنيد پيوستگي اجزاي يك خونه مثل پيوستگي اعضا و اندامهاي يك آدم است؟ يك درخت است؟ يك حيوان است؟ آره ؟ پيوستگي ها دو جوره يه آدم را اگر دستش را جدا كني ديگر يك آدم كامل نيست مشكل پيدا مي كند ولي داخل يك خانه يك ديوار را خراب ميكنند ،مي ريزند آشپزخانه اش را اپن ميكنند، بعد اگر دست آدم را بخواهي ريز بكني سلولهايش را جدا بكني نمي شود، اما همان ديوار را خالي مي كنند مي ريزندآجرهايش را جدا مي كنند خاكهاش را جدا مي كنند آجر نصفه هاش را جدا مي كنند، تير آهن هاش را جدا مي كنند و الي آخر پس پيوستگي در اينها دو جور است ،پس پيوستگي اجزاي صنايع با اجزاي طبايع فرق دارند، خانه جزو صنايع است انسان و حيوان و درخت جزو طبايع ،اينها پيوستگي شان با هم فرق دارد.
مي رويم جلو تر، پيوستگي در اجزاي انسان حيوان ونبات به يك شكلي است ،دست پيوسته است به انسان ولي كاملا جدا هم ديده مي شود پا هم همين جور اين يك جور پيوستگي است ،يك جور پيوستگي ديگر هم داريم مثل آب،آب تشكيل شده از هيدروژن و اكسيژن نگاه كنيد ببينيد هيدروژنش را نمي بينيد اكسيژنش را نمي بينيد، نه هيدروژن و نه اكسيژنش را نمي شود ،ديد ميشه از هم جدا كرد؟ اين هم يك جور پيوستگي دارد اگر يك خورده به خودمان زحمت دهيم خيلي چيزهاي ديگر هم در اطرافمان هست كه اگر بهش توجه بكنيم حيرت انگيز است. اول جلسه عنوان كردم يك روز كه در پارك رفته بوديم تو همين ايام تعطيلات من رفتم قدري قدم بزنم ،بماند كه كه حالا در اين تعطيلات حتي الامكان سعي كردم كمتر راه بروم به خاطر اينكه پاهايم هردوتاش آسيب ديده بود در اين بالا پائين رفتن پله ها و دردناك ،حتي المقدور مي نشستم ولي خوب خودم هم دلم مي خواست كه گاهي اوقات راهي بروم و از جمع قدري دور باشم ،يك دفعه اش بلند شدم از جمع دور شدم و آروم آروم قدم زدم، حالا اولش پريا خانوم مزاحم بود بماند ،بالاخره پريا را كله كرديم فرستاديم رفت خودم ماندم و خودم يه خورده دور زدم چرخ زدم، درختها را نگاه كردم، هوا را نگاه كردم، زمين را نگاه كردم ،خار و خاشاك را نگاه كردم، برگهاي خشك شده را نگاه كردم، قدم مي زدم تا يك جايي كه احساس كردم پام درد مي كند و كمرم هم درد مي كند يك تكه سنگ و قلوه سنگ پيدا كردم و روش نشستم اتفاق جالبي افتاد وقتي روي سنگ نشستم در لحظه اي بسيار كوتاه ديگر من نبودم، من ،درخت، سبزه زير پام، هواي اطرافم ،خار و خاشاكها همه ما يكي شديم. اونجا پيوستگي را حس كردم ،اين قدر حس جالبي بود ،اين قدر حس جالبي بود كه اصلا نگفتني بود، وقتي كه از اون حالت درآمدم و برگشتم بين جمع دلم خواست بهشون بگويم ولي قيافه هاشون را كه نگاه كردم ديدم كه نه اينها نمي توانند، اينها اين قدر دويده اند كه به اين حرفها نمي آيند. اين قدر جالب بود، با طبيعت يكي بشويد، با طبيعت يكي بشويد ،اون وقته كه حتي يك عطسه كوچولو هم اين پيوستگي را پاره مي كند، همه با هم مي شويم يك ژله، ژله چطوري پيوستگي دارد اگر يك ضربه بزنيد ژله پاره مي شود اون پيوستگي را از بين مي بري. اون وقت است كه ياد مي گيريد در همچين فضايي كه نشستيد حرف نزنيد، تكان نخوريد، خودتان را به اين ور اون ور نزنيد، صداي اضافه از خودتان در نياوريد، وقتي مي گويند موبايلهايتان را خاموش كنيد واقعا خاموش كنيد ،حسش كنيد ،موبايلتان مي نوازد ،حتي وقتي روي ويبره است بغلي اون صداي ويبره را حس مي كند ،تو ژله اون را پاره مي كني، چرا پاره مي كني آخه؟ تا يكي نشي نمي توني بفهمي اين را.
خلاصه بگذريم برگرديم به بحثمان، سراي هستي كه ما هم بخشي از اون هستيم آيا همه اين هستي هاي اطراف ما كه وجود دارند از هم گسيخته اند يا به هم پيوسته اند؟ اگر خوب توجه كنيد مي خواهم شما را ببرم در يك شاهراهي كه خارج نشويد بعدها. بياييد يك جور ديگر نگاه كنيم، سيل از سر كوه راه افتاد همين طور كه ميامد پائين يك درخت هم كند آورد درخته بين راه همين طور كه ميامد پائين ،افقي بين دو تا سنگ گير كرد مثل يك پل به نظر شما سنگ ها و درخته به هم پيوسته اند. اون هم يك جور پيوستگي است ؟آيا به هم پيوسته اند؟ آيا پيوستگي كه در انسان هست ،در حيوان هست در ديگر هستي هاي موجود در سراي هستي هست ،بين آن درخت و دو تا سنگ هم هست ؟ اصلا پيوستگي دارند يا ندارند؟ اگر هوا زمين را نگرفته بود روئيدني داشتيم؟ چيزي رويش پيدا مي كرد؟ اگر روئيدني نبود انسان يا جانوري در خشكي دوام مي آورد؟ اگر هوا نبود روئيدني نبود، انسان و جانور صحرايي و دريايي مي توانست بوجود بيايد؟ اگر هوا باشد آب نباشد اون وقت چي ؟زمين آباد مي شود؟ كسي مي تواند رويش زندگي كند؟ اگر خاك نباشد چه؟ آب باشد هوا باشد خاك نباشد، اون وقت چي؟ اگر خورشيد نتابد چه رستني خواهيم داشت ؟كسي و يا چيزي مي تواند رشد پيدا كند و ريشه اي پيدا كند، رشد كند؟ اگرماه نباشد چي ؟چرخ زندگي نمي ايستد؟ همان طور كه پيدايش جذر و مد تو دريا ها به ماه بستگي دارد.
شايد پرتو ماه در نظام طبيعت از هلالش تا بدرش تا قرص كاملش و بعد بالعكسش تاثير گذار باشد، اگر نبود شايد گياهي نداشتيم ،گوهر هاي معدني نداشتيم ،تو قعر دريا ها هم نداشتيم، داشتيم؟ تازه نور ماه مگه از خورشيد نيست اگر خورشيد نباشد نور ماه از كجا داريم همين طوري الي آخر، ستاره ها،در مورد ستاره ها هم مي شود گفت آيا كهكشانها هم در اداره شدن اين جهان هستي تاثير دارند؟ سهمي دارند؟برتر از اين، كهكشانها و ستاره هاي هستي هاي ديگر هم تو اين زمينه و تنظيم اين سرا دستي دارند؟ مگه نگفتيم كهكشانهاي متعدد وجود دارد اون ها چي، اونها مي توانند دخل و تصرفي داشته باشند؟ خلاصه اين سراي هستي بي پايان است، پايان مي پذيرد؟ و حالا چه پايان داشته باشد چه نداشته باشد همه هستي ها با هم پيوستگي دارند يا ندارند؟ همش سواله ها، همش سوال ،دلم مي خواهد به اين سوالها فكر كنيد بر اساس آنچه من مي گويم پاسخ ندهيد شما هم پاسخ داشته باشيد.
يك سوال ديگر ، ديديد كه سيب مي گيريم، يك سيب ترش است ،يك سيب شيرين ،است يك سيب ترش و شيرين است بعضي از سيبها هم رگه تلخي دارند مي پرسيد مگر اينها كجا بوده وقتي جلوتر مي رويد مي بينيد كه چهار تا سيب از چهار تا درختند اين چهار درخت در يك زمين رويش داشتند به ظاهر از يك خاك يك هوا و يك خورشيد بهره بردند اماچهار تا ميوه يك جور با طعم ها ي مختلف دادند.
ميوه ها شون گوناگونه؛ كيفيت رنگ درخت ها، كيفيت رنگ شكوفه هاشون، نوع چوبشون با هم متفاوته، مثلا چوب درخت تلخ از چوب درخت شيرين سخت تر است. هر آنچه در سيب شيرين بكار رفته اگر در سيب ترش هم بكار مي رفت اون هم سيب شيرين بود، اونايي كه در سيب شيرين بكار رفته اگر در سيب ترش بكار مي رفت اون هم سيب شيرين بود، چيزهايي بكار رفته كه اين شيرين مي دهد اون ترش مي دهد اين تلخ مي دهد اون ترش و شيرين مي دهد، همه اون چيز هايي كه در چهار تا درخت بكار رفته وجود دارد، هست، از نيستي خبري نسيت ،هست چون عدم هيچه و از هيچ هيچي نيايد اين هستي هايي كه تو اين سيب بكار رفته هر كدام يك مزه مي دهد همه شون از سراي هستي هستند خلاصه آنچه كه در اثري هويدا مي شود هستي است و دانستيم كه هستي است كه منشا همه آثار است. درخت اون موقع درخت مي شود كه از هستي هاي بسيار ساخته و روئيده بشه و اون وقت درخت مي شود كه شكوفه مي دهد ميوه مي دهد پارامتر هاي آب خاك هوا و هزاران چيز ديگر كه دستيابي ما به اونها خيلي مواقع غير ممكنه در مورد سيب بكار رفته، پس مي توانيم بگوئيم بود يك دانه سيب، يك دانه سيب از همين سراي شگفت هستي ساخته شده و پرداخته شده .توسط كي ؟توسط كاركنان همين كارخانه بزرگ هستي .بنابراي همه آن چيزهايي كه رستني هستند مي رويند به همين منوالند همه دريايي ها همه خشكي ها همه به همين منوالند هيچ ميدانيد لاك پشت ،نه اين را نمي گويم بگذاريد اين را اول بگويم:" آسمان پشت و زمين پيكر مرده را زنده مي كند به نظر" چيستان بود . حالا ديگه اين قدر اين cd ها و dvd ها و .. sms از اين ها آمده كه جوانها دورهم مي شينند از اين كارها نمي كنند ما اون موقع چيستان مي برديم، فاميل وقتي دور هم جمع مي شديم نوجوانهاي فاميل براي اين كه مي خواستند هميشه برتريشون را ثابت كنند، هر كس سعي مي كرد يك چيز نو بياورد، يكي از كارهايي كه ما مي كرديم بردن چيستان بود چيستانهايي كه كسي نتواند جوابش را بدهد، وقتي كسي نمي توانست جواب بدهد، حتي پيرترين ها چه كيفي داشت كه اين جوابش را ميدادي احساس غرور مي كردي .
حالا بگو ببينم" آسمان پشت و زمين پيكر مرده را زنده مي كند به نظر" اين چيه؟ اين چيه؟
لاك پشته مي دانيد كه تخم لاك پشت نيروي حياتش را از چشمهاي مادر مي گيرد از چشمهاي مادرش، لاك پشت چطوري رو تخمهاش بخوابد گرم بماند؟ فكر كنيد يه ذره، مي خواهيد لاك پشت دارم بالا، مي خواهيد بگويم بياورند ببينيد، نگاه كنيد ،ببينيد جايي ندارد لاك پشت روي تخمهاش بخوابد، مي گذارد در زمين ولي گرما و اون نيرو را چطور مي گيرد از چشم هاي لاك پشت .آسمان پشت و زمين پيكر مرده را زنده مي كند به نظر.اين هم يك چيستان ،ياد بگيريد. پس اگر گرمي خورشيد نبود حيوانات دريايي و خشكي هم نبودند اگر نهالي از پرتو آفتاب دور بشود پژمرده مي شود از بزرگ شدن و ميون دادن جا مي ماند خشك مي شود. اين همه آميختگي و پيوستگي هستي ها، آخه خورشيد با اون عظمتش لاك پشت روي زمين ،درخته ،من شما، كرمه كه رو خاك مي خزه! آخه خورشيد خيلي از ما دوره چطور با ما پيوسته است؟ ولي همش پيوسته است .ميشه گفت اينها از هم گسيخته اند؟ ميشه گفت اينها از هم جدا هستند؟ ميتوني بگي خورشيد از ما جداست ؟جدي مي توني بگي؟ هيكل خورشيد را نگاه مي كنيد، ماهيت خورشيد را نگاه كنيد چرا شما فقط به هيكل ها نگاه مي كنيد هيكل من از هيكل شما جداست ،اما من از شما جدام، واقعا جدام، شما از من جدائيد ما همه به هم پيوسته ايم حتي اگر كه ظاهرمون از هم گسيخته باشه، اگر تونستي اين را حسش كني برگرد به هيكل خودت نگاه كن پيوستگي اندامهاتو، تار و پود وجود ت را، فكر كن با خودت اگر تو مغزت يك مويرگ ،يك رگ مويي نازك جابجا بشود چه مي شود ؟كاشكي كارتونش را مي شد بسازي هرج و مرج مي شود هر ذره اي از بدنت را خواستي بردار، بابا تفكر است ديگر به خدا ازتون ماليات هم نمي گيرند فكر كن من اين دستم را از اينجا برمي دارم كجا مي گذاشتم خوب بود، اگر تونستي يه ذره از وجودت را برداري جابجاش بكني و جاي قشنگتري بگذاري و پيوستگي وجودت را از بين نبري اگر تونستي !
شيخ شبستر ميگويد :
اگر يك ذره را برگيري از جاي خلل يابد همه عالم سراپاي،
اگر يك ذره را برگيري از جاي خلل يابد همه عالم سراپاي.
مورچه را آب مي برد، گفت اي داد ،دنيارا آب برد گفتند آخه بابا ،پيزوري تو را آب برد كجا دنيا را آب مي برد؟ گفت من را برد يعني دنيا را آب برد ،چرا؟ چون اون جودش را دنيايي مي بيند، من و شما چطور خودمان را دنيايي نمي بينيم ما هر كداممان به تنهايي دنيايي هستيم قدرش را نميد انيم ،دركش نمي كنيم ،كوچولو مي بينيم .خوب شايد با مثالهايي كه زدم يك قدري پيوستگي و هم بستگي رادرك كرده باشيد البته اين قدر راه دراز است كه خودم فكر مي كنم هنوز يك قدم هم توش برنداشتيم، اين دفعه مي خواهم بروم سراغ دانه نارنج نارنج خورديد زمستونيه ؟ اين قدر نارنج چيز خوبيه مرتب بخوريد از وقتي نارنج مي آيد نارنج بخوريد تا وقتي كه نارنج تمام مي شود وقتي ليمو آمد ليمو بخوريد، تا وقتي كه تما م مي شود هيچ ضرورتي هم ندارد آبش را بگيريد انبار كنيد، به فصل زمستون كه اگر ليمو ترش نبود سركه بخوريد از وقتي سركه خوردن يادمان رفته چربي هايمان بالا رفته، نه، همه ميگويند ما دلش را نداريم چون دلش را ندارد همه جونش از چربي است اون هم چربي هاي بد.
به يك دانه نارنج نگاه كنيم، به اين دانه نارنج چه چيزي نهفته كه تا مي گذارندش زير خاك ،پنهانش مي كنند از دو طرف شروع مي كند به ريشه دواندن ،از يك طرف ريشه مي دهد و مي رود تو ي خاك و از يك طرف جوانه مي كند مي آيد بالا، من وشما آمديم دنيا چه كار كرديم؟ ما هم مثل دانه نارجه هستيم ،از يك سو بايد ريشه در خاك كنيم و از يك سو جوانه به سوي بالا، ريشه در خاك كرديم خاك را گند زديم ،خراب كرديم داغونش كرديم ،از بس كه كثيف كاري كرديم ،جوانه زديم به سمت بالا ،اين قدر خوب رشد نكرديم كه سوخت ،جوانه سوخت ،اما دانه نارنج بلده، حالا از كجا ياد گرفته من نمي دانم، بلده تا مي گذارندش زير خاك از دو طرف شروع مي كند، از يك طرف ريشه مي دهد در خاك از يك طرف سرش را آورد بالا سبز مي شود ،هي هم دلبري مي كند كله ا ش را اين جوري، اين جوري ميكند ،مي آيد بال، هي خوشگل ميشه مياد بالا هي خوشگل ميشه مياد بالا هر كس هم نگاه مي كند مي گويد چه خوشگله لبخند مي زند. اگر يك جايي هم خورشيد بهش نخورد هي تنه اش را كج مي كنه به سمت خورشيد، چرا تنمان را كج نكرديم به سمت خورشيد، ما تو اون تاريكي رشد كرديم آمديم بالا، بعد مي گوئيم دنيا همه اش ظلمت است، دنيا همه اش روشنايي است كي مي گويد ظلمت است ؟تو به نهالت نگاه نكردي كه دنبال نور بروي اين جوري شد. اما دانه نارنج هر جا سايه باشد از آنجا رويش را برمي گرداند مي كشد اون ور شده، تنه اش را كج كند بالا برود مي رود اما مي خواهد نور بگيرد راستي مثل اينكه همه آنهايي كه روئيدني هستند، آفتاب پرستند چرا فقط به يك حيوان گفتند آفتاب پرست همه اين روئيدني ها آفتاب پرستند ديگر، آفتاب را مي خواهند كه مي خواهند رشد كنند بيايند بالا واقعا ،اين نهاد تخم نارنج چيه، چه چيزي گذاشته شده است كه تا تو دل خاك جاي مي گيرد بال و پر در مياورد به دو طرف راه مي افتد؟ از يك ور درخت بزرگي مي شود و از يك طرف ريشه بزرگي پيدا مي كند؟! از يك دانه نارنج ميليونها درخت نارنج درست مي شود ميلياردها ميوه نارنج به وجود مي آيد به قو ل شيخ شبستر مي گويد:
" درون حبه اي صد خرمن آمد جهاني در دل يك ارزن آمد ".
قشنگ نيست :" درون حبه اي صد خرمن آمد جهاني در دل يك ارزن آمد ".چه چيزي تو تخم نارنج نهفته چه چيزي بهش انگيزه رشد وجوانه زدن و شاخه دادن و برگ و ميوه دادن را داده، آيا توي اون، يك نارنج فشرده بود كه يك دفعه باز شد، گنده شد؟ اين جوري بود؟ خوب فكر كنيد ،به نحوه سوال كردن هايم خيلي توجه كنيد. باور داريد كه چون تخم نارنج به خودش مي بالد ناچار چيزي به آن افزوده مي شود؟چه كسي بر آن مي افزايد يا خودش چي دارد كه مي گيرد و مي بالد ؟آيا نيروهايي كه درون آن تخم هستند گيرنده اند آيا اون گيرنده ها جون دارند؟ يا بي جونند ؟چي دارد تخم نارنج ؟چي دارد كه من ندارم يا من دارم و پيداش نكردم ؟سوال جديد جون چيه؟ چرا يكي جون داره ،يكي بي جونه؟ جون ا زكجا ميآيد، وقتي وارد دايره پرسش و تفكر مي شوي تو گرداب سرگرداني مي افتي كه نمي دوني بايد چي كار كني. تمام تخم هاي نارنج كه از زمين بيرون مي آيند يكنواخت مي آيند در رنگشان در بوشان، درمزه و در اندام و در چهره خلاصه به گونه اي هستند كه اگر ما به اونها دست بزنيم و بگيريم بو كنيم مي گوئيم اينها درخت نارنجند مگه نه ، حتي ميوه نارنج را درختش را حالا ما نمي رويم در باغها ،ميوه نارنج را بگيريد پرتغال هم بگيريد يك شكل و يك اندازه باشند ،بو كه مي كني مي گويي اين نارنج است اين پرتغال، هيچ وقت نارنج از سرگذشتش از سرنوشتش سر باز زده ؟سرپيچي كرده؟ مثلا از درخت نارنج خواسته كه خوشه انگور بيايد بيرون ؟از تخم نارنج با يك برنامه استوار و درست هميشه درخت نارنج و ميوه نارنج به بار مي آيد، پس هميشه تخم نارنج به سوي يك چيز رهسپار است ،تخم نارنج به سوي يك چيز رهسپار است ،دانه گندم چي؟ دانه جو چي؟ حالا مي شود گفت كه پيوستگي هاي يك درخت نارنج مثل پيوستگي اون درخت است كه سيل آوردش با دو تا سنگ گير كرد؟ آيا مي شود گفت كه تخم نارنج به هدفي كه در پيش دارد حركت مي كند ميوه نارنج مي دهد و اين يكنواخت است ؟ آنچه كه هميشه يكنواخته ا ز روي نظم و ترتيب است ؟اين سخن در دانه جو و گندم چي، صدق مي كند؟ پس آ نچه كه يكنواخته هميشه، هميشه در همه جا به سوي يك هدف و يك كا ر رهسپار است وپيداست كه در كار خود ش به بيهودگي عمل نمي كند، اين برنامه هميشگي اش است ،از آن سر سوزني عدول نمي كند مثل آن درختي كه يك دفعه پل شد بين دو سنگ و يكبار اتفاق افتاد و قرار نيست هميشه هم اتفاق بيافتد عمل نمي كند.
به حيوانات فكر كنيد چنين نيست ؟ بر بودِ انسان و انجامش فكر كنيد چگونه است، ما هم مثل دانه نارنجيم ؟آره؟ قرار بوده مثل دانه نارنج باشيم ؟ هان ؟ پس چي شد، چه اتفاقي افتاد چه خبره، چه كار مي كنيد، بهش فكر كنيد بهش فكر كنيد. يكي دو دفعه بين بچه ها يك چيزي گفتم ،گفتم بابا بجنبيد چهل منزل سير و سلوك را چطوري مي خواهين گذر كنيد، ديدم خنده ها باز شد، چه كيفي كردند كه مي خواهيم چهل منزل سير و سلوك را برويم ،فكر كردند اين چهل منزل يعني هر دفعه يه جايي پارك بريم ،توش بنشينيم ،كيف كنيم ،خنده كنيم ،تفريح كنيم ،پارك هم مي برمتان اما به وقتش ،چهل منزل به اين سادگي ها نيست ها، كار مي خواهد .
تو عيديه چه قدر از خودتان گذشتيد چه قدر مثل تخم نارنج عمل كرديد؟ مي دانيد كه عملكرد شما اگر به مثابه تخم نارنج باشه بايد چگونه باشه؟ هيچ بهش فكر كرديد؟ شما برنامه ريزي شده بوديد براي اينكه بجنگيد ؟ برنامه بهتون داده بودند براي اينكه دعوا كنيد؟ براي اينكه زياده طلبي كنيد ؟براي اينكه آزار بدهيد براي اينكه اخم كنيد براي اينكه نيش بزنيد، ميدانيد چه قدر در ايام عيديه اخم كرديد عزيزم ،حالا تا كي مي خواهيد بدويد ،اين ها را پاك كنيد اي داد بي داد به من بيچاره به من، من تا كي صبر كنم تا تو به من برسي كي مي خواهي برسي چرا مثل تخم نارنج عمل نكردي، تو قرار بود سر سال تحويل يك بودِ ديگر ي را طلب كني يك هستي جديد را طلب كني تو طلب كني چه قدر شعار مي دهي ،شعر مي خواني كارت پستال مي فرستي واسه هم ديگه،" جواني طبيعت را به تو تبريك عرض مي كنم" تو جواني طبيعت را به دوستت تبريك گفتي ياد نگرفتي خودت هم جوان شي؟ چي كار كردي ؟ اين قدر دويده بود، اين قدر شسته بود، اين قدر غر زده بود اين قدرداد و بيداد كرده بود، اين قدر عصباني بود، "من اين را كادويش را نخريدم ،عيدي اون را نگرفتم، اه همه كارهام موند اه فلاني آمد خونه ما اين جوري شد ده دفعه به تو مي گويم نرو حسينيه ما كار داريم هزارتا بد بختي داريم "نگفتي؟ گفتي ديگه !يا تو گفتي يا از طرف مقابلت شنيدي، سر سال تحويل اين ها را گفتيد به اين ها فكر كرديد، قرار بود اين جوري باشي؟ سر سال تحويل تو را كاشتند از سال تحويل به اين ور قرار بود رشد كني ،چي كار كردي؟ كو ؟ نه ريشه داري نه جوانه اي، داد بي داد، امروز يه خانمي خونه من بود، گفتش كه مي داني حاج خانوم من اصلا گندم بهم نمي آيد هر وقت هم گندم بندازم سبز كنم خراب مي شود مشكل پيدا مي كنند اما امسال گندم هاي شما را كه بردم يك چيز ديگري بود من هنوز سبزه اش تو خونه ام است سبز و خرم .مال گندمهاي من بود؟؟ به خدا من گندم از مغازه خريده بودم، مگه نديديد! خودتان بيست كيلو گندم مرا كيسه كرديد داديد دست مردم، روز پاك كردن گندم در به در و بد بخت شدم حالا گندم هام كوش؟ خانم ها ماشاا... ماشاا... كيسه كردند ،دادند رفت ،آخ هم نگفتند. پرسون پرسون خاله كرسون دنبال گندم فروش تا دوباره ازش گندم بخريم چه قدر هم سختي اش را كشيدم من از مغازه خريده بودم ،پولش را از كجا داده بودم از صندوق امام زمان . در كدوم اين پارامتر ها رويش اون گندم وجود دارد؟ فكر كن ديگه ؟دادم اين گندم را بكاريد كه همچون اون گندم سبز شويد، ببيني از زير چه ريشه سفيد به هم پيوسته منسجم و زيبا و خوش عطري دارد، مي گويد اي واي فلاني چه بوي بدي مي دهد اين سبزه ها، بوي بد را تو به آنها دادي اونها بوي بد نمي دادند، چرا سبزه هاي سمنوي من بوي بد نمي داد؟ مگر نيامدي مگه سبزه ها را خودتان تيكه تيكه نكرديد ،يه ذره لزجي زيرش بود؟ شما يك اين قدرپياله خيس كرديد من ده كيلو گندم خيس كردم، به خدا گندمي هم كه به شما دادم بهتر از گندمي بود كه اين ها براي من خريدند آوردند ،پس چي شد شما نمي خواهيد سبز شويد، نمي خواهيد سبز شويد، زوري كه نيست، كه گندمهاي سمنويم را ديديد همه جاش سبز بود هيچكي خوب نديده باشه سياوش خيلي خوب ديده چون خيلي حرسش را خورده اومد گفت :"مامان ناراحت نشي ها ولي يه اين قدر از گندم ها به درد نمي خوره سبز نشده ".مي دانيد چرا ؟اون روزي كه گندمهايم را پاك مي كرديد دلهايتان را پاك نكرده بوديد پاش نشستيد ،شما باعث شديد ،دلهايتان را پاك نكرديد گندم هايم را پيش پيش كرديد ،مهين خانم كه هي مي گفت خانوم ها زود باشيد، تو دلتان يه چهار تا غر به اون زديد "اه چه قدر حرف مي زنه "،وقتي گندمهايم را پاك مي كرديد گفتيد: "امسال عيد خونش، نمي روم ،يك پدري ازش دربياورم ،صبر كن." من گفتم صلوات بفرست من كي گفتم پدر مردم را دربيار، حالا از سال ديگه ثبت نام مي كنيم هر كس ثبت نام كرديم اجازه گرفتيم مي گذاريم گندم پاك كند درست شد .
خب حالا گندوم هاتون سبز شد؟ حالا ريشه داديد يا جونه زديد، بالاخره يكيش شد يا نشد ؟نشد ،ان شا ا.. سال ديگه خب يا علي مدد دست حق همراه تك تكتون، اميدوارم كه از من دلگير نشويد مي دانم كه خيلي هاتون بد جوري دلتون شكست با اين حرفها چون ديديد كه صحت دارد و تكان بدي خورديد ولي عيب ندارد امروز دلتان بشكند، خيلي بهتر از اونه كه سر حوض كوثر روز محشر راهتان ندهند،آقاتون نگاهتان نكند خانمتان نگاهتان نكند پشتشان را بكنند به شما ها، اين خيلي بهتره .
براي شادي انبيا اوليا شهدا صديقين صالحين و مومنين درگاه حق اجماعا صلوات.
سوال :گفتيد به اون جونه نگاه كنيد اون طوري سبز بشويد اون طوري بيايد بالا، خوب از وقتي اين صحبت را كرديد من مي خواهم ببينم كه شما چند روزي را اون گندم ها را توي آب خيس كرديد ،من خودم را چه شكلي تو اون آب خيس كنم ؟
جواب : ما خيلي وقته شما را خيس كرديم خيلي هم دير كرديد براي اينكه جونه بزنيد.
سوال:چطور جبران كنيم ؟
جواب : حالا كه ديگه آگاه شدي خواستت را بر جوانه زدن قرار بده جوانه ها ي نيكي ،مهر ،زيبايي ،عشق از وجود تو بيرون بزند ،وجين اون كينه ،نفرت ،زشتي، بد خواهي اون وقت ببين چه ميشه .